شاعر‌پارسی اشعار امیرمعزی

  • نویسنده موضوع sara.gh
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 11
  • بازدیدها 370
  • کاربران تگ شده هیچ

sara.gh

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
22/8/18
ارسالی‌ها
1,056
پسندها
13,000
امتیازها
40,673
مدال‌ها
7
سطح
6
 
  • نویسنده موضوع
  • #11
از غم عشقت نگارا دیده پرخون‌کرده‌ام
تا رخ و عارض زخون دیده گلگون کرده‌ام

ای بسا شبها که من از آرزوی روی تو
از سرشک دیده کویت را چو جیحون ‌کرده‌ام

خون من خواهی‌که ریزی بی‌گناهان هر زمان
تو چه پنداری که من در عاشقی چون‌ کرده‌ام

دوش وقت نیمشب پیش خدا از جورتو
صدهزار افغان و فریاد از تو افزون کرده‌ام

تا غم عشق تو اندر طبع من محکم شدست
مهر روی دیگران از طبع بیرون کرده‌ام
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] zahra99

sara.gh

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
22/8/18
ارسالی‌ها
1,056
پسندها
13,000
امتیازها
40,673
مدال‌ها
7
سطح
6
 
  • نویسنده موضوع
  • #12
کرانه گیرم تا خود ز عشق باز کنم
در خصومت بر خویشتن فراز کنم

زعشق دوست بدین عشق و دوستی که منم
نه ممکن است‌ که من خود زعشق باز کنم

زیاد روی خداوند آن دو زلف سیاه
چو نام عشق بود من سخن دراز کنم

گرش ببینم و دستم به زلف او نرسد
به چشم با سر زلفش ز دور راز کنم

نیوفتد سخنش در برابر سخنم
که او حدیث زناز و من از نیاز کنم
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] zahra99

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا