You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser.
شعرکده -*-*ابیات ناب ناب-*-*
در تیرگی حال من روشن به | | می دوست به هر حال و خرد دشمن به |
اکنون که عنان عمر در دست تو نیست | | در دست تو آن رکاب مرد افکن به |
□
ای از پری و ماه نکوتر صد ره | | دیوانهی تو پری و گمراه تو مه |
از من چو پری هوش ربودی ناگه | | مردم به کسی چنین کند؟ لا والله |
□
دی صبح دمان چو رفت سیاره به راه | | سیارهی اشک ریخت صد دلو آن ماه |
روز از دم گرگ تا برآمد ناگاه | | شد یوسف مشکین رسن سیمین چاه |
□
گفتم پس از آن روز وصال ای دلخواه | | شبهای فراقت چه دراز آمد آه |
گفتا شب را در این درازی چه گناه | | شب روز وصال است که گردیده سیاه |
□
تا زلف تو بر بست به رخ پیرایه | | بر عارض تو فکند مشکین سایه |
ای حور جنان تو پیش من راست بگو | | شیر تو که داده است، که بودت دایه؟ |
□
ای گشته دلم در غم تو صد پاره | | عیش و طرب از نزد رهی آواره |
من خود که بوم؟ کشتهای اندر غم تو | | شیران جهان چو روبهان بیچاره |
□
ای با تو مرا دوستی سی روزه | | از خدمت تو وصل کنم دریوزه |
گفتی که چرا تو آب را نادیده | | ای جان جهان سبک کشیدی موزه |
□
تا آتش عشق را برافروختهای | | همچون دل من هزار دل سوختهای |
این جور و جفا تو از که آموختهای | | کز بهر دل آتشین قبا دوختهای |
خاقانی اگر به آرزو داری رای | | نه دین به نوا داری و نه عقل به جای |
عقل از می همچو لعل سنگ اندر بر | | دین از زر گل پرست خار اندر پای |
□
چون مرغ دلت پرید ناگه تو کهای؟ | | چون اسب تو سم فکند در ره تو کهای؟ |
بر تو ز وجود عاریت نام کسی است | | چون عاریه باز دادی آنگه تو کهای؟ |
□