You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser.
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
آن مایه ز دنیا که خوری یا پوشی | | معذوری اگر در طلبش میکوشی |
باقی همه رایگان نیرزد هشدار | | تا عمر گرانبها بدان نفروشی |
□
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
از آمدن بهار و از رفتن دی | | اوراق وجود ما همی گردد طی |
می خورد مخور اندوه که فرمود حکیم | | غمهای جهان چو زهر و تریاقش می |
□
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
از کوزهگری کوزه خریدم باری | | آن کوزه سخن گفت ز هر اسراری |
شاهی بودم که جام زرینم بود | | اکنون شدهام کوزه هر خماری |
□
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
ای آنکه نتیجهی چهار و هفتی | | وز هفت و چهار دایم اندر تفتی |
می خور که هزار بار بیشت گفتم | | باز آمدنت نیست چو رفتی رفتی |
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
ایدل تو به اسرار معما نرسی | | در نکته زیرکان دانا نرسی |
اینجا به می لعل بهشتی می ساز | | کانجا که بهشت است رسی یا نرسی |
□
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
ای دوست حقیقت شنواز من سخنی | | با باده لعل باش و با سیم تنی |
کانکس که جهان کرد فراغت دارد | | از سبلت چون تویی و ریش چو منی |
□
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
ای کاش که جای آرمیدن بودی | | یا این ره دور را رسیدن بودی |
کاش از پی صد هزار سال از دل خاک | | چون سبزه امید بر دمیدن بودی |
□
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
بر سنگ زدم دوش سبوی کاشی | | سرمست بدم که کردم این عیاشی |
با من بزبان حال می گفت سبو | | من چو تو بدم تو نیز چون من باشی |
□
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
بر شاخ امید اگر بری یافتمی | | هم رشته خویش را سری یافتمی |
تا چند ز تنگنای زندان وجود | | ای کاش سوی عدم دری یافتمی |
□
مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
بر گیر پیاله و سبو ای دلجوی | | فارغ بنشین بکشتزار و لب جوی |
بس شخص عزیز را که چرخ بدخوی | | صد بار پیاله کرد و صد بار سبوی |
□