You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser.
شعرکده -*-*ابیات ناب ناب-*-*
پیری دیدم به خانهی خماری | | گفتم نکنی ز رفتگان اخباری |
گفتا می خور که همچو ما بسیاری | | رفتند و خبر باز نیامد باری |
□
تا چند حدیث پنج و چار ای ساقی | | مشکل چه یکی چه صد هزار ای ساقی |
خاکیم همه چنگ بساز ای ساقی | | بادیم همه باده بیار ای ساقی |
□
چندان که نگاه میکنم هر سویی | | در باغ روانست ز کوثر جویی |
صحرا چو بهشت است ز کوثر گم گوی | | بنشین به بهشت با بهشتی رویی |
□
خوش باش که پختهاند سودای تو دی | | فارغ شدهاند از تمنای تو دی |
قصه چه کنم که به تقاضای تو دی | | دادند قرار کار فردای تو دی |
در کارگه کوزهگری کردم رای | | در پایه چرخ دیدم استاد بپای |
میکرد دلیر کوزه را دسته و سر | | از کله پادشاه و از دست گدای |
□
در گوش دلم گفت فلک پنهانی | | حکمی که قضا بود ز من میدانی |
در گردش خویش اگر مرا دست بدی | | خود را برهاندمی ز سرگردانی |
□
زان کوزهی می که نیست در وی ضرری | | پر کن قدحی بخور بمن ده دگری |
زان پیشتر ای صنم که در رهگذری | | خاک من و تو کوزهکند کوزهگری |
□
گر آمدنم بخود بدی نامدمی | | ور نیز شدن بمن بدی کی شدمی |
به زان نبدی که اندر این دیر خراب | | نه آمدمی نه شدمی نه بدمی |
□
گر دست دهد ز مغز گندم نانی | | وز می دو منی ز گوسفندی رانی |
با لاله رخی و گوشه بستانی | | عیشی بود آن نه حد هر سلطانی |
گر کار فلک به عدل سنجیده بدی | | احوال فلک جمله پسندیده بدی |
ور عدل بدی بکارها در گردون | | کی خاطر اهل فضل رنجیده بدی |
□