متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

دیالوگ ◘| دیالوگ‌های ماندگار از سه گانه پدرخوانده |◘

  • نویسنده موضوع SHIRIN.SH
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 37
  • بازدیدها 1,086
  • کاربران تگ شده هیچ

SHIRIN.SH

مدیر بازنشسته
سطح
48
 
ارسالی‌ها
13,757
پسندها
128,110
امتیازها
96,873
مدال‌ها
36
  • نویسنده موضوع
  • #21
مایکل: من همیشه ازت مراقبت کردم، فردو.
فردو: از من مراقبت کردی؟ تو برادر کوچیک من هستی. تو از من مراقبت کردی؟ «بفرست فردو این کارو بکنه. بفرست فردو اون کارو بکنه. بذار فردو یه جایی حواسش به کلوپ شبانه میکی‌ماوس باشه. بفرست فردو یکی رو از فرودگاه بیاره». من برادر بزرگترت هستم. اما حقم خورده شده.
مایکل: این چیزی بود که پدر می‌خواست.
فردو: این چیزی نبود که من می‌خواستم.​
 
امضا : SHIRIN.SH

SHIRIN.SH

مدیر بازنشسته
سطح
48
 
ارسالی‌ها
13,757
پسندها
128,110
امتیازها
96,873
مدال‌ها
36
  • نویسنده موضوع
  • #22
تام: هواپیمای اون به میامی می‌ره.
مایکل: درسته. همونجایی که من می‌خوام بره.
تام: مایک. این غیرممکنه. اونا به اداره مالیات، گمرک و اف‌بی‌آی تحویلش می‌دن.
مایکل: غیرممکن نیست. هیچ چیز غیرممکن نیست.
تام: هیچ راهی برای دسترسی بهش نیست.
مایکل: تام، می‌دونی؟ تو منو متعجب می‌کنی. اگه یه چیز تو این زندگی قطعی باشه، اگه تاریخ چیزی به ما یاد داده باشه، اینه که تو می‌تونی هر کسی رو بکشی.​
 
امضا : SHIRIN.SH

SHIRIN.SH

مدیر بازنشسته
سطح
48
 
ارسالی‌ها
13,757
پسندها
128,110
امتیازها
96,873
مدال‌ها
36
  • نویسنده موضوع
  • #23
تام: راث و برادران رزاتو در حال فرارن. آیا اینا ارزششو دارن؟ آیا ما به اندازه کافی قوی هستیم؟ ارزششو داره؟ تو برنده شدی. می‌خوای همه رو از میدون به در کنی؟
مایکل: من احساس نمی‌کنم که باید همه رو از میدون به در کنم، تام. فقط دشمنانم رو. همین.​
 
امضا : SHIRIN.SH

SHIRIN.SH

مدیر بازنشسته
سطح
48
 
ارسالی‌ها
13,757
پسندها
128,110
امتیازها
96,873
مدال‌ها
36
  • نویسنده موضوع
  • #24
تسیو: امروز صبح سی‌هزار نفر ثبت‌نام کردند.
سانی: یه گروه احمق.
مایکل: چرا احمق؟
کانی: بهتره درباره جنگ حرف نزنیم.
سانی:‌ تو با کارلو صحبت کن! باشه؟... فقط احمق‌ها جونشونو به خاطر خارجی‌ها به خطر می‌ندازن.
مایکل: این که حرف پدره.
سانی: ‌راست میگی. حرف پدره.
مایکل: اونا جونشونو به خاطر کشورشون به خطر می‌ندازن.
سانی: این کشور، هم‌خون تو نیست. یادت باشه.
مایکل: من اینطوری حس نمی‌کنم.
سانی: من اینطوری حس نمی‌کنم! اگه اینطوری حس نمی‌کنی، دانشگاه رو ول کن و وارد ارتش شو!
مایکل: این کار رو کردم! تو نیروی دریایی ثبت‌نام کردم.​
 
امضا : SHIRIN.SH

SHIRIN.SH

مدیر بازنشسته
سطح
48
 
ارسالی‌ها
13,757
پسندها
128,110
امتیازها
96,873
مدال‌ها
36
  • نویسنده موضوع
  • #25
تام: تو متوجه نیستی. پدر برای تو نقشه‌هایی داره. بارها او و من درباره آینده تو صحبت کردیم.
مایکل: با پدر درباره آینده من حرف زدین؟... آینده من!
تام: مایکی. او آرزوهای بزرگی برای تو داره.
مایکل: من نقشه‌های خودم رو برای آینده‌ام دارم.
 
امضا : SHIRIN.SH

SHIRIN.SH

مدیر بازنشسته
سطح
48
 
ارسالی‌ها
13,757
پسندها
128,110
امتیازها
96,873
مدال‌ها
36
  • نویسنده موضوع
  • #26
پدرخوانده 3:
کی: حالا که آدم محترمی شدی، از همیشه خطرناک‌تری! در واقع تو رو وقتی یه مافیایی عادی بودی، ترجیح می‌دادم.​
 
امضا : SHIRIN.SH

SHIRIN.SH

مدیر بازنشسته
سطح
48
 
ارسالی‌ها
13,757
پسندها
128,110
امتیازها
96,873
مدال‌ها
36
  • نویسنده موضوع
  • #27
مایکل: زمونه عوض شده. این‌طور نیست؟ پدرم از بنیادها متنفر بود. دوست داشت خودش کمک کنه. نفر به نفر. ولی ما فرق می‌کنیم.
بی‌. جی. هریسون: ما هیچ فرقی با شرکت‌های بزرگ دیگه نداریم. ما با کمی پول، مقدار زیادی پول رو کنترل می‌کنیم. مالیات‌ها رو به حداقل می‌رسونیم. بدون کنترل دولت.​
 
امضا : SHIRIN.SH

SHIRIN.SH

مدیر بازنشسته
سطح
48
 
ارسالی‌ها
13,757
پسندها
128,110
امتیازها
96,873
مدال‌ها
36
  • نویسنده موضوع
  • #28
مایکل: دوستی و پول، مثل آب و روغنه.​
 
امضا : SHIRIN.SH

SHIRIN.SH

مدیر بازنشسته
سطح
48
 
ارسالی‌ها
13,757
پسندها
128,110
امتیازها
96,873
مدال‌ها
36
  • نویسنده موضوع
  • #29
وینسنت: من می‌گم تلافی کنیم و کلک زازا رو بکنیم.
مایکل: هرگز نذار کسی بدونه چی فکر می‌کنی. بهتره یه پیام برای زازا بفرستیم. من به کاری که کرد، احترام می‌ذارم. نیروی تازه، قدیمیا رو سرنگون می‌کنه. این طبیعیه.
وینسنت: چطور می‌تونی با یه همچین آدمی کار کنی؟
مایکل: اول و مهم‌تر از همه این که من یه تاجرم. من درگیری‌های بعدی رو نمی‌خوام.
وینسنت: بهش بگو می‌تونه یا زنده بمونه یا بمیره.
مایکل: وینسنت، خفه میشی؟!​
 
امضا : SHIRIN.SH

SHIRIN.SH

مدیر بازنشسته
سطح
48
 
ارسالی‌ها
13,757
پسندها
128,110
امتیازها
96,873
مدال‌ها
36
  • نویسنده موضوع
  • #30
وینسنت: دوست دارم جوئی زازا رو برای یه سواری بیارم تو این هلیکوپتر و بندازمش پایین!
مایکل: جوئی زازا هیچی نیست. اون یه زورگوی کوچیکه. بلوف می‌زنه و تهدید می‌کنه. اون هیچی نیست. از یه مایل دورتر می‌تونی ببینیش که داره میاد.
وینسنت: باید بکشیمش. قبل از این که...
مایکل: نه!... هرگز از دشمنانت متنفر نباش. تو قضاوتت تأثیر می‌ذاره.​
 
امضا : SHIRIN.SH
عقب
بالا