- ارسالیها
- 13,757
- پسندها
- 128,110
- امتیازها
- 96,873
- مدالها
- 36
- نویسنده موضوع
- #11
تام: میدونی چطور میان سراغت؟
مایکل: اونا یه ملاقات تو بروکلین ترتیب میدن. با تضمین تسیو. جایی که احساس امنیت کنم.
تام: من همیشه فکر میکردم که کلمنزا باشه، نه تسیو.
مایکل: این یه حرکت هوشمندانه است. تسیو همیشه باهوشتر بوده. اما من میخوام صبر کنم. بعد از غسل تعمید. تصمیم گرفتم پدرخوانده بچه کانی بشم. اون وقت با بارزینی ملاقات میکنم، و تاتاگلیا... همه سران پنج خانواده.
مایکل: اونا یه ملاقات تو بروکلین ترتیب میدن. با تضمین تسیو. جایی که احساس امنیت کنم.
تام: من همیشه فکر میکردم که کلمنزا باشه، نه تسیو.
مایکل: این یه حرکت هوشمندانه است. تسیو همیشه باهوشتر بوده. اما من میخوام صبر کنم. بعد از غسل تعمید. تصمیم گرفتم پدرخوانده بچه کانی بشم. اون وقت با بارزینی ملاقات میکنم، و تاتاگلیا... همه سران پنج خانواده.