متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

اشعار رهاشده کاربران مجموعه اشعار کویرِ آب بُرده| *Afsoon*کاربرانجمن یک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

*AFSOON*

نویسنده انجمن
سطح
15
 
ارسالی‌ها
684
پسندها
8,042
امتیازها
24,973
مدال‌ها
22
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #1
به نام حق

دنیای ترک خورده‌ی قلبی مدهوش
من، نغمه‌ی دره‌های خاکستر پوش

***
نام مجموعه: کویرِ آب‌بُرده
شاعر: افسون رضائیان
تگ: شاعرانه


مقدمه:
نه برای تو
نه برای کسی که بشناسی
من می‌نویسم...
برای قلبی که هنوز هم که هنوز است
میان این قفس استخوانی،
سرسختانه می‌تپد.

# منم، آن کویری که آب آن را برد​
 
آخرین ویرایش
امضا : *AFSOON*

*AFSOON*

نویسنده انجمن
سطح
15
 
ارسالی‌ها
684
پسندها
8,042
امتیازها
24,973
مدال‌ها
22
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #2
هیاهوی خاموش
" تک بیت "

کویرِ کورِ خیال، خالی شد
دلِ دریا، به دامِ باد افتاد

# منم، آن کویری که آب آن را برد
 
آخرین ویرایش
امضا : *AFSOON*

*AFSOON*

نویسنده انجمن
سطح
15
 
ارسالی‌ها
684
پسندها
8,042
امتیازها
24,973
مدال‌ها
22
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #3
بی‌صدا ترین زندانی
" دوبیتی "

صدایِ باد و بارانت، خیالی ست
دوایِ دردِ دریا، خشکسالی ست
هزاران سال پی در پی، کویرت
غریق این قفس‌های سوالی ست​


# منم، آن کویری که آب آن را برد
 
آخرین ویرایش
امضا : *AFSOON*

*AFSOON*

نویسنده انجمن
سطح
15
 
ارسالی‌ها
684
پسندها
8,042
امتیازها
24,973
مدال‌ها
22
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #4
ستاره‌ای که سقوط کرد
" غزل "

با گمانی که غلط بود، چه درگیر شدم
برده‌ی کور و کر قسمت و تقدیر شدم
بایدی نیست، در آتیه‌ی عاشق شدنت
بایدی نیست، که من از غم دل، سیر شدم
پشت این پنجره‌ها منظره‌ای نیست، ببین!
رود خاموش منم، تشنه به زنجیر شدم
دختر برفی و تنهای زمستان پوشم
یخ زدم، وقت تماشای تو تبخیر شدم
«منم آن آه که در کنج گلو، زیر غبار
پشت این خنده‌ی بی رنگ، زمین گیر شدم»


# منم، آن کویری که آب آن را برد
 
آخرین ویرایش
امضا : *AFSOON*

*AFSOON*

نویسنده انجمن
سطح
15
 
ارسالی‌ها
684
پسندها
8,042
امتیازها
24,973
مدال‌ها
22
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #5
همه جا... تو!
" تک بیت "

ابرهایِ آسمانِ آرزوِ، در پیچ و تاب
رعد از رویایِ دیرینِ تو، مهتابی شده

# منم، آن کویری که آب آن را برد
 
آخرین ویرایش
امضا : *AFSOON*

*AFSOON*

نویسنده انجمن
سطح
15
 
ارسالی‌ها
684
پسندها
8,042
امتیازها
24,973
مدال‌ها
22
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #6
خاطره
" دو بیتی"
"شعر پایداری"

خاطره دختر آشوب کدامین جنگ است؟
که به این ساحل متروک، پناهنده شده
کابل خسته، برایت خبری خوش دارم:
بستر خونی تو، آبی و زاینده شده

# منم، آن کویری که آب آن را برد
 
آخرین ویرایش
امضا : *AFSOON*

*AFSOON*

نویسنده انجمن
سطح
15
 
ارسالی‌ها
684
پسندها
8,042
امتیازها
24,973
مدال‌ها
22
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #7
آشفتگی
" چهارپاره"

بازگشتم به خانه‌ی خالی
آسمان، رنگ بی‌پناهی شد
دختر ساده‌ی تماشاچی
آلت دست این دو راهی شد

گریه کردم، کنار لبخندم
_ عکس، عکس زیبایی ست!
رنگ این شعر، مشکی روشن،
دفترم، حاصل شکیبایی ست

خیره در موج پر خروش خودم
خیره در طرح تیره‌ی تردید
ترس من، زندگیست بی‌شک
مرگ با وزن خاطرات سپید...
# منم، آن کویری که آب آن را برد
 
آخرین ویرایش
امضا : *AFSOON*

*AFSOON*

نویسنده انجمن
سطح
15
 
ارسالی‌ها
684
پسندها
8,042
امتیازها
24,973
مدال‌ها
22
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #8
آوار شب
"سپید"

خیره می‌شوم
به جیوه‌ی غلیظ رود
مثل یک رنگ که فراموش شده
یک کهکشانِ گم شده
یک قصه‌ی سوزانده شده
.
.
.
زاغ زال
در نگاهم غرق می‌شود....
# منم، آن کویری که آب آن را برد
 
آخرین ویرایش
امضا : *AFSOON*

*AFSOON*

نویسنده انجمن
سطح
15
 
ارسالی‌ها
684
پسندها
8,042
امتیازها
24,973
مدال‌ها
22
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #9
مقصد
"چهار پاره"

اگرچه که ساحل، دلش سنگ بود
خدا خواست تا موج، عاشق شود
از انبوه غم‌ها گذره کرده و
بر اندوهِ مهتاب، فائق شود

سفر کرد و از آبیِ آب‌ها
به باران، به طوفان پناهنده شد
غریبانه گم شد در این واژه‌ها
غریقی که در باد وامانده شد

به دریا، به خشکی و خاکَش قسم
که پایانِ این موج‌ها خوب نیست
پس از اوج، بی‌شک سقوط است و بس
کسی هم نمی‌فهمد آوار چیست

در این طرحِ تاریکِ بی‌همدمی
بنا بود، تا خنده هق هق شود
اگرچه که تقدیر بی‌رحم بود
خدا خواست تا موج، عاشق شود

# منم، آن کویری که آب آن را برد
 
آخرین ویرایش
امضا : *AFSOON*

*AFSOON*

نویسنده انجمن
سطح
15
 
ارسالی‌ها
684
پسندها
8,042
امتیازها
24,973
مدال‌ها
22
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #10
خالی
"دوبیتی"

این‌جا جهانِ غزل‌های آبکی ست
از غمِ قصائد، سخن نَشاید گفت
هر آن‌چه دلت خواست "تصور کن"
اما بدان که: "هیچ نباید گفت"

# منم، آن کویری که آب آن را برد
 
آخرین ویرایش
امضا : *AFSOON*
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا