فال شب یلدا

شاعر‌پارسی اشعار صائب تبریزی

  • نویسنده موضوع « «N¡lOo£aR»»
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 121
  • بازدیدها 4,548
  • کاربران تگ شده هیچ

« «N¡lOo£aR»»

کاربر انجمن
سطح
3
 
ارسالی‌ها
432
پسندها
371
امتیازها
2,783
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #51
چه شُد که،

قدر وفا؛

هیچکس نمی داند !؟

#صائب
 

« «N¡lOo£aR»»

کاربر انجمن
سطح
3
 
ارسالی‌ها
432
پسندها
371
امتیازها
2,783
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #52
ما در چه شُماریم،
که خورشید جهان‌تاب

گردن به تماشای تو
از صبح کشیده‌ است...

#صائب
 

« «N¡lOo£aR»»

کاربر انجمن
سطح
3
 
ارسالی‌ها
432
پسندها
371
امتیازها
2,783
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #53
یک دل آسوده نَتوان یافت
در زیر فلک

در بساط آسیا
یک دانهٔ نَشکسته نیست...

#صائب
♦️
 

« «N¡lOo£aR»»

کاربر انجمن
سطح
3
 
ارسالی‌ها
432
پسندها
371
امتیازها
2,783
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #54
ما از امیدها همه یکجا گذشته‌ایم
از آخرت بریده ز دنیا گذشته‌ایم

از ما مجو تردد خاطر که عمرهاست
کز آرزوی وسوسه فرما گذشته‌ایم

گشته است در میانه روی عمر ما تمام
ما از پل صراط همین جا گذشته‌ایم

عزم درست کار پر و بال می‌کند
با کشتی شکسته ز دریا گذشته‌ایم

از نقش پای ما سخنی چند چون قلم
مانده است یادگار به هر جا گذشته‌ایم

ما چون حباب منت رهبر نمی‌کشیم
صد بار چشم بسته ز دریا گذشته‌ایم

صائب ز راز سینهٔ بحریم با خبر
چون موج اگر چه تند ز دریا گذشته‌ایم

#صائب
♦️
 

« «N¡lOo£aR»»

کاربر انجمن
سطح
3
 
ارسالی‌ها
432
پسندها
371
امتیازها
2,783
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #55
لبِ خاموش

نمودارِ دلِ پُر سخن است...

#صائب
 

« «N¡lOo£aR»»

کاربر انجمن
سطح
3
 
ارسالی‌ها
432
پسندها
371
امتیازها
2,783
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #56
پیش از خزان به خاک فشاندم بهار خویش
مردان به دیگری نگذارند کار خویش

چون شیشهٔ شکسته و تاک بریده‌ام
عاجز به دست گریهٔ بی‌اختیار خویش

از وقت تنگ، چون گل رعنا درین چمن
یک کاسه کرده‌ایم خزان و بهار خویش

انجم به آفتاب شب تیره را رساند
دارم امیدها به دل داغدار خویش

سنگ تمام در کف اطفال هم نماند
آخر جنون ناقص ما کرد کار خویش !

دایم میانهٔ دو بلا سیر می‌کند
هر کس شناخته است یمین و یسار خویش

صائب چه فارغ است ز بی‌برگی خزان
مرغی که در قفس گذراند بهار خویش

#صائب
 

« «N¡lOo£aR»»

کاربر انجمن
سطح
3
 
ارسالی‌ها
432
پسندها
371
امتیازها
2,783
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #57
من نه آنَم که تراوش کند
از من گله ای

می دهد خون جگر
رنگ به بیرون چه کُنم؟

#صائب
♦️
 

« «N¡lOo£aR»»

کاربر انجمن
سطح
3
 
ارسالی‌ها
432
پسندها
371
امتیازها
2,783
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #58
چه بود هستی فانی که نثار تو کنم؟
این زر قلب چه باشد که به کار تو کنم؟

جان باقی به من از بوسه کرامت فرمای
تا به شکرانه همان لحظه نثار تو کنم

همه شب هلاه صفت گرد دلم می‌گردد
که ز آغوش خود ای ماه، حصار تو کنم

جون سر زلف، امید من ناکام این است
که شبی روز در آغوش و کنار تو کنم

دام من نیست به آهوی تو لایق، بگذار
تا به دام سر زلف تو شکار تو کنم

آنقدر باش که خالی کنم از گریه دلی
نیست چون گوهر دیگر که نثار تو کنم

کم نشد درد تو صائب به مداوای مسیح
من چه تدبیر دل خسته زار تو کنم؟

#صائب
♦️
 

« «N¡lOo£aR»»

کاربر انجمن
سطح
3
 
ارسالی‌ها
432
پسندها
371
امتیازها
2,783
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #59
عشق سازد زِ هوس پاک
دلِ آدم را

دزد چون شَحنه شود
امن کند عالم را...

#صائب
♦️
 

« «N¡lOo£aR»»

کاربر انجمن
سطح
3
 
ارسالی‌ها
432
پسندها
371
امتیازها
2,783
مدال‌ها
1
  • نویسنده موضوع
  • #60
هیچ است هر چه هست
به جُز همت بلند

این مصرع است
از دو جَهان انتخاب ما ...

#صائب
♦️
 

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا