متون و دلنوشته‌ها ۩فَلسَــفــانِـہ اَز دِلــ۩

[Mélomanie]

ابر بارنده به دریا می گفت:
گر نبارم تو کجا دریایی؟
زیر لب خنده کنان دریا گفت:
ابر بارنده تو هم از مایی...​

 

[Mélomanie]

مادرم می گفت
عاشقی یک شب است و پشیمانی هزار شب
هزار شب است پشیمانم که چرا یک شب عاشقی نکردم...
​

 

[Mélomanie]

گفتم این عید به دیدار خودم هم بروم!​

 

[Mélomanie]

به شانهایم زدی تا تنهاییم را تکانده باشی
چه دل خوش کرده بودی
تکاندن برف از شانه های ادم برفی...​

 

[Mélomanie]

میریزم ریز ریز چون دانه های برف
که هرگز هیچ کس ندانست
تکه های خود کشی یک ابر است...​

 

[Mélomanie]

روزهاست که کوهستان
به حرمت رد پایت
به برف هایش اجازه آب شدن نمی دهد...​

 

[Mélomanie]

شاخه‌ی درختی‌ست پشت پنجره‌ام
گاهی لباس برگ می‌پوشد
گاهی لباس برف
اما...
همیشه هست!​

 

[Mélomanie]

چرا باغ در انتطار برف خود را عریان می کند؟​

 

[Mélomanie]

برف سنگینی بارید
یک درخت شکست و یک درخت زیبا شد...​

 

[Mélomanie]

مگر اینکه برفی بیاید تا بتوانیم ادم بسازیم...​