- ارسالیها
- 375
- پسندها
- 4,117
- امتیازها
- 16,763
- مدالها
- 10
- نویسنده موضوع
- #141
در ظاهر، غیرمستقیم به موضوع ازدواجشان اشاره کرده بود. بعد از مکثی کوتاه آهی کشید و برگشت، سپس به طرف آقای امیری رفت که کنار آقای فرجام نشسته بود و آرام سرگرم صحبت شدند. مادر با حالتی که کمی عصبی به نظر میرسید از جا برخاست و نزدیک گیتی خانم ایستاد و سرگرم گفتگو با او شد. نگاهم به سوی دیوار شیشهای سالن کشیده شد و با نفسی عمیق به آن چشم دوختم که مانند آینهی بلند و وسیعی تصویری مات از همه را منعکس میکرد. میان آن تصاویر نگاه جستجوگرم چرخید و بر روی قامت کیان ثابت ماند. تصویری که مانند خودش کامل و بینقص بود. بلوز چسبانی که به تن داشت اندام ورزیده و عضلانی او را به خوبی نمایان میساخت. قبل از آنکه فرصتی پیدا کنم تا نگاهم را از تصویر او بگیرم ناگهان رویش را به طرفم چرخاند؛ گویی آن لحظه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش