فال شب یلدا

همگانی "تاپیک جامع گزیده اشعار شاعران"

FarshadR

رو به پیشرفت
سطح
0
 
ارسالی‌ها
116
پسندها
422
امتیازها
2,863
  • #11
از شرم وقتی خیس آبت کرده باشند...
وقتی به زور قرص خوابت کرده باشند...

زیر و بمت وقتی بلرزد با تکانی...
وقتی که جم خوردی خرابت کرده باشند...

وقتی که خنجرهای تا دندان مسلح...
از پشت بر قلبت اصابت کرده باشند...

وقتی درون چارچوبی حبس باشی...
وقتی به یک دیوار قابت کرده باشند...

وقتی که دردت قابل درمان نباشد...
وقتی که دکترها جوابت کرده باشند...

ناچار تقدیر خودت را می پذیری...
از قبل وقتی انتخابت کرده باشند!



سجادرحمانی
 

FarshadR

رو به پیشرفت
سطح
0
 
ارسالی‌ها
116
پسندها
422
امتیازها
2,863
  • #12
خفته در چشم تو نازیست كه من می دانم
نگهت دفتر رازیست كه من می دانم

قصه یی را كه به من طره كوتاه تو گفت
رشته عمر درازیست كه من می دانم

بی نیازانه به ما می گذرد دوست ، ولی
...سینه اش بحر نیازیست كه من می دانم

گرچه در پای تو خاموش فتادست ای شمع
سایه را سوز و گدازیست كه من می دانم

یك حقیقت به جهان هست كه عشقش خوانند
آن هم ای دوست مجازیست كه من می دانم
 

FarshadR

رو به پیشرفت
سطح
0
 
ارسالی‌ها
116
پسندها
422
امتیازها
2,863
  • #13
خالی تر از سکوتم ، از نا سروده سرشار
حالا چه مانده از من ؟... یک مشت شعر بیمار

انبوهی از ترانه ، با یاد صبح روشن
اما... امید باطل... شب دائمی ست انگار

با تار و پود این شب باید غزل ببافم
وقتی که شکل خورشید ، نقشی ست روی دیوار

دیگر مجال گریه از درد عاشقی نیست
بار ترانه ها را از دوش عشق بردار

بوی لجن گرفته انبوه خاطراتم
دیروز: رنگ وحشت ، فردا: دوباره تکرار

وقتی به جرم پرواز باید قفس نشین شد
پرواز را پرنده ! دیگر به ذهن مسپار

شاید از ابتدا هم تقدیر من سفر بود
کوچی بدون مقصد از سرزمین پندار

از پوچ پوچ رویا ، تا پیچ پیچ کابوس
از شوق زنده بودن... تا خنده ای سرِ دار
 

FarshadR

رو به پیشرفت
سطح
0
 
ارسالی‌ها
116
پسندها
422
امتیازها
2,863
  • #14
تو هم با من نمی مانی، برو بگذار برگردم
دلم می خواست می شد با نگاهت قهر می کردم

برایت می نویسم آسمان ابریست دلتنگم
ومن چندیست دارم با خودم با عشق می جنگم

اگر می شد برایت می نوشتم روزهایم را
و سهم چشمهایم را سکوتم را صدایم را

اگر می شد برای دیدنت دل دل نمی کردم
اگر می شد که افسار دلم را ول نمی کردم

دلم را می نشانم جای یک دلتنگی ساده
کنار اتفاقی که شبی ناخوانده افتاده

همیشه بت پرستم، بت پرستی سخت وابسته
خدایش را رها کرده به چشمان تو دل بسته...

تو هم حرفی بزن چیزی بگو هر چند تکراری
بگو آیا هنوزم مثل سابق دوستم داری؟؟؟

خودم می دانم از چشمانت افتادم ولی این بار
بیا و خورده هایم را... ز زیر دست و پا بردار
 

FarshadR

رو به پیشرفت
سطح
0
 
ارسالی‌ها
116
پسندها
422
امتیازها
2,863
  • #15
آن کیست که تا بشنود آوای دل من؟
جز غم ، که برد راه به دنیای دل من

هرلحظه زیک وسوسه گردیده خروشان
امواج پراکنده به دریای دل من

آهسته تر ای قافله سالار حقیقت
مانده است بجا کودک نوپای دل من

از بس که صبور است بزودی نتوان دید
نقش غمی از ظاهر سیمای دل من

در عالم خاکی چه فسونها که ندیده است!
غافل مشو از دیده ی بینای دل من

ای دوست ، مرا دیگر از این خلق جدا کن
در کوی تو این‌ست، تمنای دل من

تا گشت درین دوره خریدار محبت
غم روی غم آمد به تماشای دل من
 

FarshadR

رو به پیشرفت
سطح
0
 
ارسالی‌ها
116
پسندها
422
امتیازها
2,863
  • #16
زیر این سقف كه پا بند تكانی هم نیست
لرزش شعر نباشد ، هیجانی هم نیست

شب! برای تب آیینه "دراز" است اما
شعر اگر باشد و دیدار تو، " آنی" هم نیست

چه كنم چشم تو بر چشم من آوار شده ست
سر ِ این زلزله جای نگرانی هم نیست

تو به ابری تر از این فاصله می اندیشی
من به این درد كه رد هیجانی هم نیست

عقده ی شعر مزین به نگاهت شده است
گیرم این عقده نه! غده! سرطانی هم نیست

این چه بیماری حادی ست كه پیدا كردم؟
قهرمانم توئی و از تونشانی هم نیست
 

FarshadR

رو به پیشرفت
سطح
0
 
ارسالی‌ها
116
پسندها
422
امتیازها
2,863
  • #17
عشق میـخواهم ولی همراه اشـك و آه نه
رشــته ی مستحكمی بازی باد و كاه نه

حس تنهایـــی تلخی می كشــد روح مرا
عشـــق میخـواهم رفاقت گاه یا بیگاه نه

طــاقت تاریكی و سرما ندارم، زین سبب
آفتـابی گرم می خـواهم فروغ ماه نه

عشـــق پاكی رنگ نور و نرم از جنس حریر
عشـــق سوزانی ولی یك شعله گمراه نه

الفتــــی دیرینه میخواهم رها از مرزها
یار و همراهـی ولی در بُعد سال و ماه نه

جـــاده ناپیدا و من در جستجوی همسفر
همسفــر تــا انتها تا نیمــــه های راه نه

میتـــوان از هرچه در دنیا به آسانی گذشت
از وفا و عشـق حتی لحظـه ای كوتاه نه

نیسـت چیزی در تنم جز موج موج آرزو
عشق میخــواهم دوباره حسرتی جانكاه نه
 

FarshadR

رو به پیشرفت
سطح
0
 
ارسالی‌ها
116
پسندها
422
امتیازها
2,863
  • #18
یک نفر آمده دنیای مرا سبز کند
خواب و بیداری و رویای مرا سبز کند

پلک چشمان تر پنجره را بگشاید
سمت دیوار تماشای مرا سبز کند

بشکند قفل لب صبر قناری تو را
بال بشکسته توکای مرا سبز کند

سیب لبخند به لبهای تو آویزد و بعد
فصل نمناک غزلهای مرا سبز کند

و به لبهای کویر دل بی زمزمه ام
زمزم زمزمه آرای مرا سبز کند

عندلیبانه سخن ساز کند کلک مرا
طبع شیرین شکر خوای مرا سبز کند

و به یمن نفس سبز اهورایی عشق
از ثری1 تا به ثریای مرا سبز کند

کسی از نسل اقاقی کسی ازجنس بهار
یک نفر آمده دنیای مرا سبز کند
 

FarshadR

رو به پیشرفت
سطح
0
 
ارسالی‌ها
116
پسندها
422
امتیازها
2,863
  • #19
خوشا شب نشستن به پهلوی تو
تـــماشای پـــرواز گـــــیسوی تو

خوشا با تــو سرگرم صحبت شدن
وســـجده به محـــراب ابـــروی تو

خوشا در نگاه تو چون می خـــراب
خوشا نـــازنین چشم نــــازوی تو

دو چـــشم پـــر از کهربای خموش
که نـــاگه مرا میکشد ســـوی تو

خوشا بـــازی دســـت اعـــجاز گر
که گـــل چیند از بــــاغ جادوی تو

بیا پــــــر شوم از تو تا پــــر شود
ســــکوت زمین از هــــیاهوی تو
 

FarshadR

رو به پیشرفت
سطح
0
 
ارسالی‌ها
116
پسندها
422
امتیازها
2,863
  • #20
دورم از کوی تو اما دلم آنجاست هنوز
دل حسرت زده ام محو تماشاست هنوز



یاد روی تو چو مهری که فروزش دارد
مایه روشنی چشم و دل ماست هنوز


گرچه دانم که وصال تو خیالیست محال
باز سر تا قدمم غرق تمناست هنوز


هوس و شور و نشاط از دل من رفته ولی
عشق و امید و تمنای تو برجاست هنوز


دوری از دیده ولی از دل دریا نروی
که دل و دیده به یاد تو گوهر زاست هنوز



سید رضا بهشتی نژاد
 

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا