- ارسالیها
- 2,233
- پسندها
- 1,120
- امتیازها
- 16,273
- نویسنده موضوع
- #1
شعر نخست:
آن چه از هجران تو بر جان ناشادم رسيد
از گناه اولين بر حضرت آدم رسيد
گوشهگيری كردم از آوازهای رنگرنگ
زخمهها بر ساز دل از دست بی دادم رسيد
قصه شيرين عشقم رفت از خاطر ولی
كوهی از اندوه و ناكامی به فرهادم رسيد
مثل شمعی محتضر آماج تاريكی شدم
تير آخر بر جگر از چله ی بادم رسيد
شب خرابم كرد اما چشمهاي روشنت
بارديگر هم به داد ظلمتآبادم رسيد
سرخوشم با اين همه زيرا كه ميراث جنون
نسل اندر نسل از آباء و اجدادم رسيدم...
از گناه اولين بر حضرت آدم رسيد
گوشهگيری كردم از آوازهای رنگرنگ
زخمهها بر ساز دل از دست بی دادم رسيد
قصه شيرين عشقم رفت از خاطر ولی
كوهی از اندوه و ناكامی به فرهادم رسيد
مثل شمعی محتضر آماج تاريكی شدم
تير آخر بر جگر از چله ی بادم رسيد
شب خرابم كرد اما چشمهاي روشنت
بارديگر هم به داد ظلمتآبادم رسيد
سرخوشم با اين همه زيرا كه ميراث جنون
نسل اندر نسل از آباء و اجدادم رسيدم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.