فال شب یلدا

شاعر‌پارسی اشعار حسین زحمتکش

  • نویسنده موضوع Hilary
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 12
  • بازدیدها 1,000
  • کاربران تگ شده هیچ

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #1
شعر نخست :

رو به روی پنجره ، دیوار باشد بهتر است
بین ما این فاصله بسیار باشد بهتر است

من به دنبال کس‍ی بودم که دلسوزی کند...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #2

شعر دوم :


گرگم و در به در خصلت حیوانی خویش

ضرر اندوختم از این همه چوپانی خویش


تا نفهمند خلایق که چه در سر دارم

سالیانی زده ام مُهـر به پیشانی خویش


منم آن ارگ که از خواب غرور آمیزش

چشم واکرده سحرگاه به ویرانی خویش


رد شـدی از بغل مسجد و حالا باید

یا بچسبیم به تو یا به مسلمانی خویش


گاه دین باعث دل سنگی ما آدم هاست

حاجیان رحم ندارند به قربانی خویش


توبه گیریم که باز است درش ، سـودش چیست ؟

من که اقرار ندارم به پشیمانی خویش!



مُهر را پس بده ای شیخ کـه من بگذارم

سر بی حوصله بر نقطه ی پایانی خویش
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #3
شعر سوم :


به تو خو کرده ام ، مانند سربازی به سربندش

تو معروفی به دل کندن ، مونالیزا به لبخندش


تو تا وقتی مرا سربار می بینی ، نمی بینی

درخت میوه را پُر بار خواهد کرد پیوندش


به تو تقدیم کردم از همان اول ، دلت را زد

بهای شعرهایم را بپرس از آرزومندش


به دنیا اعتباری نیست ، این حاجی بازاری

نه قولش قول خواهد شد ، نه پا برجاست سوگندش


گریزی نیست جز راه آمدن با مردم پابند

همیشه کفش تقدیرش گره خوردست با بندش


به غیر از رفتنت چیزی اگر هم بوده یادم نیست

چنان شعری که می ماند به خاطر آخرین بندش


چه حالی داشتم با رفتنت؟ سربسته می گویم

شبیه حال مردی شاهد اعدام فرزندش !
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #4
شعر چهارم :


کسی با موج موهایت کنار آمد به غیر از من؟

کسی با هستی اش پای ق*م*ا*ر آمد به غیر از من؟


کدامین سنگدل فکر شکار افتاد غیر از تو؟

کدام آهو به میدان شکار آمد به غیر از من؟


تمام شهر در جشن تماشای تو حاضر شد

تمام شهر آن شب در شمار آمد به غیر از من


برایت دستمال کاغذی بودم ، ولی آیا

کسی در لحظه ی بغضت به کار آمد به غیر از من؟


مرا از جمع خاطرخواه ها منها کن ای حوا !!!

تو را کافی است آدم هرچه بار آمد به غیر از من
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Hilary
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Arsin

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #5
شعر پنجم :


تو خواهی رفت، دیگر حرف چندانی نمی ماند

چه باید گفت با آن کس که می دانی نمی ماند؟



بمان و فرصت قدری تماشا را مگیر از ما

تو تا آبی بنوشانی به من ، جانی نمی ماند



برایم قابل درک است اگر چشمت به راهم نیست

برای اهل دریا شوق بارانی نمی ماند



همین امروز داغی بر دلم بنشان که در پیری

برای غصه خوردن نیز دندانی نمی ماند



اگر دستم به ناحق رفته در زلف تو معذورم!

برای دستهای تنگ ، ایمانی نمی ماند



اگر اینگونه خلقی چنگ خواهد زد به دامانت

به ما وقتی بیفتد دور ، دامانی نمی ماند



بخوان از چشم های لال من، امروز شعرم را

که فردا از منِ دیوانه دیوانی نمی ماند
 
امضا : Hilary
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Arsin

Hilary

کاربر حرفه‌ای
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2,233
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
  • نویسنده موضوع
  • #6
شعر ششم :


مبر پای ق*م*ا*ر عشق ای دل،باز هستت را

ندارم بیش از این تاب تماشای شکستت را


مشو مبهوت گیسویی که سر رفته است از ایوان

که ویران می کند این نقش ایوان،پای بستت را


همیشه گریه راه التیام زخمهایت نیست

کدامین آب خواهد شست داغ پشت دستت را ؟


تو خار چشم بودی قلعه ی یک عمر پا برجا

که حالا شهر دارد جشن میگیرد نشستت را


تو دل بستی به معشوقی که خود معشوقها دارد

رها کن ای دل غافل خدای بت پرستت را
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Hilary
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Arsin

Arsin

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
349
پسندها
7,252
امتیازها
21,413
مدال‌ها
1
  • #7
به تو خو کرده ام، مانند "سربازی" به "سربندش"

تو معروفی به دل کندن... مونالیزا به لبخندش


تو تا وقتی مرا سربار می بینی، نمی بینی-

-درخت میوه را پرُبار خواهد کرد پیوندش!


به تو تقدیم کردم از همان اول، دلت را زد...

بهای شعر هایم را بپرس از آرزومندش!


به دنیا اعتباری نیست، این حاجی بازاری

نه قولش قول خواهد شد نه پا برجاست سوگندش


گریزی نیست جز راه آمدن با مردم پابند

همیشه کفش تقدیرش گره خوردست با بندش


به غیر از رفتنت چیزی اگر هم بوده، یادم نیست

چنان شعری که میماند به خاطر آخرین بندش


چه حالی داشتم با رفتنت؟ "سربسته" می گویم

شبیه حال مردی شاهد اعدام فرزندش...


حسین زحمتکش
 
امضا : Arsin

Arsin

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
349
پسندها
7,252
امتیازها
21,413
مدال‌ها
1
  • #8
رو به روی پنجره دیوار باشد بهتر است

بین ما این فاصله "بسیار" باشد بهتر است


من به دنبال کس‍ی بودم که "دلسوزی" کند

همدمم این روزها سیگار باشد بهتر است


من نگفتم آنچه حلاج از تو دید و فاش کرد

سر نوشت "رازداری"، دار باشد بهتر است!


خانه ی بیچاره ای که سرنوشتش زلزله است

از همان روز نخست آوار باشد بهتر است


گاه نفرت حاصلش عشق است، این را درک کن

گاه اگر از تو دلم بیزار باشد بهتر است


حسین زحمتکش
 
امضا : Arsin

Arsin

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
349
پسندها
7,252
امتیازها
21,413
مدال‌ها
1
  • #9
او استکان چایی خود را نخورد و رفت

بغض مرا به دست غزل ها سپرد و رفت


گفتم نرو ! بمان ! قسم ات می دهم ولی

تنها به روی حرف خودش پا فشرد و رفت


گفتم که صد شمار بمان تا ببینم ات

یک خنده کرد و تا عدد دَه شمرد و رفت


گفتم که بی تو هیچم و او گفت بی نه با!

در بیت اخرین غزلم دست برد و رفت


یعنی به قدر چای هم ارزش...؟نه بی خیال

او استکان چایی خود را نخورد و رفت


حسین زحمتکش
 
امضا : Arsin

Arsin

کاربر انجمن
سطح
2
 
ارسالی‌ها
349
پسندها
7,252
امتیازها
21,413
مدال‌ها
1
  • #10
چه فرقی می کند دنیا تو را پَر داده یا من را

جدایی حاصلش مرگ است،اگر از لاله لادن را....


کسی از دام چشم و موی توبیرون نخواهد رفت

که من عمریست سرگردانم این تاریک و روشن را


تو را این قطره های اشک روزی نرم خواهد کرد

که آب آهسته و آرام می پوساند آهن را


منم آن ایستگاه پیر تنهایی که می داند

نیاید دل سپرد این عابرانِ گرمِ رفتن را


تو را بخشیدم آن روزی که از من رد شدی،آری

که پُلها خوب می فهمند معنای گذشتن را


حسین زحمتکش
 
امضا : Arsin

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا