- تاریخ ثبتنام
- 10/6/19
- ارسالیها
- 721
- پسندها
- 13,994
- امتیازها
- 31,973
- مدالها
- 20
سطح
19
- نویسنده موضوع
- #61
دستانم را به کمر زدم و نفسنفس زنان گفتم:
- آره...هووف...(سرم را دوبار به نشانه تایید تکان دادم) یادمه.
- اون قطعه دست منه.
چشمانم را درشت کردم و گفتم:
- چی؟ مگه جا نزدیش؟
سرش را به نشانه تکذیب به چپ و راست تکان داد. ابروانم در هم گره خورند و لب زدم:
- چطور ممکنه؟ پس ما چطور اومدیم؟
سرش را کمی جلوتر آورد و گفت:
- منم همینو میگم؛ سوالم اینه که اگر اون قطعه براشون مهم بود پس چرا ماشین زمان بدون اون کار کرد؟
دستانم را روی سینه در هم قفل کردم، سرم را کمی به سمت چپ مایل کردم و گفتم:
- خب...سوال خوبیه ولی کو جوابش؟
- چیزی که من فکر میکنم اینه که... .
صدای نازک همیشه مزاحم نیکول، نقطهای شد بر اظهارنظر فرانک.
- بریم؟
نگاهی به او که بطریای با درب مشکی و محتوایی که احتمالاً آب بود...
- آره...هووف...(سرم را دوبار به نشانه تایید تکان دادم) یادمه.
- اون قطعه دست منه.
چشمانم را درشت کردم و گفتم:
- چی؟ مگه جا نزدیش؟
سرش را به نشانه تکذیب به چپ و راست تکان داد. ابروانم در هم گره خورند و لب زدم:
- چطور ممکنه؟ پس ما چطور اومدیم؟
سرش را کمی جلوتر آورد و گفت:
- منم همینو میگم؛ سوالم اینه که اگر اون قطعه براشون مهم بود پس چرا ماشین زمان بدون اون کار کرد؟
دستانم را روی سینه در هم قفل کردم، سرم را کمی به سمت چپ مایل کردم و گفتم:
- خب...سوال خوبیه ولی کو جوابش؟
- چیزی که من فکر میکنم اینه که... .
صدای نازک همیشه مزاحم نیکول، نقطهای شد بر اظهارنظر فرانک.
- بریم؟
نگاهی به او که بطریای با درب مشکی و محتوایی که احتمالاً آب بود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر