- تاریخ ثبتنام
- 24/4/20
- ارسالیها
- 165
- پسندها
- 195
- امتیازها
- 728
- مدالها
- 2
سطح
1
مرواریدهای احساس رو چک کنیدسلام یه رمان بود دختره هیچکسیو نداشت با یه پسری آشنا شده بود.همش باهم بودن.پسره برای تعطیلات عید رفته بود پیش خانواده خودش ،دختره برای پسره زنگ زد صدای خنده میشنید بعد نگف که من تنهام بیا .پشیمون شد قطع کرد.خیلی چیزی یادم نمیاد میشه لطفا کمکم کنید



