متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

متفرقه دیالوگ هایی زیبا از رمان های خارجی

دوست دارید بازم دیالوگ بزارم؟ چطورن؟

  • آره، عالین

    رای 24 100.0%
  • نه، خیلی بده

    رای 0 0.0%
  • افتضاح، ادامه نده

    رای 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    24
  • نظرسنجی بسته .
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Just sara=[

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
280
پسندها
6,325
امتیازها
21,973
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #21
نام رمان: After1
نویسنده: آنا تاد

* هری: تو...تو کاری میکنی که من خوب باشم...میخوام بخاطر تو خوب باشم تس.
تسا: چی؟
هری: همین که شنیدی.
تسا: نه ، من مطمئنم اشتباه شنیدم.
هری: اشتباه نشنیدی، تو باعث میشی حس کنم یه آدم دیگه ای هستم؛ من نمیدونم چطوری این حس رو تحمل کنم تسا ، برای همین نمیدونم باید چیکار کنم و مثل یه آدم عوضی رفتار میکنم .
 
امضا : Just sara=[

Just sara=[

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
280
پسندها
6,325
امتیازها
21,973
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #22
نام رمان: After1
نویسنده: آنا تاد

* تسا: من فکر میکنم تو گفتی ما نمیتونیم دوست باشیم.من نمیخوام فقط یه دوست باشم واسه تو.میدونم منظورت چیه.تو میخوای دوستی با منفعت باهام داشته باشی .
هری: این بدیش چیه؟
تسا: چون هری من به خودم احترام میزارم. من نمیخوام بازیچه تو بشم. مخصوصا وقتی که تو اینجوری با من رفتار میکنی. من با یکی دیگه ام هری.
هری: و نگاه کن الان کجایی!
 

Just sara=[

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
280
پسندها
6,325
امتیازها
21,973
مدال‌ها
11
  • نویسنده موضوع
  • #23
نام رمان: After1
نویسنده: آنا تاد

* تسا: تو اینارو داری میگی چون الان مستی.فردا دوباره ازم متنفر میشی.
هری: من ازت متنفر نیستم.
تسا: ....
هری: اگه تو توی چشام نگاه کنی وبه من بگی تا تنهات بذارم و دیگه هیچوقت باهات حرف نزنم.من اینکارو میکنم. قسم میخورم. و دیگه هیچوقت بهت نزدیک نمیشم. تو فقط بهم بگو.
تسا:....
هری: بهم بگو تسا. بگو دیگه نمیخوای منو ببینی.
تسا:....
هری: بهم بگو دیگه هیچوقت نمیخوای لمست کنم.
تسا:....
هری: بهم بگو تسا.
تسا: آه، هری...
هری: تو نمیتونی در برابر من مقاومت کنی. منم نمیتونم.
 

Death Stalker

هنرمند انجمن
سطح
44
 
ارسالی‌ها
5,172
پسندها
155,755
امتیازها
80,673
مدال‌ها
30
  • #24
نام رمان: دث استاکر:نبرد
نویسنده:سیمون آرگرین
یکی برای قانون می‌جنگد و دیگری برای عدالت...
در هیچ‌کدام از دو جبهه جایی برای گذشت و تسلیم نبود. یا باید قاطعانه پیروز می‌شدند و یا طرف مقابل نابودشان می‌کرد.
 
امضا : Death Stalker

Death Stalker

هنرمند انجمن
سطح
44
 
ارسالی‌ها
5,172
پسندها
155,755
امتیازها
80,673
مدال‌ها
30
  • #25
نام رمان:دث استاکر:نبرد
نویسنده: سیمون آرگرین
نه تاج و تخت! این‌ها آدم رو فاسد می‌کنه و تاریک‌ترین بخش‌های وجودشون رو بیرون می‌‌کشه. حتی تو آدم‌های خوبی مثل گایلز!
 
امضا : Death Stalker

ADLAYD

کاربر حرفه‌ای
سطح
21
 
ارسالی‌ها
1,578
پسندها
10,935
امتیازها
31,873
مدال‌ها
21
  • #26

برشی از کتاب کمی قبل از خوشبختی​

نوشته انیس لودیگ​

اگر یک پایتان را از دست بدهید، دیده مى‌شود و دوستانتان به دادتان مى‌رسند. البته نه همه.

اما اگر تکه‌اى از قلب تان کنده شود، از بیرون دیده نمى‌شود و البته همان قدر هم درد دارد.
 
امضا : ADLAYD

ADLAYD

کاربر حرفه‌ای
سطح
21
 
ارسالی‌ها
1,578
پسندها
10,935
امتیازها
31,873
مدال‌ها
21
  • #27

برشی از کتاب مادر بزرگت رو از اینجا ببر​

نوشته دیوید سداریس​

یادت باشه، آدم‌ها به آن اندازه‌ای که مهربان هستند، احمق نیستند!
 
امضا : ADLAYD

ADLAYD

کاربر حرفه‌ای
سطح
21
 
ارسالی‌ها
1,578
پسندها
10,935
امتیازها
31,873
مدال‌ها
21
  • #28

برشی از کتاب کلیدر​

نوشته محمود دولت آبادی​


در من چیزی کم بود

و در این زندگانی هم چیزی کج بود

میان ما و این زندگانی یک چیزی گنگ ماند

ما دیر آمدیم، یا زود؛

هرچه بود به موقع نیامدیم…!
 
امضا : ADLAYD

ADLAYD

کاربر حرفه‌ای
سطح
21
 
ارسالی‌ها
1,578
پسندها
10,935
امتیازها
31,873
مدال‌ها
21
  • #29

برشی از کتاب کوری​

نوشته ژوزه ساراماگو​

کور شدم، کور شدم. فریادی ست وحشت آور در دنیایی که همه ادعای بینایی میکنند، در حالی که همواره کورترین آدم ها آن هایی بودند که نمی خواستند ببینند، نه آن هایی که به واقع نمی دیدند.
این کوری سفید همه را به کام خود میکشد و در یک آن شعور و شرافت را از مردم می ستاند. دیگر نه تمدنی می ماند و نه انسانیتی. تکنولوژی دیگر به کار نخواهد آمد و هول و هراس قلب هر انسانی را چون چشمانش کور میکند.
 
امضا : ADLAYD

ADLAYD

کاربر حرفه‌ای
سطح
21
 
ارسالی‌ها
1,578
پسندها
10,935
امتیازها
31,873
مدال‌ها
21
  • #30

برشی از کتاب عشق سال های وبا​

نوشته گابریل گارسیا مارکز​

تنها چیزی که در زندگی به آن نیاز دارم،

این‌ است که یک‌ نفر مرا درک کند…
 
امضا : ADLAYD
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا