«یلدا» یعنی یک دوستت دارم طولانی از لب‌هایی که یک سال سکوت کرده بودند.

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • #531
miracles-of-Imam-Reza4.jpg



معجـزه ای همزمـان از امام رضـا و حضرت معصـومه سلام الله علیهما

بسم الله

قریب به ۷۰ ســال از خدا عمر گــرفته…

اهل مشــهد است.

در دلــش آرزوی زیارت بی بی دوعــالم فاطمـه المعصــومه سلام الله علیها غــوغا کرده.

بادلی شکسته ، رفت حــرم سلـطان خــوبی ها حضـرت علی ابن مـوسی الرضــا علیــه السـلام.

آقا جــان!

دلم برای زیــارت خواهر بزرگــوارتان لک زده است…

پولی ندارم.

دیگر توانی در جانم بــرای سفر نیســت.

تو رو بحق خــود خواهرت ، تمــام این موانــع را بر طرف کن،

بذار این آخر عمری ؛ کریمه ی آل الله رو هم زیارت کنم.

از ضریح مبارک جدا شد و به سمت کفشداری رفت. شماره کفش خود را بیرون آورد و تحــویل خادم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • #532
miracles-of-Imam-Reza1.jpg


ماجرای عنایت امام رضا به یک نجار

هــر کـدام از کارگــران نـجاری آقــا عمو چیــزی می‌گفتند و می‌خنــدیدند…!

من هم همــان طور که آخرین میخ‌های پنجره دولت را می‌کوبیدم، به حرفهایشان با لبخند و رضایت گوش می‌دادم، حاج میرزا می‌گفت: تو واقعاً باید خدا را شکر کنی که یک همچین موقعیتی داری، اولاً برادر زاده اوستایی و اوستا تو را خیلی دوست دارد، ثانیاً سر کارگری و دستمزدت از همه بیشتر است و از همه مهم‌تر اینکه داماد اوستایی و اوستا تنها دخترش را نامزد تو کرده است و گوش شیطان کر، همین روزها است که پلوی عروسی‌ات را بخوریم…

من با دلخوری حرف‌های حاج ‌میرزا را قطع کردم: چه فایده؟! الان دو سال است که من و دختر عمو با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • #533
miracles-of-Imam-Reza3.jpg


تولد دوباره یک نوزاد پس از سقوط از آپارتمان
خاطره روح الله از رفسنجان :
خودم که خاطره خاصی ندارم ولی از طرف معلم سال اول راهنماییمون (آقای علی ترک نژاد) (اهل رفسنجان) یه خاطره براتون مینــویسم…
آقای ترک نژاد برامون از یکی از سفرهاش به مشهد مقدس تعریف کرده بود؛ که داشتند با همسرشون توی حرم رضوی زیارت میکردن…
و یه روز به یه قسمت از حرم رفتــه بودن که معجزات رضوی اونجا مکتوب شده بود.و همینطــور که به تعدادی از مطالب مربوط به معجزات نگاه میکردند به همــسرشون میگن چی میشه یکی از این معجزات برا ما هم رخ میداد تا واقعا یقیین پیدا میکردیم.
عصر آن روز وقتی که با همــسرشون به مهمانسرا میروند و مشغول صحبت کردن بوده...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • #534
.
miracles-of-Imam-Reza6.jpg

امام رضا مادر سرطانی ام را شفا داد
خاطره از مریم :
من درست یادمه که شش سالم بود که مادرم به سرطان سینه مبتلا شد اما خیلی امیدوار بود که باز هم سلامتی شو بدست بیاره ولی…
ولی وقتی آزمایش هاشو به دکتر نشون داد دکتر معالجِ مادرم جواب منفی داد ؛ اون گفته بود چون خیلی دیر فهمیدی ما کاری از دستمون بر نمیاد …
ولی از اونجایی که مامانم خیلی امیدوار بود به دکتر معالج خودش اکتفا نکرد و جواب آزمایش ها شو به دکترهای دیگه هم نشون داد و همه دکتر ها همون حرفو زدن کاملا یادمه که اون روزا تو خونه مون همش صدای گریه می اومد و حتی یادمه یه روز دیدم بابام نتونست خودشو نگه داره و برای اینکه جلوی من و مامانم گریه نکنه با عجله...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • #535
.
miracles-of-imam-reza7جواب نامه
حاج ميرزا حسن طبيب (لسان الاطباء) فرمود:
وقتي كه عازم زيارت حضرت ابي الحسن الرضا (عليه السلام) شدم آن زمان مرحوم علامه فقيد زاهد حاج ملا محمدبن محمد مهدي معروف به حاجي اشرف و حجت اشرفي (كه از مشاهير علماء بشمار آمده كه در احوالاتش در كتاب قصص العلماء گفته اند آنجناب از نصف شب تا صبح مشغول عبادت و تضرع و زاري ومناجات با حضرت باري تعالي بوده و بسر و سينه مي زد. وهركس او را مي ديده خيال مي كرده كه تازه از بيماري برخاسته.) در وطن اصلي خود اشرف بود و من بجهت امر وصيت نامه خود خدمت آن بزرگوار رفتم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • #536
عکس های مذهبی از حرم امام رضا در مشهد مقدس


بینا شدن نابینای مادرزاد
خادم های امام رضا (ع) که مثل همیشه در حال عوض کردن گل های بالای حرم امام رضا(ع) بودند . ناگهان گلدان از دست خادم رها میشه و طرفی که بانوان در حال زیارت بودن می افته و روی سر دختری که در کنار شسته بود می افته همه به طرف دختر می رن …سر دختر کاملا شکافته شده بود و خون همه جا رو فرا گرفته بود سریع این دختر رو به بیمارستان می برند خادم هم که از ترس جرات حرکت نداشت در جای خود می لرزید تا اینکه تقریبا 4 ساعت بعد از حادثه پدر دختر به حرم اومد و سراغ اون خادمی که گلدون از دستش افتاده بود رو گرفت تا اینکه این خادم پدر دختر رو دید ترس همه ی وجودش رو فرا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

¦[☆ Atrin ☆]¦›

نویسنده افتخاری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
11,709
پسندها
10,744
امتیازها
67,173
مدال‌ها
23
  • #537
عکس های مذهبی از حرم امام رضا در مشهد مقدس



چهار حاجت
مرحوم شيخ موسي نجل شيخ علي نجفي نقل فرمود:
بزيارت حضرت ثامن الائمه (عليه السلام) مشرف شدم دچار بيماري سختي شدم و در اثر آن ناخوشي هر دو چشمم آب سياه آورد بقسميكه جائي را نمي ديدم.
مبلغي هم پول داشتم صاحب خانه بعنوان قرض از من گرفت ومركبي هم داشتم كه صاحب خانه از من خريده بود نه پولي را كه طلب داشتم مي داد نه وجه مركب را و چند كتاب هم داشتم مفقود شد و از اين جهات بسيار دل تنگ بودم.
آنگاه با دل تنگي تمام نزد طبيب رفتم چون چشمانم را ديد دوائي را تجويز نمود و گفت تا سه روز آن را استفاده نما اگر بهبودي يافتي فبها اگر بهبودي نيافتي علاجي ندارد چون آب...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ¦[☆ Atrin ☆]¦›

*SaHaR_18*

کاربر فعال
سطح
14
 
ارسالی‌ها
817
پسندها
4,948
امتیازها
23,673
مدال‌ها
20
  • #538
سلام به کاربران انجمن یک رمان،دراین تایپک داستان های کوتاهی که جمع اوری شده قرار داده میشود.


:rose::rose::rose::rose::rose::rose::rose::rose::rose::rose::rose::rose::rose::rose::rose::rose::rose::rose::rose::rose::rose::rose::rose::rose::rose::rose::rose::rose::rose::rose::rose::rose::rose::rose::rose::rose::rose::rose::rose::rose::rose::rose::rose::rose::rose::rose::rose::rose::rose::rose::rose::rose::rose::rose::rose::rose::rose::rose::rose::rose::rose::rose::rose:


*(اسپم ممنوع)*
 
امضا : *SaHaR_18*

*SaHaR_18*

کاربر فعال
سطح
14
 
ارسالی‌ها
817
پسندها
4,948
امتیازها
23,673
مدال‌ها
20
  • #539
اثبات عشق

پس از کلی دردسر با پسر مورد علاقه ام ازدواج کردم. ما همدیگرو به حد مرگ دوست داشتیم. سالای اول زندگیمون خیلی خوب بود. اما چند سال که گذشت کمبود بچه رو به وضوح حس می کردیم.

می دونستیم بچه دار نمی شیم. ولی نمی دونستیم که مشکل از کدوم یکی از ماست. اولاش نمی خواستیم بدونیم. با خودمون می گفتیم، عشقمون واسه یه زندگی رویایی کافیه. بچه میخوایم چی کار؟ اما در واقع خودمونو گول می زدیم. هم من هم اون، چون هر دومون عاشق بچه بودیم.

تا اینکه یه روز؛ علی نشست رو به روم و گفت: اگه مشکل از من باشه، تو چی کار می کنی؟
فکر نکردم تا شک کنه که دوسش ندارم. خیلی سریع بهش گفتم: من حاضرم به خاطر تو روی همه چی خط سیاه بکشم.
علی که انگار خیالش راحت شده بود؛ یه نفس راحت کشید و از سر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : *SaHaR_18*

*SaHaR_18*

کاربر فعال
سطح
14
 
ارسالی‌ها
817
پسندها
4,948
امتیازها
23,673
مدال‌ها
20
  • #540
ادیسون

ادیسون در سنبن پیری پس از اختراع چراغ برق یکی از ثروتمندان آمریکا به شمار می رفت و درآمد سرشارش را تمام و کمال در آزمایشگاه مجهزش که در ساختمان بزرگی قرارداشت، هزینه می کرد. این آزمایشگاه بزرگترین عشق پیرمرد بود.

در همین روزها بود که نیمه های شب از اداره آتش نشانی به پسر ادیسون اطلاع دادند، آزمایشگاه پدرش در آتش می سوزد و حقیقتا کاری از دست کسی بر نمی آید و تمام تلاش ماموران فقط جلو گیری از گسترش آتش به سایر ساختمان ها است. آنها تقاضا داشتند که موضوع به نحو قابل قبولی به اطلاع پیرمرد رسانده شود.

پسر با خود اندیشید که احتمالا پیرمرد با شنیدن این خبر سکته می کند و لذا از بیدار کردن پیرمرد منصرف شد و خودش را به محل حادثه رساند و با تعجب دید که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : *SaHaR_18*

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا