متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مباحث متفرقه [ به اینم می‌گن رمان ؟! ]

  • نویسنده موضوع MehrDãd.K
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 661
  • بازدیدها 30,297
  • کاربران تگ شده هیچ

Tikalina

رو به پیشرفت
سطح
8
 
ارسالی‌ها
131
پسندها
1,066
امتیازها
6,403
مدال‌ها
7
  • #541
هومم.. شخصیت پسره یک وسیله ی مهم رو(مثلاً عینک یا موبایلش) رو ازش می گیره بعد دختره در تلاش برای گرفتن اون وسیله یدفعه دو اتفاق ممکنه بیوفته:
۱. تو چشمای هم خیره میشن و دختره داره اون موقع تو خودش، چشمای پسره رو توصیف می کنه
۲. میوفته روشو بعد پسره با خجالت بهش وسیله‌شو برمی‌گردونه و بدون هیچ حرفی میره
فانوساً؟ به اینم میگن رمان؟:108:
 

Armita.sh

پرسنل مدیریت
مدیر تالار تیزر رمان
سطح
32
 
ارسالی‌ها
2,399
پسندها
20,101
امتیازها
46,373
مدال‌ها
42
سن
15
  • مدیر
  • #542
یکم این دختر پسرای عاشقو ول کنید.
من هنوز تو کف اون دخترعمه‌ام که همیشه آرایش غلیظ می‌کنه‌.
فکت: اون پاندای عملی و عشوه‌گر ها ببخشید، دخترعمۀ عاشق پیشه از دختر سادۀ قصه که پسره عاشقشه متنفره.

(پرواز) (پرواز) لایک بدید با دمپایی میام در خونه‌تون :big-grin:
 

Tikalina

رو به پیشرفت
سطح
8
 
ارسالی‌ها
131
پسندها
1,066
امتیازها
6,403
مدال‌ها
7
  • #543
یکم این دختر پسرای عاشقو ول کنید.
من هنوز تو کف اون دخترعمه‌ام که همیشه آرایش غلیظ می‌کنه‌.
فکت: اون پاندای عملی و عشوه‌گر ها ببخشید، دخترعمۀ عاشق پیشه از دختر سادۀ قصه که پسره عاشقشه متنفره.

(پرواز) (پرواز) لایک بدید با دمپایی میام در خونه‌تون :big-grin:
تازه با پسر بده داستان هم که دختر شخصیت اصلی رو می خواد دست به یکی میشن تا پسر اصلیه مال دختره بشه، دختر اصلیه مال پسره..
 
آخرین ویرایش

Tikalina

رو به پیشرفت
سطح
8
 
ارسالی‌ها
131
پسندها
1,066
امتیازها
6,403
مدال‌ها
7
  • #544
خیلی تو دلم موند اینو بگم‌. بروبچ رمان‌خون اصولاً میرن رمان های طنز می‌خونن و همش کلکلی و کلیشه‌ای؛ مثل در همسایگی گودزیلا، اشراف‌زاده‌ی شیطون بلا و... بعد فکر می‌کنن بهترین رمان عمرشونو خوندن
عزیزم اینا بدترین رمانای عمرتونه!
بعد پا میشن میان که می‌خوان رمان بنویسن، می‌بینی یه خلاصه‌ی جدیه، ولی نویسنده تو شروع رمات، از یه کلکل مسخره بین دو شخصیت مهم رمان شروع کرده و کل رمان تو دیالوگ‌های بی‌سر و ته و فوق‌العاده بی‌مزه، خلاصه شده.

خواهش می‌کنم قبل از شروع نویسندگی اثر فاخر بخونین ، من خودم نویسنده‌ی قابلی نیستم، ولی قبل از شروع یه کوچولو آموزش ببینین تا نویسنده‌های آینده به جای اینکه از دیالوگ‌های زیاد و مسخره تقلید کنه، از فضاسازی و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Raha~

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ترجمه
سطح
24
 
ارسالی‌ها
1,971
پسندها
14,388
امتیازها
36,873
مدال‌ها
45
  • مدیر
  • #545
همیشه تو رمانای پلیسی دختره باید قهرمان سناریو باشه
یعنی بخاطر نجات و فداکاری برای پسره به این صورت که، پنج تا تیر تو کتف چپ و راست
دو تا تو روده و کبد
شیش تا هم توی زانو و ساق پا
همچنان به همکارش میگه: چیزیم نیست بریم ساختمون
بابا تو دیگه چی ازت مونده بشررر
بعد بیست و چهار ساعت که با اون همه تیر یه قطره خون از بدنش بیرون نزده همچنان هم با این وضعیتش بمبای ساختمونو خنثی می‌کنه در حالی که توی یه پارت می‌گه رشته‌ش انسانی بوده/= همه‌ی مردم هم از ساختمون بیرون می‌کنه
ولی آخ! امان از سکانس وارد شدن پسره:
دریایی از خونم روی زمین ریخته بود و رد پای خونیم که از ساختمون بیرون زده بودم روی زمین جاری بود، دیگه دووم نیاوردم و چشمام سیاهی رفت و دیگه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Raha~

(پرواز)

نو ورود
سطح
5
 
ارسالی‌ها
9
پسندها
569
امتیازها
2,590
مدال‌ها
4
  • #546
مونولوگ های دختر بعد از رفتن به همون مهمونی های پر فسق و فجور:
اینجا کجاست؟!
چرا من این شکلیم؟!
چرا چیزی یادم نمیاد؟!
وای نکنه دیشب...
 

Zeinabrostami

کاربر فعال بخش
سطح
13
 
ارسالی‌ها
244
پسندها
2,696
امتیازها
13,813
مدال‌ها
13
  • #547
مونولوگ های دختر بعد از رفتن به همون مهمونی های پر فسق و فجور:
اینجا کجاست؟!
چرا من این شکلیم؟!
چرا چیزی یادم نمیاد؟!
وای نکنه دیشب...
یا مونولوگ دختره زمانی که پسره بغلش میکنه.
آغوشش خیلی امن بود، دلم می‌خواست زمان وایسه و من تا ابد توی بغلش باشم.

۹۰ درصد همینه!
به این میگن رمان؟
 
امضا : Zeinabrostami

زهرا؛

طراح انجمن
سطح
25
 
ارسالی‌ها
4,931
پسندها
15,155
امتیازها
54,873
مدال‌ها
24
  • #548
یا مونولوگ دختره زمانی که پسره بغلش میکنه.
آغوشش خیلی امن بود، دلم می‌خواست زمان وایسه و من تا ابد توی بغلش باشم.

۹۰ درصد همینه!
به این میگن رمان؟
چرا 90 درصد؟
99 درصد همینه!
در اون لحظه آغوش امنش رو با هیچ چیزی عوض نمیکردم... سرم رو روی سینش گذاشتم و عطر تنش رو استشمام کردم

خب یه کم تنوع بدین به کاراتون... آخه این چه سمیه که هر بار تکرار میشه؟

به اینم میگن رمان؟
 
امضا : زهرا؛

(پرواز)

نو ورود
سطح
5
 
ارسالی‌ها
9
پسندها
569
امتیازها
2,590
مدال‌ها
4
  • #549
یا مونولوگ دختره زمانی که پسره بغلش میکنه.
آغوشش خیلی امن بود، دلم می‌خواست زمان وایسه و من تا ابد توی بغلش باشم.

۹۰ درصد همینه!
به این میگن رمان؟
مونولوگ وسط دعوا:
خواستم اعتراضی کنم
که با بوسه اش
مهر سکوتی به لبم زد
( استغفرالله :458071-43334d713ad235cc803ee5474567490d: )
 

Tikalina

رو به پیشرفت
سطح
8
 
ارسالی‌ها
131
پسندها
1,066
امتیازها
6,403
مدال‌ها
7
  • #550
مونولوگ وسط دعوا:
خواستم اعتراضی کنم
که با بوسه اش
مهر سکوتی به لبم زد
( استغفرالله :458071-43334d713ad235cc803ee5474567490d: )
حق تا ابددددددددددد :108:
حالا از همه اینا که بگذریم بیشترین سوژه ی جماعت رمان‌نویس همون رژلبس که پسره سرش غیرتی میشه...
اگه شما به این میگین رمان من ساک و چمدونمو ببندم از کهکشان راه شیری جمع کنم برم...:budo:
 

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
0
بازدیدها
63
پاسخ‌ها
0
بازدیدها
106
پاسخ‌ها
9
بازدیدها
225
پاسخ‌ها
4
بازدیدها
289
پاسخ‌ها
3
بازدیدها
226
پاسخ‌ها
0
بازدیدها
119
عقب
بالا