- ارسالیها
- 2,799
- پسندها
- 9,459
- امتیازها
- 33,973
- مدالها
- 30
- مدیرکل
- #61
شادی وقتی است که چشمانت را به من بدوزی و بگویی دوستم داری. حال ان زمانم را درک نمیکنم…با کلمات که گرم بگیری شعر میشوند...
شادی
زندگی
شادی وقتی است که چشمانت را به من بدوزی و بگویی دوستم داری. حال ان زمانم را درک نمیکنم…با کلمات که گرم بگیری شعر میشوند...
شادی
بیزاری از کسی که دوستش دارید ، به این معنا نیست که ان را فراموشش کردید ، بلکه یک حرف کلیشه ایست که خودتان به خودتان می گوید تا ارام شویدمنفی بافترین عضو بدنم منطق بیمنطقم است که با بیمنطقترین مدرک منطقی دنیا میگوید عشق ما به وصال نمیرسد
بیزاری
ما می جنگیم برای شاد زیستن و یا جنگیدن خود را از شاد زیستن را محروم میکنیمبا کلمات که گرم بگیری شعر میشوند...
شادی
در زندگی سنگ ها برای پای لنگ ها میمانند ،اشتباه نکن ، برای ان بالایی ها سنگ ها را از جلوی پایشان جمع می کنندشادی وقتی است که چشمانت را به من بدوزی و بگویی دوستم داری. حال ان زمانم را درک نمیکنم…
زندگی
قتل...در زندگی سنگ ها برای پای لنگ ها میمانند ،اشتباه نکن ، برای ان بالایی ها سنگ ها را از جلوی پایشان جمع می کنند
کلمه: قتل
من در همین لحظه میگویم بعد از هیچ وقت نتوانستم با حس خوشی زندگی را سپری کنم.تاجوتخت حضورت نزد من هیچگاه جانشینی نخواهد داشت.
لحظه
دلبر تکراریه... اما خوب به رسم ادب...شانهی تو که نباشد چه فرقی میکند که پس از این مه چه تکیه میکنم؟
به پوست زمخت( ز؟) درخت یا دیوار توخالی پرتگاه!
دلبر