- ارسالیها
- 673
- پسندها
- 7,892
- امتیازها
- 22,873
- مدالها
- 16
من یه دخترخاله و دختردایی دارم که پنج سال ازم بزرگترن و خیلیم باهم صمیمی هستن.
کوچیک که بودیم، من هی حرصشون رو درمیاوردم و اذیتشون میکردم.
یادمه یبار دخترخالم میخواست بدوئه دنبالم کنه، یهو خورد زمین.
منم هارهار بهش میخندیدم، اونوقت همون موقع یه شعر براش ساختم که حرصشو بیشتر دربیارم:
دست و پا چلفتی، پیرزن لُختی
کوچیک که بودیم، من هی حرصشون رو درمیاوردم و اذیتشون میکردم.
یادمه یبار دخترخالم میخواست بدوئه دنبالم کنه، یهو خورد زمین.
منم هارهار بهش میخندیدم، اونوقت همون موقع یه شعر براش ساختم که حرصشو بیشتر دربیارم:
دست و پا چلفتی، پیرزن لُختی