• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

رمان مجبوری با من بمانی | آیدا رستمی کاربر انجمن یک رمان

آیدا رستمی

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
16/6/20
ارسالی‌ها
18
پسندها
107
امتیازها
490
مدال‌ها
1
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #11
زیور هم نگاهی به بالا می‌اندازد و با افتخار می‌گوید:
- ارباب خودش فکر همه چیز رو کرده.
لبخند بر روی لب‌های نوشین خشک می‌شود. نگاه خیره‌ای به زیور می‌اندازد و مبارک باشه‌ای همراه با حرص زیر لب می‌گوید. بالأخره مرضیه طاقت نمی‌آورد و از حال می‌رود. خدمتکار‌ها او را می‌گیرند و به طرف اتاقش می‌برند. لعیا و ریحانه با ناراحتی خیره ایرنی که در آن دنیا بود، می‌شوند. خدمتکار جوانی که لباس مشکی محلی پوشیده بود، شربتی جلو‌یش می‌گیرد و می‌گوید:
- بخورید خانوم، براتون خوبه.
ایرن سری به معنای «نه» تکان می‌دهد که خدمتکار نگاهی به ارباب می‌اندازد. ارباب اخمی می‌کند و سری تکان می‌دهد که خدمتکار دوباره اصرار می‌کند؛ ولی ایرن، ناخودآگاه عصبانی می‌شود سرش داد می‌زند. چشمان قهوه‌ای امیر گرد می‌شوند و متعجب...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

آیدا رستمی

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
16/6/20
ارسالی‌ها
18
پسندها
107
امتیازها
490
مدال‌ها
1
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #12
برای حمایت از نویسنده ابتدا لایک کنید!
سریع شال مشکی‌اش را که بر روی مبل قهوه‌ای افتاده بود سرش می‌کند و به طرف الیاد می‌رود و با خشم می‌گوید:
- شما کی هستید؟ چرا بدون اجازه وارد اتاق من شدید؟
- برای ورود به جایی از خونه‌م اجازه نمی‌گیرم. بشین.
به سختی اخم می‌کند و می‌گوید:
- بی‌شعوریتون رو می‌رسونه. برید بیرون.
خیره چشمانی که پایشان گود افتاده و به کبودی می‌زدند می‌شود و محکم می‌گوید:
- من همیشه این‌قدر خون‌سرد نیستم دختر جون. بهتره مراقب حرف‌هات باشی.
به اندازه کافی امروز ناراحت و عصبانی بود؛ پس تمام عصبانیتش را بر رو او خالی می‌کند:
- اگه نباشم چی می‌شه؟ برو بیرون.
بلند می‌شود. حداقل یک سر و گردن از او بلندتر بود! به طرفش می‌رود و گلویش را فشار می‌دهد.
در چشمان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

آیدا رستمی

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
16/6/20
ارسالی‌ها
18
پسندها
107
امتیازها
490
مدال‌ها
1
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #13
"برای حمایت از نویسنده ابتدا لایک کنید!"
به طرف اتاق حرکت می‌کند و با بی‌رحمی می‌گوید:
- تا همین امشب فرصت داری. راستی، گفتم شایراد؟! اسمیه که خواهرت انتخاب کرده بود؛ اگه دوست داری خواهر‌زاده‌ت با این اسم صدا زده بشه، قبول کن.
از اتاق خارج می‌شود که صدای شکستن چیزی و بعد گریه ایرن بلند می‌شود. پوزخندی می‌زند و زمزمه می‌کند:
- ضعیفه.
دوستان ایرن را می‌بیند. در جواب سلام آن‌ها، سری تکان می‌دهد و مرموز به امیر خیره می‌شود.
- با من امری داشتید؟
سیگار را دوباره به دهانش نزدیک می‌کند و پک عمیقی می‌زند و دود آن را به شیشه پنجره بلندی که رو به درختان سرسبز بود، می‌زند و بی‌آن‌که بچرخد می‌پرسد:
- کاری که چند روز پیش بهت گفتم رو انجام دادی؟
بله او را که می‌شنود، از پنجره با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

آیدا رستمی

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
16/6/20
ارسالی‌ها
18
پسندها
107
امتیازها
490
مدال‌ها
1
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #14
"برای حمایت از نویسنده ابتدا لایک کنید!"
- من قصد ازدواج نداشتم امیر. بخاطر شادن بس کن؛ من حال خوشی ندارم.
صدای پوزخند امیر را می‌شنود که در جواب ایرن می‌گوید:
- الان چی؟ با دیدن این همه مال و منال بازم داری؟
صدای پر حرص دختری که، با هشدار اسمش را صدا می‌زند، باعث می‌شود فریادی بزند:
- مگه دروغه لعیا؟ من عاشقش بودم، هنوزم هستم؛ ولی اون به من توجه نکرد و با بی‌رحمی تمام قبول نکرد! اما حالا با خواستگاری این پسره توی شک افتاده!
- بس کن امیر. با این حرف‌ها می‌خوای به کجا برسی؟
به‌خاطر سوال ریحانه شاد می‌شود؛ چرا که سوال خودش هم بود.
- بس نمی‌کنم ریحانه. می‌خوای به خواهرزاده‌ت کمک کنی یا با یه ارباب‌زاده ازدواج کنی؟
این را از ایرن می‌پرسد که صدای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

آیدا رستمی

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
16/6/20
ارسالی‌ها
18
پسندها
107
امتیازها
490
مدال‌ها
1
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #15
در فکر فرو می‌رود و صحبت‌های خودش و عمه‌اش را به یاد می‌آورد.
با وضع آشفته‌ای وارد اتاق می‌شود و از ریحانه می‌خواهد که کمی‌ آنها را تنها بگذارد.
سر پا می‌ایستد و تا وقتی صدای در که خبر از رفتن ریحانه را می‌دهد به گوشش برسد، خیره چشمان گود افتاده ایرن می‌شود.
آرام به طرف تـ*ـخت چوبی که پتو صورتی رنگی آن را پوشانده بود می‌رود و بر روی آن و کنار ایرن می‌نشیند که صدای تـ*ـخت بلند می‌شود.
دستش را بر روی شانه‌ ایرن که در خود جمع شده بود و خیره موکت کرمی رنگ شده بود می‌گذارد و نزدیکش می‌شود و لبخند مصلحتی می‌زند و بی‌مقدمه می‌پرسد:
- خبر داری ارباب ازت خواستگاری کرده؟
سرش هنوز پایین است و موهای فرش، برخلاف همیشه، آشفته است. دستانش، بر روی عکس شادن می‌لغزد آن را به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] W-XixI

آیدا رستمی

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
16/6/20
ارسالی‌ها
18
پسندها
107
امتیازها
490
مدال‌ها
1
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #16
در میان راه‌رو باریک عمارت با کفش‌های مشکی‌اش که بخاطر نور چراغ‌های راه‌رو، بیش‌تر از پیش برق می‌زدند، با قدم‌های بلندی، به طرف اتاقش می‌رود که با ریحانه روبه‌رو می‌شود.
دستی به روسری سبز تیره‌اش می‌کشد و مطمئن می‌شود سرجایش باشد و همراه با آن سلام آرامی می‌دهد؛ می‌خواهد به طرف اتاق ایرن حرکت کند که سد راهش می‌شود.
در ابتدا فکر می‌کند که فقط یک اتفاق است و سارافون بلند همرنگ روسری‌اش را می‌گیرد و می‌خواهد راهش را به سمت دیگری، کج کند که دوباره جلویش می‌ایستد.
متعجب سرش را بلند می‌کند که چشمانش در قهوه‌های تلخ و سرد الیاد می‌افتد؛ اما سریع سرش را پایین می‌گیرد و دستان لرزانش کت مشکی که بر روی سارافون پوشیده بود را چنگ می‌زنند که آرام زمزمه می‌کند:
- از ایرن فاصله بگیر؛ برای خودت می‌گم.
و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] W-XixI

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا