- ارسالیها
- 3,536
- پسندها
- 7,166
- امتیازها
- 35,773
- مدالها
- 16
تو طلوع کردی و عشق باز امدمن و دل شبی خیالی نشینم تا سحرها به امیدی که شود رُخت عیانی
همه وقت م**س.ت و شیدا که ز عمق دل بگویمت
شعر شکوفه شد
و کبوتر شادی بال زنانم بازگشت
تو طلوع کردی و عشق باز امدمن و دل شبی خیالی نشینم تا سحرها به امیدی که شود رُخت عیانی
همه وقت م**س.ت و شیدا که ز عمق دل بگویمت
تکه های شکسته یتو طلوع کردی و عشق باز امد
شعر شکوفه شد
و کبوتر شادی بال زنانم بازگشت
در نگاهت همه مهربانی هاستتکه های شکسته ی
آینه یست در تهاجم تزویر
دست های ما شاید
دگر از من چه میخواهیدر نگاهت همه مهربانی هاست
قاصدی که زندگی را خبر میدهد
و در سکوتت همه صدا ها
فریادی که بود را تجربه میکند
هزار آفتاب خندان در خرام توستدگر از من چه میخواهی
نمیشد باورم روزی؛ قمر در عقربم باشی
همین را از تو میدیدم که در شبه!
در غُروبِ قاصِدَک کُش !!!هزار آفتاب خندان در خرام توست
هزار
ستاره گریان در تمنای من
عشق را ای کاش
زبان سخن بود
دل اندوهگین شبی استدر غُروبِ قاصِدَک کُش !!!
قَلبِ سادَم بَد تَرَک خورد !
... در شِکارِ عاطِفه ها ... ؛
تیر به بالِ شاپَرَک خورد !!
در زدیدل اندوهگین شبی است
که مهتاب اش را میجوید
ای کاش عشق را
زبان سخن بود
دست ات را به من بدهدر زدی
باز کردم
سلام کردی
اما صدا نداشتی
به آغوشم کشیدی
اما سایهات را دیدم
که دستهایش توی جیبش بود!
تو بیست شمع خواهی افروخت تابناکدست ات را به من بده
دست های تو با من آشناست
ای دیر یافته با تو سخن می گویم
به سان ابر که با توفان
به سان علف که با صحرا
به سان باران که با دریا
به سان پرنده که با بهار
به سان درخت که با جنگل سخن می گوید
زیرا که من
ریشه های تورا دریافته ام
زیرا که صدای من
با صدای تو آشناست