مهم درخواست معرفی آثار | انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع NEGIN_R
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 64
  • بازدیدها 3,338
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

SETAREH LOTFI

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
13/7/19
ارسالی‌ها
5,202
پسندها
31,443
امتیازها
80,673
مدال‌ها
51
سطح
34
 
  • #31
به‌نام خدا
نام رمان: عقوبت
نام نویسنده: ستاره لطفی
ژانر: عاشقانه، پلیسی، درام
رمان عقوبت
خلاصه:
زندگی گاهی باب میل شخص نمی‌چرخد. گاهی میان راه، مسیرت تغییر می‌کند و در برهه‌ای جدید قرار می‌گیری. حال این اتفاقات که چندان باب میل آسمان قصه نیست برایش اتفاق افتاده.
او در یک چالش قرار می‌گیرد؛ چالشی که تخم عقوبت را در قلبش کاشته و او را با آتشی همراه کرده که قصد بستن این پرونده‌ی سنگین را دارد. آری، زندگی بر وقف مراد نمی‌چرخد؛ در این بینابین، اتفاقات خاصی رخ می‌دهد.

گاهی تو در برهه‌ای جدید از زندگی قرار می‌گیری!
برهه‌ای، که دید تو را از همه‌ چیز عوض می‌کند... .
گاهی این ورق رقم خورده، می‌تواند زندگی تو را به چالشی هیجان برانگیز بکشاند!
چالشی که تمام تجربه‌ها را حس خواهی کرد و تو، می‌توانی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

نرگس برزن

گوینده انجمن
گوینده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/6/20
ارسالی‌ها
301
پسندها
3,983
امتیازها
16,633
مدال‌ها
12
سن
24
سطح
12
 
  • #32
درخواست برای دلنوشته در حال تایپ: دلنوشته رویاهای تلخِ نرسیدن
مگر می توانی شبی را پیدا کنی که بدون اشک های من صبح شده باشد؟

من هرشبم را با یاد تو رویا ساختم؛ و برای نرسیدنم به تو چشم هایم را بارانی کردم.

امّا من می توانم شب های زیادی را پیدا کنم که حتی از کنار رویا هایت گذری هم نکرده باشم.
#نرگس_برزن

 
امضا : نرگس برزن
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] NEGIN_R

Sara_D

ناظر ارشد رمان
پرسنل مدیریت
ناظر ارشد رمان
تاریخ ثبت‌نام
30/5/20
ارسالی‌ها
1,295
پسندها
16,242
امتیازها
39,073
مدال‌ها
24
سطح
24
 
  • پرسنل مدیریت
  • #33
https://forum.1roman.ir/threads/117456/
خلاصه:
افسون فرهمند در درجه سرگردی قرار داره. افسون می‌دونه که توسط شغلش و دشمنان زیادش امنیت نداره. افسون خیلی چیزها به خاطر شغلش از دست داده؛ اما خم به ابرو نمیاره؛ چون عاشق شغلشه، افسون توسط شغلش تجربه‌های زیادی به دست آورد و پخته شده؛ افسون ماموریت‌های مهمی باید بره؛ ماموریت‌هایی؛ که زندگی افسون رو تغییر میده. افسون به خاطر امنیت خودش و عشقش باید به جنگه، بجنگه تا بتوونه طعم آرامش در کنار عشق رو بچشه.
قسمتی از رمان:
به سمت اتاق سرهنگ رفتم و بعد از احترام گذاشتن، گفتم:
- قربان گفتین باهام کار دارید.
- درسته. بشین تا درباره‌ی باند آتش سرخ باهات صحبت کنم. همون‌طور که
قبلاً گفتم باندی هست که کارش پخش مواد مخدر هست. حالا خودت درجریان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Sara_D
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] NEGIN_R

ریحانه عیسایی(زینب)

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
1/7/20
ارسالی‌ها
289
پسندها
4,977
امتیازها
21,013
مدال‌ها
12
سطح
11
 
  • #34
درخواست برای رمان مدرسه دیونه‌ها
خلاصه:دختری که با ظاهری پسرانه وارد دبیرستان پسرانه می‌شه یه مدرسه عجیب با قوانین عجیب‌تر و یه اکیپ پنج نفره که کل مدرسه زیر دستشونه این میون اتفاقات هیجانی میوفته...
با کنجکاوی از پشت حلقه نگاهی به داخل حلقه انداختم. پسر چهارشونه ای وسط حلقه ایستاده بود و با مهران و سامان حرف می‌زد. کمی به صورتش دقیق شدم و تازه متوجه شدم. این پسر که همه بهنام خطابش می‌ کنن، همون بهنام پرو و بیشعوره که ابمیوه‌م‌روکوفت کرد. پوفی کشیدم و خواستم برگردم که یهو حلقه از هم باز شد و همه کنار رفتن. یه نفر از پشت محکم به جلو هولم داد و حلقه توسط چندتا ازدانش اموزها بسته شد. تعادلم‌رو از دست دادم و افتادم زمین؛ درست روبه روی همون پسره قوی هیکل اب...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ریحانه عیسایی(زینب)

fatemeh.shadi.m

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
3/3/20
ارسالی‌ها
75
پسندها
513
امتیازها
2,648
سطح
0
 
  • #35
درخواست برای رمانِ دریای لجن.

الینا دختر اخودیه که خیلی به حجاب و رفتارش اهمیت می‌ده، اما با ورودش به دانشگاه و اشنا شدن با اکیپی نه‌چندان درست، سرنوشت‌ش تغییرات بدی می‌کنه؛ در صورتی که به پدرش قول‌هایی داده... .

بعد از خوردن غذا من و النا هر کدام به اتاقمان رفتیم. کتاب رمانم را گرفتم و بر روی تخت نشستم و مشغول خواندن شدم‌. این دومین باری بود که آن را می‌خواندم، زیرا واقعا قشنگ بود. بعد از نیم ساعت، کتاب را کنار گذاشتم و آنلاین شدم. فهمی‌دم وارد گروه دانشگاه شدم. همان‌طور که اعضارا می‌دیدم، فهمی‌دم مدیر گروه استاد ادبیاتمان، آقای احمدی است. بین اعضا چشمم به پیوی رادین، برادر استاد افتاد که آنلاین بود. بر روی پروفایلش رفتم. عکس خودش بود که به ماشین گران قیتمش تکیه داده بود. تیپ لش و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] NEGIN_R

fatemeh.shadi.m

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
3/3/20
ارسالی‌ها
75
پسندها
513
امتیازها
2,648
سطح
0
 
  • #36
درخاست برای دلنوشته‌ جرم دختران.

همان دخترانی که دردشان را با ریختن در قلب‌شان و قورت دادن بغض‌‌ِ‌شان پنهان کردند‌. همان دخترانی که در کالبدِ قویِ‌شان روحی بیمار دارند. همان دخترانی که مجبور هستند به جرم دختر بودن‌شان به حرف هر نری اطاعت کنند؛ زیرا اگر جواب‌شان را بدهند، به آن‌ها زبان دراز می‌گویند.

#فاطمه_مرتضوی

 

دیکتاتورs.yavarnia

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
12/1/19
ارسالی‌ها
685
پسندها
8,119
امتیازها
25,273
مدال‌ها
20
سن
20
سطح
15
 
  • #37
در خواست برای داستان کوتاه سودای ضمیر
برترین داستان کوتاه سال
خلاصه:
مریلا، خبرنگار موفق روزنامه «هاردون» برای مصاحبه با مدیر شرکت لیوتینا مجبور می‌شه، بار سفرش رو ببنده و به تگزاس بره. خوشحال از این‌که قرار با معروف‌ترین آدم تگزاس ملاقات کنه، اما خبر نداره که این آدم معروف یک دیوانست!

گاه هوس قدرتمند می‌شود عشق‌های یک طرفه را پایمال می‌کند و خود حکومت می‌کند بر قلب‌های سنگی!

#دیکتاتور_yavarnia
داستان کوتاه سودای ضمیر
 
امضا : دیکتاتورs.yavarnia

Alef_Gaf

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
11/7/18
ارسالی‌ها
1,914
پسندها
24,627
امتیازها
53,373
مدال‌ها
22
سن
22
سطح
28
 
  • #38
چرک نویس بی‌تو
#الف_گاف
در امتداد یک حرف!
حرف‌هایی متداول...
"چشم و گوش بسته"، "ندیده و نشناخته" یا شاید هم "عشق در یک نگاه!"
نمی‌دانم! نمی‌دانم کدام ستاره‌ام در شب نگاهت بود که انگار سال‌هاست تو را می‌شناسم؛ ای ناشناخته‌ترین جهانم!
حس مبهم آشنا بودنت سراچه‌ی وجودم را آماس کرده بود؛ اما لبخندت، ناشناخته‌ترین چیزی بود که تا به آن هنگام دیده بودم!
زاویه‌ی چشمت که چین می‌خورد زندگی‌ام به روی قله‌هایش صعود می‌کرد و من م**س.ت می‌شدم از این حس ناشناخته.
شاید اگر زمان برایم اندکی بیشتر وقت می‌برید صدایت را بیش از یک کلام داشتم.
آنوقت بود که صدایت، آن ارتفاع و ضخامتش برایم نایاب نمی‌شد.
اما امان از وقت‌هایی کع بدموقع قیچی می‌شوند!
و امان‌تر از آن
وقت‌هایست که به شدت کش می‌آیند.
مثل الان...
که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Alef_Gaf

mel mel

هنرمند انجمن + کاربر فعال سرگرمی
هنرمند انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2/6/20
ارسالی‌ها
3,153
پسندها
39,313
امتیازها
69,173
مدال‌ها
28
سن
17
سطح
33
 
  • #39
درخواست برای رمان شش ملکه جهان
خلاصه:
در این دنیای فانی، تنها شش ملکه ابدی وجود دارد. آنها انتخاب شده از سوی خداوند بزرگ هستند و وظیفه های خاصی دارند.
به راستی آنها که بودند که خداوند بزرگ، شش آسمان را در اختیار آنها گذاشت؟ احتمالا اکنون از خود می پرسید: پس آسمان هفتم به دست چه کسی است؟...
لویسا از این که همه پرنسس های آسمان های دیگر را می شناخت، خوشحال بود.
همگی کنار هم دیگر روی صندلی نشستند. لویسا با دیدن آستریا، سرش را کنار گوش فلورا که کنارش نشسته بود، برد و آرام در گوشش گفت:
- قضیه آستریا و مادرم رو می دونی؟
لویسا سرش را عقب برد و منتظر جواب فلورا شد. فلورا با کمی شک و تردید گفت:
- درست نمی دونم، ولی می دونم که مادرت با یه کار اشتباه و البته اتفاقی باعث مرگ ملکه اورانوس شد البته...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Yekta.rostami

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
15/5/20
ارسالی‌ها
58
پسندها
293
امتیازها
1,023
مدال‌ها
3
سطح
2
 
  • #40
درخواست برای دلنوشته عطر دوری
به مکتب عشق رفته بودیم که بیاموزیمش!
بی هوا، دلتنگی شد تمام دانسته هایمان
#یکتارستمی
لینک:
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] NEGIN_R
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

عقب
بالا