مهم درخواست معرفی آثار | انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع NEGIN_R
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 64
  • بازدیدها 3,346
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

NEGIN_R

مدیر بازنشسته
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
26/7/18
ارسالی‌ها
1,796
پسندها
64,265
امتیازها
77,373
مدال‌ها
33
سن
26
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #41
درخواست برای رمان دوگوی لجنی
خلاصه: دختر قصه‌ی ما تا چشم باز می‌کنه دنیاش رو بشناسه، درگیر اتفاقات می‌شه که شاید اگه اون اتفاقات نمی‌افتادن، الان مسیر زندگیش یه جور دیگه‌ای رغم می‌خورد؛ اما توی این مسیر تنها امید بود که اون رو برای جنگیدن با سرنوشت تشویق می‌کرد، و شاید همین امید باعث شد که اون رو محکم کنه و بتونه پس از سال‌ها، دوباره طعم شیرین خوشبختی رو بچشه.

تو دلم خدا رو صد هزار مرتبه به خاطر وجود مهتاب شکر کردم. اگه مهتاب نبود، من الآن از شدت درد و سختی مرده بودم. فکر مهتاب باعث شد، لبخند رو لبم بشینه؛ که مهتاب سریع گفت:
- کجای حرف‌های من خنده داشت؟ دختره‌ی دیونه اول آدم رو زجر میدی، بعدم می‌شینی برای من می‌خندی؛ بذار مرخص بشی؛...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : NEGIN_R

NEGIN_R

مدیر بازنشسته
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
26/7/18
ارسالی‌ها
1,796
پسندها
64,265
امتیازها
77,373
مدال‌ها
33
سن
26
سطح
43
 
  • نویسنده موضوع
  • #42
درخواست برای داستان کودک دروازه مخفی

مثل هر روز ل**ب رودخانه نشسته بود و پاهایش را در آب گذاشته بود. به داستان جدیدی که می‌خواست بنویسد فکر می‌کرد.
حس کرد یک چیزی به پایش که در آب بود، خورد. اول فکر کرد که شاید ماهی باشد؛ اما یک شی طلایی رنگ که در آب برق می‌زد، به چشمش خورد. خم شد که آن را بردارد. وقتی آن را در دست گرفت، یک لیوانِ طلایی و براق بود! مثل یک لیوان معمولی بود. لیوان باریک و دسته‌داری که شکل قشنگی داشت و رویش چیزی نوشته شده بود؛ اما رویا نتوانست نوشته را بخواند.
لیوان را کنار کتاب‌هایش گذاشت؛ که وقتی خانه رفت به پدر و مادرش نشان دهد.
بعد از یک ساعت بازی، خیلی خسته شده بود. به کنار...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : NEGIN_R

فرزانه رجبی

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
2/4/17
ارسالی‌ها
1,676
پسندها
16,502
امتیازها
39,073
مدال‌ها
29
سطح
24
 
  • #43
جانان من...
یادت هست روزهای با هم بودنمان چه قول هایی که به هم دادیم؟
که قرار بود عشقمان زبانزد این مردم شود؟
که قرار بود ما لیلی و مجنون دوم قصه ها شویم؟
که ما در ساختن فیلم عاشقانه زندگیمان روی دست هندی ها بلند شویم؟
که هیچ بشری نتواند به عشق مانند سدمان حتی خراشی بیندازد؟
یادت هست قول دادی که بمانی؟
یادت هست گفتی قصه من و تو جدایی ندارد؟ پایان ندارد؟
یادت هست گفتی ما آخرش مال هم خواهیم شد؟
اما رفتی...
رفتی و هرگز نفهمیدی هنوز چه آهنگ هایی هست که برایت نفرستاده ام...
رفتی و هرگز نفهمیدی هنوز چه خیابان هایی هست که با هم قدم نزده ایم...
رفتی و هرگز نفهمیدی هنوز چه کافه هایی هست که طعم قهوه هایشان را نچشیده ایم...
رفتی و هرگز نفهمیدی هنوز چه عاشقانه هایی بلد بودم و نشد تقدیمت کنم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : فرزانه رجبی

•HOORYA•

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
7/7/20
ارسالی‌ها
923
پسندها
17,168
امتیازها
37,073
مدال‌ها
24
سطح
24
 
  • #44
درخواست برای رمان من این نبودم

خلاصه: داستان ما درباره ی زندگی تلخ دخترکی به اسم آرام است. زندگی که برخلاف اسمش هیچ ارام نبود. آرام در سن یازده سالگی به اجبار پدربزرگش و قانون های خرافاتی که داشت زیر بار ازدواجی به اجبار با پسر عمویش مهران رفت و این چنین بود که زندگی آن روی تلخ خود را به دخترک یازده ساله نشان داد.

با ترس سرمو برگردوندم و گفتم:
- من نمی‌اُفتم؟!
- اگه تکون نخوری نه... نمی‌اُفتی.
- یواش بری.
- چشـم آرام خانوم.
دستاش مثل یه محافظ دو طرفم بود و دسته‌های چرخ ‌رو گرفته بود؛ شروع به رکاب زدن کرد، با ترس گفتم:
- وایسا، وایسـا بهت می‌گم!
- آرام ساکت باش، چون من چرخ‌رو نگه نمی‌دارم.
- کیوان جان، نگه دار توروخدا!

#بانو منصوری

[URL...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : •HOORYA•
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] NEGIN_R

FATMAGOL

مدیر بازنشسته روانشناسی
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
27/9/19
ارسالی‌ها
1,222
پسندها
35,866
امتیازها
60,573
مدال‌ها
21
سن
20
سطح
33
 
  • #45
درخواست برای رمان من این نبودم

خلاصه: داستان ما درباره ی زندگی تلخ دخترکی به اسم آرام است. زندگی که برخلاف اسمش هیچ ارام نبود. آرام در سن یازده سالگی به اجبار پدربزرگش و قانون های خرافاتی که داشت زیر بار ازدواجی به اجبار با پسر عمویش مهران رفت و این چنین بود که زندگی آن روی تلخ خود را به دخترک یازده ساله نشان داد.
لینک رمانتون رو هم باید قرار بدید با هشتک اسمتون.
 
امضا : FATMAGOL
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] NEGIN_R

•HOORYA•

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
7/7/20
ارسالی‌ها
923
پسندها
17,168
امتیازها
37,073
مدال‌ها
24
سطح
24
 
  • #46
داستان در یک قدمی مرگ

خلاصه: داستان درباره‌ی دختری به اسم مهلاست که زندگی خود را برای رسیدن به خواسته‌اش رها کرده و فاصله‌ای با مرگ ندارد.

- مهلا پاشو، پاشو دیگه!
چشمامو باز کردم و دیدم امین نزدیکم بود.
با ناراحتی هلش دادم و گفتم:
- بیا تو حلقم! یک بار بگی بیدار میشم.
- اره جون خودت! صد دفعه است صدات می‌کنم، رفیقتم هم که به خواب زمستونی رفته!
- درست صحبت کن!
- پاشو و اون دختره رو هم بیدار کن، کامیون تو راهه.
از ماشین پیاده شدم و به بدنم کش و قوس دادم، چنان صدای شکستنی از استخون‌هام بلند شد که انگار سال‌ها بود مفاصلم بلااستفاده موندن؛ نگین رو بیدار کردم، از ماشین پیاده شد.

#بانو منصوری
 
آخرین ویرایش
امضا : •HOORYA•
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] NEGIN_R

Hasti_A

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
18/7/20
ارسالی‌ها
243
پسندها
1,914
امتیازها
11,933
مدال‌ها
12
سطح
9
 
  • #47
نام رمان: در پیچ و خم عاشقی
نویسنده: #هستی انسان
ژانر: عاشقانه
خلاصه: داستان درمورد یک عشق است. عشق یک دختر. عشقی خزانی. عشقی پر پیچ و خم. اما نباید برای این واژه عشق را به کار برد. شاید این عشق نیست! نمیدانم... این عشق است یا چیز دیگری؟ ولی خوب میدانم که این اگر عشق هم باشد، عشقی هست، پر پیچ و خم. رمان در پیچ و خم عاشقی.

لینک رمان
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] NEGIN_R

mel mel

هنرمند انجمن + کاربر فعال سرگرمی
هنرمند انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2/6/20
ارسالی‌ها
3,153
پسندها
39,313
امتیازها
69,173
مدال‌ها
28
سن
17
سطح
33
 
  • #48
درخواست برای داستان کوتاه افسانه آب و آتش

نام اثر: افسانه آب و آتش
نویسنده: Melina
ژانر: فانتزی، درام، معمایی، عاشقانه
خلاصه: دو خواهر متولد می‌شوند که هیچ شباهتی به یکدیگر ندارند؛ یکی مهربان و لطیف، یکی خشن و نامهربان؛ اما، سرنوشت این دو خواهر به جایی کشیده می‌شود که اسطوره‌هایی از آن‌ها می‌سازد؛ اسطوره‌هایی که... .
قسمتی از داستان:
(استلا)
گلوله‌های آتشینش رو به سمتم می‌فرستاد و اون‌قدر سریع این کار رو می‌کرد که اجازه‌ی حمله‌ی من رو به خودش نمی‌داد. سعی می‌کردم به خودم مسلط باشم و اجازه‌ی هیچ گونه حمله رو بهش ندم ولی اون به قدری فرز و سریع شده بود که گاهی به این‌که اون همون اسکایلا باشه شک می‌کردم. آخه هیچ‌وقت این‌طوری ندیده بودمش انگار اندازه‌ی صد سال تجربه داره! با آتشی که به سمتم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] NEGIN_R

mel mel

هنرمند انجمن + کاربر فعال سرگرمی
هنرمند انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2/6/20
ارسالی‌ها
3,153
پسندها
39,313
امتیازها
69,173
مدال‌ها
28
سن
17
سطح
33
 
  • #49
درخواست برای رمان پایان یک دورگه
نام رمان: پایان یک دورگه
نویسنده: Nahid Zare
ژانر: فانتزی، معمایی، عاشقانه، تراژدی
خلاصه: ساردنال، از سه قبیله دراکولا، خوناشام و گرگینه تشکیل شده.
میرا، یه گرگینه‌ی ناقصه که خودش دلیل ناقص بودنش رو نمی‌دونه. میرا توسط خوناشامی ربوده میشه و سوال‌هایی به وجود میاد؛ اون خوناشام کیه؟ چرا میرا رو می‌خواد؟ و هزاران سوال و معمای دیگه که بعد‌ها آشکار میشه...
لینک:https://forum.1roman.ir/posts/959971/
#Nahid Zare
بخشی از رمان:
جایی که در اون‌جا زندگی می‌کنم، اسمش ساردنال هست؛ دنیایی متفاوت، انسان‌هایی متفاوت، عجایب متفاوت، زندگی متفاوت و... .
جایی که غرور بر تمام سرزمینش حکومت می‌کنه؛ جایی که غرور اولین شخصیت شده.
اسم من «میرا» هست؛ دختری که با پدر و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] NEGIN_R

mel mel

هنرمند انجمن + کاربر فعال سرگرمی
هنرمند انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2/6/20
ارسالی‌ها
3,153
پسندها
39,313
امتیازها
69,173
مدال‌ها
28
سن
17
سطح
33
 
  • #50
درخواست برای داستان کودک پرنسس های مدرن
لینک: https://forum.1roman.ir/threads/118710/
نام داستان: پرنسس های مدرن
نویسنده: Melina
ژانر: فانتزی
گروه سنی: نوجوان
جنسیت: دختران
خلاصه: خب، خب! همگی پرنسس های والت دیزنی رو می شناسید، حالا این داستان راجب یه دبیرستان به نام لاندمارک هست که تمام پرنسس های دیزنی به علاوه شخصیت های دیگه توش زندگی می کنن.
ماجرای داستان از یه حواس پرتی شروع می شه...اگه گفتین کی این ماجرا رو شروع می کنه؟
#ℳeℓiŋa
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

عقب
بالا