نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

شاعر‌پارسی اشعار فیض کاشانی

  • نویسنده موضوع ღReyhaneღ
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 104
  • بازدیدها 1,485
  • کاربران تگ شده هیچ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #31
ای زتو خرّم دل آباد ما
وز تو غمگین خاطر ناشاد ما
عشق تو آزادی در بندگی
بندهٔ تو گردن آزاد ما
ای گشاد بندهای بسته تو
بستهٔ تو بند ما در زاد ما
ای زتو آباد دلهای خراب
وی زتو ویران دل آباد ما
ای که هستی در دل ما روز و شب
وقت جوش لطف میکن یاد ما
داد تو بر عاشقان بیداد کرد
داد بیداد تو آخر دادما
دادما بیداد مااز داد تست
ای اسیر داد تو بیداد ما
شکوه ها داریم از بیداد خود
داد ما ده داد ما ده داد ما
از تو میجوئیم در عشقت مدد
ای زتو در هر غم استمداد ما
فیض ا زتو هم پناه آرد بتو
ا ی بتو خوش خاطر ناشاد ما
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #32
اشکهای گرم ما و آههای سرد ما
کس نداند کز کجا آید مگر هم درد ما
عاقلان را کی خبر باشد زحال عاشقان
کی شناسد درد ما جز آنکه باشد مرد ما
خام بیدردی چه داند اشک گرم و آه سرد
دردمند پختهٔ باید شناسد درد ما
شهسوار عرصهٔ عشقیم گردون زیر ران
بستهٔ این چار ارکان کی رسد در گرد ما
شد گواه عقل عاقل گونهای سرخ او
شاهدان عشق ما این گونهای زرد ما
پرده برخیزد یقین گردد کدامین بهترست
عقل تن پروردشان یا عشق جان پروردما
خارما و ورد ماجور حبیب و لطف او است
نیست کسرا در جهانچون خارما و ورد ما
حرّ ما و برد ما عشقست و عقل دوربین
جنت ما حرّ ما و دوزخ ما برد ما
یکه حرف فیض را مانند نبود در جهان
جفت حرف ما نباشد غیرحرف فرد ما
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #33
وئی زگلشنی است بدل خارخار ما
باید که بشکفد گلی آخر زخار ما
درنقش هر نگار نگر نقش آن نگار
گرچه نگار و نقش ندارد نگار ما
رفتم چو در کنارش ازمن کناره کرد
کر خود کناره گیر و درآرد کنار ما
کردیم از دو کون غم دوست اختیار
بگرفت اختیار زما اختیار ما
گوهر که هر چه کم کند از ما سراغ کن
جام جهان نماست دل بی غبار ما
ما را بهاروسبزه و گلزار درو لست
از مهر جان خزان نپذیرد بهار ما
اندوه عالمی بدل خود گرفته ایم
کسی را غبار کی رسد از رهگذار ما
بر دوش خویش بار دو عالم نهاده ایم
کی دوش کس گرانشود از بار بار ما
از یک شرار آه بسوزیم هر دو کون
یاران حذر کنید ز سوز شرار ما
روزی گل مراد بخواهدشکفت فیض
زین گریه های دیدهٔ شب زنده دار ما
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #34
دارد شرف بر انجم و افلاک خاک ما
آئینهٔ خدای نما جان پاک ما
تاامر و خلق جمله شود دوست دست صنع
کشته است تخم مهر گیاهی بخاک ما
درما فکنده دانهٔ از مهر خویشتن
تا کاینات جمع شود در شباک ما
در بدو آفرینش و تخمیر آب و گل
با آب و تاب عشق سرشتند خاک ما
مستان پاک طینت میخانهٔ الست
گیرند باده های مروّق زتاک ما
ما را درون سینهٔ خود جای داده اند
هستند آسمان و زمین سینه چاک ما
فردوس جای ما و ملک همنشین حور
کزخاک آن سرای بود خاک پاک ما
مسجود هر فرشته و محبوب روح قدس
یارب چه گوهر است نهان زیر خاک ما
فیض از زبان خویش نمیگوید این سخن
حرفی است از زبان امامان پاک ما
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #35
غم زخوی خویش داردخاطر غمناک ما
نم زجوی خویش دارد دیده نمناک ما
ناله اش از جور خویشست ایندل پر آرزو
زخمش از دستخودست این سینهٔ صد چاک ما
بر روان ما زخاک ما بسی بیداد رفت
داد میخواهد زخاک ما روان پاک ما
باک جان ما زخاک ما و باک دل زخود
نیست ما را هیچ باک از دلبر بی باک ما
خار و خاشاک تن ما سدّ راه جان ماست
عشق کوکاتش زند در خار و در خاشاک ما
خاک میروید گل و نسرین و نرگس در چمن
خاک ما خاری نروید خاک بر سر خاک ما
تاک رز بخشد می و تاک تن ما بی ثمر
دود آهی نیست هم کاتش فتد در تاک ما
اینجهان و آنجهان بااینهمه تشویش هست
بهر جاندادن درون خود گریبان چاک ما
هر که قدر جان پاک ما شناسد چون ملک
سجده دارد جسم ما را بهر جان پاک ما
کرد تعظیم تن ما بهر جان ما ملک
زانکه بوی حق شنید از جان ما در خاک ما
از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #36
بالا رویم بس که زاندازه گذشتیم
در عالم دل در چه شمارست دل ما
بر تابهٔ عشق تو برشتند دل ما
با درد و غم و غصه سرشتند گل ما
صد شکر بدست آمدش این گنج سعادت
گر عشق نمیبود چه میکرد دل ما
دهقان ازل کشت درین یوم محبت
زان بر ندهد غیر بلا آب و گل ما
گردرد نبودی بچه پرورده شدی جان
یاد تو نمیبود چه میکرد دل ما
گر آرزوی دولت وصل تو نبودی
خاطر بچه خوش داشتی از خویش دل ما
احرام سیر کوی تو بستیم بر آن خاک
شاید که شود ریخته خون بحل ما
گر حلّه عفو تو نباشد که بپوشد
بیرون نرود از تن جان خجل ما
داریم امید از کرمش ورنه ز تقصیر
تقسیر نشد ذرّهٔ فیض از قبل ما
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #37
بررهگذر نفحهٔ یار است دل ما
خرّم تر از ایام بهار است دل ما
از غیب رسد قافلهٔ تازه بتازه
آن قافله را راهگذار است دل ما
روشنتر از آئینه و آب و مه و مهر است
پاکیزه ز زنگار و غبار است دل ما
خالی نبود یکنفس از حور سرشتی
پیوسته نگارش بکنار است دل ما
هر دم رود از جا بهوای سر زلفی
آشفته تر از طرّه یارست دل ما
یک لحظه فرارش نبود لیک همیشه
در شیوه رندی بقرار است دل ما
هم صومعه هم میکده هم مسجد و هم دیر
یک معنی و بنموده هزار است دل ما
غافل منگر منبع فیض است دل فیض
گستاخ مبین مسند یار است دل ما
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #38
یا رب بریز شهد عبادت بکام ما
ما را زما مگیر بوقت قیام ما
تکبیر چون کنیم مجال سوی مده
در دیدهٔ بصیرت والا مقام ما
ابلیس را به بسمله بسمل کن و بریز
ز امّ الکتاب جام طهوری بکام ما
وقت رکوع مستی ما را زیاده کن
در سجده ساز ذروهٔ اعلی مقام ما
وقت قنوت ذرهٔ از ما بما ممان
خود گوی و خود شنو زلب ما پیام ما
در لجّهٔ شهود شهادت غریق کن
از ما بگیر مائی ما سلام ما
هستی زهر تمام ، خدایا تمامتر کن
شایداگر تمام کنی ناتمام ما
فیض است و ذوق و بندگی و عشق و معرفت
خالی مباد یکدم از این شهد کام ما
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #39
یا رب تهی مکن زمی عشق جام ما
از معرفت بریز شرابی بکام ما
از بهر بندگیت بدنیا فتاده ایم
از بندگیت دانه و دنیات دام ما
چون بندگی نباشد از زندگی چه سود
از باده چون تهیست چه حاصل زمام ما
با تو حلال و بی تو حرامست عیشها
یا رب حلال ساز بلطفت حرام ما
جام می عبادت تست این سفال تن
خون میشود ولیک در اینجا مدام ما
این جام دل که بهر ش*ر..اب محبتست
بشکست نارسیده شرابی بکام ما
رفتیم ناچشیده شرابی زجام عشق
در حسرت ش*ر..اب تو شد خاک جام ما
عیش منفّص دو سه روزه سرای دون
شد رهزن قوافل عیش دوام ما
از ما ببر خبر بر دوست ای صبا
آن دوست کو بکام خود است و نه کام ما
احوال ما بگویش و از ماش یاد دار
وزبهر ما بیان جواب پیام ما
از صدق بندگیت بدل دانهٔ فکن
شاید که عشق و معرفت آید بدام ما
بی صدق بندگی نرسد معرفت بکام
بی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #40
آسمان را یکسر پرشور میدانیم ما
وز ش*ر..اب لم یزل محمور میدانیم ما
نورحق تابیده بر اکناف عالم سربسر
نور انجم پرتوی زان نور میدانیم ما
جابجا در هر فلک بنشسته خیلی از ملک
این عبادتخانه را معمور میدانیم ما
هر کرا دانش بود مقصود بر حس و خیال
چشم او گر چار گردد کور میدانیم ما
نزدنزدیکان حق حیّند و ناطق نه فلک
هر کرا این علم نبود دور میدانیم ما
عالم خلقست این عالم که پیدا بینیش
عالم امر از نظر مستور میدانیم ما
چشم فهم نکته زاهل علم بتوان داشتن
جاهل دل مرده را معذور میدانیم ما
قدر هر ظرفی بقدر آن بود کاندر ویست
دل خراب عشق را معمور میدانیم ما
فیض را در هر خیالی ناصری از حق بود
در همه کارش از آن منصور میدانیم ما
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا