شاعر‌پارسی اشعار ظهیر فاریابی

  • نویسنده موضوع ღReyhaneღ
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 80
  • بازدیدها 1,143
  • کاربران تگ شده هیچ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
27/7/19
ارسالی‌ها
580
پسندها
896
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
سفر گزیدم وبشکست عهد قربی را
مگر به حله ببینم جمال سلمی را

بلی چو بشکند از هجر اقربا را دل
بسی خطر نبود نیز عهد قربی را

مرا زمانه به عهدی که طعنه ای می زد
هزار بار به هربیت شعر شعری را

مزاج کودکی از روی خاصیت به مذاق
هنوز حکم شکر می نهاد کسنی را

زخان و مان به طریقی جدافکند که چشم
در آن بماند به حیرت سپهر اعلی را

زمانه هرنفسم تازه محنتی زاید
اگر چه حاله معیّن شده است حبلی را

ز روزگار بدین روز گشته ام خرسند
وداع کرده به کلی دیار ومأوی را

ولیکن از سر سیری بود اگر قومی
به ترّه بار فروشند منّ وسلوی را

برآن عزیمتم اکنون که اختیار کنم
هم از طریق ضرورت صلاح و تقوی را

رضادهم به حوادث که بی مشقت و رنج
زجای بر نتوان داشت قدس و رضوی را

برای تحفه نظّارگان بیارایم
به حلّه های عبارت عروس معنی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
27/7/19
ارسالی‌ها
580
پسندها
896
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #2
گیتی که اولش عدم و آخرش فناست
در حقّ او گمان ثَبات و بقا خطاست

بنیاد چرخ بر سر آب است ازین قِبَل
پیوسته در تحرّک دوری چو آسیات

مشکل تراین که گر به مَثَل دور روزگار
روزی دو مهلتی دهدت گویی آن بقاست

واثق مشو به عمر که در خواب غفلت است
آنکس که چار بالش ارکانش متکاست

چون طینتت ز محنت و حسرت سرشته اند
گر وَحش و طیر برتو بگریند هم رواست

نی،نی ! ازین میانه تو مخصوص نیستی
در هر که بنگری به همین داغ مبتلاست

از ممکنات به زملک نیست هیچ کس
او هم اسیر دهشت درگاه کبریاست

وین آسمان که جوهر علوی است نام او
بنگر چگونه قامتش از بار غم دوتاست

خورشید را که مردمک چشم عالم است
تر دامنی ابر سیه مانع ضیاست

گردون خلاف عنصر و ظلمت نقیض نور
آتش عدو آب و زمین دشمن هواست

از سنگ گریه بین و مگو کان ترشح است...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
27/7/19
ارسالی‌ها
580
پسندها
896
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
حلقه زلف یار ، دام بلاست
دل درو بسته ایم عین خطاست

کار دل بهتر است کو شب و روز
در تماشا گه نسیم صباست

جان بر لب رسیده را بتر است
کز مقیمان آستان عناست

تا بُت من به دلبری بنشست
قلم عافیت زما برخاست

بارها گفتمش که کسوت عشق
برقد هر کسی نیاید راست

دست در خصل می کنی هش دار
مهره در ششدر و حریف دغاست

گرچه معهود آسمان، ستم است
ورچه آیین روزگار، جفاست

چشم شوخش که روزگار وَش است
خط سبزش که آسمان آساست

در جفا و ستم چنان شده اند
کانچه ایشان کنند عدل و وفاست

جور ایشان زحد گذشت کنون
نوبت عدل سیدالرؤساست

صدر عالی بهاء دین بوبکر
که از او ملک را هزار بهاست

آنک در پیش فیض احسانش
از خجل ماندگان یکی دریاست

وانک بر آستان میمونش
از کمر بستگان یکی جوزاست

مسند قدر و کامرانی اوست
که زبر دست قبّه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
27/7/19
ارسالی‌ها
580
پسندها
896
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
یک امشبم که خم ابروی تو محراب است
چرا به گرد من از آب دیده غرقاب است

مرا که با تو نشینم گریستن بر چیست
اگر نه بخت بد وعاشقی زیک باب است

چرا هوای لبت خون من به جوش آورد
اگرنشاندن خون از خواص عنّاب است

ش*ر..اب در تو اثر کرد وشمع جمله بسوخت
تو آن مبین که مرا از رخ تو مهتاب است

بیا که بهتر از این فرصتی نخواهم یافت
که چشم م**س.ت تویعنی که فتنه در خواب است

بیا که غمزه جادو بیارمید از خشم
اگر چه طرۀ فتان هنوز درتاب است

خط ار به گرد عذرات همی نیارد گشت
عجب مدار که مژگانت تیر پرتاب است

متاب سر ز وفا گرچه در زمانه تو
وفا چو فتنه به عهد امیر نایاب است

قوام مُلک،نظام جهان،بهاءالدین
که بر سرآمدِ اسلاف وفخر اعقاب است

عمر بگو وبرستی که ملک و دولت را
تفاخر است به نامش چه جای القاب است

یگانه ای که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
27/7/19
ارسالی‌ها
580
پسندها
896
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
بگشاد عشق روی تو چون روزگار دست
دست غمت ببست مرا استوار دست

در پای محنت تو از آن دست می زنم
تا برنگیری از سر من دل افکار دست

پیش لبت به کدیه یک بوسه هر شبی
دل چون چنار پیش کشد صدهزار دست

گربنده در وصال لبت دست یابدی
بردی نشاطم از می انده گسار دست

من خواهمی که بر تو مرا دست با شدی
تدبیر چه چو می ندهد روزگار دست؟

هردم چو گل کنی رخ و گویی مرا به طنز
کز جستن تو گشت مرا پر زخار دست

در پای غم فکند مرا دست عشق تو
زین طنز ها برای دل من بدار دست

دل بی قرار گشت مرا در هوای تو
تازد بر آن دو سلسله بی قرار دست

نتوان زدن به زلف تو را دست تا نزد
دل در رکاب دولت صدر کبار دست

مخدوم شرق صاحب دنیا ضیاء دین
کو راست گاه جود چو ابر بهار دست

عبدالرشید آنک کشید آسمان به عجز
پیش یمین او زبرای یسار دست...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
27/7/19
ارسالی‌ها
580
پسندها
896
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #6
گفتار تلخ از آن لب شیرین نه در خورست
خوش کن عبارتت که خطت هرچه خوشتر است

بگشای لب به پرسش من گرچه گفته ام
کان قفل لعل بابت آن درج گوهر است

تا بر گرفتی از سر عشاق دست مهر
هرجا که در هوای تو دستی است بر سر است

آن دل که سفره فلک چنبری نشد
که در چنبر دو زلف تو اکنون مسخر است

زلف تو افکند رسنش هر زمان دراز
داند که عاقبت گذرش هم به چنبر است

آمد قیامتی به سرم تا بدیدم آنک
رویت در بهشت ولبت آب کوثر است

چشمت به جادوی بدل چاه بابل است
زلفت به کافری عوض حصن خیبر است

گرچه نه جای کافر و جادو بود بهشت
وین وجه نزد اهل حقیقت مصور است

رخسار خوب وخرم همچون بهشت تو
آرامگاه جادو و مأوای کافر است

آمد خط سیاه به لالایی رخت
وین نیز منصبی است که لالاش عنبر است

معزول کی شود رخت از نیکوی به خط؟
زیرا که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
27/7/19
ارسالی‌ها
580
پسندها
896
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #7
رویت از حسن در جهان سمر است
عقد زلفت نشیمن قمر است

زان رخ تازه ولب شیرین
همه آفاق پر گل وشکر است

تا دلم زان گل و شکر بچشید
هر زمان از قضا ضعیف تر است

تنگ روزی دلا که روزی او
به دهان تو و لب تو در است

عمر در عشق تو به سر بردم
دل ز حسرت هنوز تا به سر است

گفتی از دست عشق جان نبری
الحق این خود بشارتی دگر است

تن قضا را نهاده ام چکنم ؟!
که نه بیدار تو همین قدر است

در فراق تو هرکجا که دلی است
تا به گردن در آتش جگر است

نقد رایج به رسته غم تو
اشک چون سیم وچهره چو زر است

عاشقان را بهینه دستاویز
آه شبگیر وناله سحر است

با غمت دست در کمر کردم
زان دو دستم همیشه در کمر است

روی من در غمت چو دامن ابر
دایم از موج آب دیده تر است

چشم من در فراق چهره تو
کان یاقوت ومعدن گهر است

راست گویی که در...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
27/7/19
ارسالی‌ها
580
پسندها
896
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #8
خسروا ،وقت می گل فام است
رونق عیش درین ایام است

باغ پر مطرب خوش الحان است
دشت،پرشاهد سیم اندام است

در جهان نکهت انفاس صبا
همچو انعام شهنشه عام است

لاله را سوز دل اندر سینه است
غنچه را شادی جان در کام است

شاخ بید از گذر موسم باد
چون دل خصم تو بی آرام است

همه اسباب طرب جمع شده ست
این چه خوش وقت وچه خوش هنگام است

یار در مجلس وگل در چمن است
عود در مجمر و می در جام است

بخت یاری ده و اقبال مطیع
آسمان بنده و گیتی رام است

بر سر نامه دولت عنوان
نصرة الدین ،عضد الاسلام است

شاه بوبکر محمد تویی آن
که شعارت کرم و انعام است

پخته شد نان جهانداری تو
طمع خصم سراسر خام است

وقت احسان وگه عنف تو را
دست برجیس و دل بهرام است

کامران باش و زشادی برخور
که بداندیش تو دشمن کام است
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
27/7/19
ارسالی‌ها
580
پسندها
896
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #9
روز جشن عرب و وقت نشاط عجم است
شادزی گرچه فلک باعث اندوه و غم است

خویشتن رنجه مدار از قبل فقد مراد
می خور انگار که آن نیز وفا و کرم است

شاه انجم زکمین گاه افق بیرون تافت
وقت پرداختن مدحت شاه عجم است

قصه ملک جم وجام مرصع مشنو
جام بر کف نه وانگار که آن جام جم است

ذکر باغ ارم و آتش نمرود مکن
آتشی برکن و انگار که باغ ارم است

بی می روشن اگر تیره شد آیینه عیش
بس عجب نیست که گیتی همه افسون دم است

دولت شاه جهان است که ماند جاوید
بر جهان تکیه مکن کو به فنا متهم است

ملک شرق طغانشاه موید که به طوع
آسمان بر درش از جنس عبید و خدم است

آنک در نوبت او مطلع خورشید فلک
زیر منجوق سراپرده و ماه علم است

وانک در موکب میمونش گه غلغل کوس
فزع صور به نسبت چو صریر قلم است

ور نگنجد سخن او ز لطایف به حساب...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
27/7/19
ارسالی‌ها
580
پسندها
896
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #10
شاها درِ تو قبله شاهان عالم است
گردون تو را مسحر و گیتی مسلم است

مقصود آفرینش عالم تویی از آنک
ذات مطهرت سبب نظم عالم است

هم چشم مهر و ماه به روی تو روشن است
هم جان جن وانس به یاد تو خرم است

عالم به توست زنده که تو جان عالمی
زین غصه جان خصم تو موقوف یک دم است

هرگز نزاید از تو گرانمایه تر گهر
زان آب و گل که مایه ترکیب آدم است

چون مولد مسیح قدومت مبارک است
چون سجدگاه خضر جنابت مکرم است

هرجا که از حوادث گردون جراحت است
آنرا ز بِرّ و لطف تو صدگونه مرهم است

بنمود خنجر تو در احیای ملک و دین
آن خاصیت که در دم عیسی مریم است

از دین مصطفی رمقی مانده بود بس
امروز زنده کرده شاه معظّم است

ای خسروی که قصه یکروزه رزم تو
صد ساله کارنامه کاووس و رستم است

آنجا که نعت صورت خوبان رود ، تو را
دل...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا