نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

شاعر‌پارسی اشعار ظهیر فاریابی

  • نویسنده موضوع ღReyhaneღ
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 80
  • بازدیدها 1,324
  • کاربران تگ شده هیچ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #11
آنک به حق داور زمان وزمین است
خسرو پیروز بخت نصرة دین است

حامی اسلام بیشکین که چو گردون
مرکب دوران او همیشه بزین است

آنکه در اطراف ملکش از در طاعت
خسرو انجم کمینه قلعه نشین است

وانک ز بهر نثار موکب قدرش
دامن افلاک پر ز دُرّ ثمین است

دولت ودین را برای دفع حوادث
نام بزرگش همیشه نقش نگین است

پیش کف او به نیم ذرّه نسنجد
هرچه در احشای برّ و بحر دفین است

راتب یک روزه نیست بخشش اورا
هر چه پس افکنده شهور و سنین است

عرصه جاهش ورای بحر محیط است
پایه قدرش فراز چرخ برین است

همت او هر زمان زچرخ ببخشد
صدره چندانک طول وعرض زمین است

روی به هر جایگه که آورد او را
دولت واقبال بر یسار و یمین است

شخص سعادت روا بود که ندارد
پای زدرگاه او که حِصن حصین است

چشم فلک خیره شد به نور جبینش
فرّ الهی است...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #12
انک بر تخت مکرمت شاه است
شرف الدینِ حق شرفشاه است

در تکاپوی خدمتش جوزا
از کمر بستگان درگاه است

وز پی امتثال فرمانش
چرخ را دیده بر سر راه است

لطف او بر صحیفه های ریاض
کاتب نقش صبغة الله است

کوه در پیش حلم راسخ او
همچو در پیش کهربا کاه است

در نفاذ امور نتوان گفت
که مر او را فلک ز اشباه است

پیش او حمله های شیر فلک
راست چون حیله های روباه است

ای ز رفعت به منزلی که در او
طاق گردون نظیر خر گاه است

قصه فاقه های من که مقیم
چون ثناهای تودر افواه است

بر تو پوشیده نیست از پی آنک
رایت از سرّ غیب آگاه است

تحفه لطف چون طمع دارم
چون فلک با زمین به اکراه است

یوسف ناز دیده خردم
از جفای زمانه در چاه است

اعتمادم پس از خدا بر توست
زانک ایّام نیک بدخواه است

تا به تقدیر با بقای فلک
نسبت ماه و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #13
شاهی که شیر پیش حسامش چو روبه است
فرمان ده جهان عضدالدین طُغَنشَه است

آن خسروی که خسرو اجرام آسمان
در تحت حکم او چو مقیمان در گه است

از بهر جذب خنجر بیجاده رنگ اوست
در آخر مَجِرّه اگر پرّه کَه اوست

شاها طراز رایت ونقش نگین تو
تا روز حشر آیت نصرٌ من الله است

رای تو بر محیط فلک خیمه زد چنانک
گویی که آفتاب دو یا آسمان ده است

در روزگار عدل تو عالم ز خرمی
گویی که طبع زیرک یا عیش ابله است

دریا به قبضه کف گوهر نشان توست
آری بلور نیز به گوهر مشبه است

پیش سرای پرده قدر تو فی المثل
این برکشیده منظر گردون چو خرگه است

شد صبح دشمنان تو از خون دل شفق
وز روز دولت تو هنوز این سحر گه است

وقتی که باز قهر تو پرواز می کند
در چنگ او عقاب فلک همچو ابره است

ازرده بود طبع جهان از قضای بد
امروز در...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #14
شاها اساس ملک به تو استوار باد
عمر تو همچو دور فلک پایدار باد

هر آرزو که در دل اندیشه بگذرد
همچون عروس ملک تورا در کنار باد

هر گل که راحتی به دل آرد نسیم او
درچشم دشمن تو ز نکبت چو خار باد

گر در ممالک تو پریشانیی بود
در زلف لعبتان خطا وتتار باد

در عهد تو بنفشه حزین است بیش نه
درویش اگر ز جود تو باشد چنار باد

صیت تو تا بسیط زمین زیر پی کند
برابلق زمانه به سرعت سوار باد

نازلترین منازل قدر تو تخت شد
عالی ترین مناصب خصم تو دار باد

وانکس که جز به یاد تو سازد نشاط می
جانش همیشه خسته تیر خمار باد

آن اژدها که در دم او گم شود جحیم
پیش زبان تیغ تو در زینهار باد

بحری کزو مجرّه خلیج است فی المثل
در باغ دولت تو یکی جویبار باد

بازی که بر سر علمت دارد آشیان
همواره کرکسان سپهرش شکار باد

بر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #15
شاها اساس ملک به تو استوار باد
عمر تو همچو دور فلک پایدار باد

هر آرزو که در دل اندیشه بگذرد
همچون عروس ملک تورا در کنار باد

هر گل که راحتی به دل آرد نسیم او
درچشم دشمن تو ز نکبت چو خار باد

گر در ممالک تو پریشانیی بود
در زلف لعبتان خطا وتتار باد

در عهد تو بنفشه حزین است بیش نه
درویش اگر ز جود تو باشد چنار باد

صیت تو تا بسیط زمین زیر پی کند
برابلق زمانه به سرعت سوار باد

نازلترین منازل قدر تو تخت شد
عالی ترین مناصب خصم تو دار باد

وانکس که جز به یاد تو سازد نشاط می
جانش همیشه خسته تیر خمار باد

آن اژدها که در دم او گم شود جحیم
پیش زبان تیغ تو در زینهار باد

بحری کزو مجرّه خلیج است فی المثل
در باغ دولت تو یکی جویبار باد

بازی که بر سر علمت دارد آشیان
همواره کرکسان سپهرش شکار باد

بر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #16
دلم که در همه عالم غم تو کرده مراد
امید ده که ز وصل تو کی رسد به مراد؟

منم که می سپرم سال و ماه راه غمت
جز اشک دیده و خون جگر نه آب،نه زاد

گرفته نقش هوایت دو رویه تخته دل
بر آن مثال که بر پشت دست وَشمِ سواد

هر آن خبر که بود در جهان ز رنج و عنا
زبان راوی عشقت بدو کند اِسناد

چه خواهم از دل بیچاره ستمکش اگر
شده ست حکم هوای تو را به جان منقاد ؟

کسی که صورت خوب تو دید و فتنه نشد
به نزد عقل نباشد جز از حساب جماد

مرا به ششدر غم بسته در هزاره عشق
زیاده می کنی از جور یک یکم چو زیاد

مده ز آتش عشق آب روی من بر باد
اگر چه پیش تو هستم چو خاک کوی کساد

به خون من چه دهی رخصه زلف و عارض را
چو خواست غمزه ات این شغل را به استبداد

زنوک ناوکش آن دیده ام که در جنبش
به مرهمی شمرم زخم نشتر فصاد

زپیکرش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #17
مراد ز دست هنرهای خویشتن فریاد
که هریکی به دگرگونه داردم ناشاد

بزرگتر ز هنر در عراق عیبی نیست
زمن مپرس که این نام بر تو چون افتاد ؟

هنر نهفته چو عنقا بماند ز آنک نماند
کسی که باز شناسد همای را از خاد

تنم گداخت چو موم از عنا درین فکرت
که آتش از چه نهادند در دل فولاد؟

چمن چگونه برآراست قامت عرعر؟
صبا چگونه بپیر است طره شمشاد ؟

دلم چه مایه جگر خورد تا بدانستم
که آدمی ز چه پیدا شد و پری ز چه زاد

ولیک هیچم از این در عراق ثابت نیست
تو خواه در همدان گیر و خواه در بغداد

مراد خود از هنر خویش نیست چندان بهر
خوشا فسانه شیرین وقصه فرهاد

تمتعی که من از فضل در جهان دیدم
همان جفای پدر بود و سیلی استاد

کمینه مایه من شاعری است خود بنگر
که چند گونه کشیدم ز دست او فریاد

به پیش هر که از آن یاد می...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #18
تا غمزه تو تیر جفا بر کمان نهاد
خوی تو رسم خیره کشی در جهان نهاد

بس جان نازنین که بلا را نشانه شد
زان تیرها که غمزه تو بر کمان نهاد

صبری که در میان غمم دستگیر بود
از دست محنت تو قدم بر کران نهاد

عیشی که چشم عقل بدوزد ز تیرگی
دست زمانه در سر زلفت عیان نهاد

و اندیشه ای که گم شود زلطف در ضمیر
گردون به راز با کمرت در میان نهاد

بر ره نشست دیده که تا چون وفا شود
آن وعده ها که لطف تو در گوش جان نهاد

در خط شَوَم ز سبزه خط ّتو هر زمان
تا لب چرا بر آن لب شکر فشان نهاد

بر سر زنم ز غیرت زلف تو کز چه وجه
سر بر کنار تازه گل و ارغوان نهاد

زین گونه مشکلات که در راه عشق توست
دل بر وفای عهد تو مشکل توان نهاد

دانم یقین که نشکند الا ثنای شاه
مهری که عشوه تو مرا بر زبان نهاد

منت خدایراکه به نام...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #19
گل ز خرگاه چمن روی به صحرا دارد
سر می خوردن آن خرگه مینا دارد

سبزه چون تازگی افزود به سر سبزی سال
گلبن فتح مَلک سرّ ثریا دارد

تاج بخش ملکان شاه جوانبخت جوان
کز همه تاجوران منصب اعلا دارد

خضر فیضی که به فتوی محمد نسبی
بند بر تارک این گنبد خضرا دارد

بخت بیدار فلک یاور و اقبال مطیع
مملکت بین که چه اسباب مهیا دارد

در چنین باغ سعادت که گل فتح شکفت
شاید ار چشم ظفر عزم تماشا دارد

دولت قاهره از جانب شه دور مباد
چرخ را پی کند ار جانب اعدا دارد

ماه نو دید عدو بر علمش شیفته شد
ماه نو شیفته را بر سر سودا دارد

بیم جان دید عدویت که ولایت بگذاشت
آنک او غرقه شود کی غم کالا دارد ؟!

کی کند همسری شاه منازع طرفی
کز طرف تا به طرف بنده و مولا دارد

بنده ای چند گر از خدمت او دور شدند
شه نباید که جز...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

ღReyhaneღ

کاربر نیمه فعال
سطح
8
 
ارسالی‌ها
578
پسندها
891
امتیازها
6,273
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #20
ایزد چو کارگاه فلک را نگار کرد
از کاینات ذات تو را اختیار کرد

نی نی هنوز کاف کن از نون خبر نداشت
کایزد رسوم دولت تو آشکار کرد

اول تو را یگانه و بی مثل آفرید
وانگه سپهر هفت و عناصر چهار کرد

طبع زمان که حامل امر تو خواست شد
همچون عنان فرخ تو بی قرار کرد

جرم زمین که مرکز مُلک تو خواست گشت
همچون رکاب عالی تو پایدار کرد

هر جا که در محیط جهان رخنه ای فتاد
آنرا به عدل شامل تو استوار کرد

دست و زبان خصم تو هنگام فعل و قول
همچون زبان سوسن و دست چنار کرد

عالم به فر دولت تو ابتهاج یافت
آدم به یمن نسبت تو افتخار کرد

قاضی چرخ را که لقب سعد اکبر است
نام تو بر نگین سعادت نگار کرد

مفتیِّ عقل اگر چه دم اجتهاد زد
در مُلک و دین به فتوی رای تو کار کرد

هر گوهر مراد که در درج چرخ بود
در پای دولت تو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ღReyhaneღ

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا