دنباله دار بزرگترین سوتی...

  • نویسنده موضوع *Rozhina*
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 45
  • بازدیدها 1,898
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

HAKIMEH.MZ

مدیر بازنشسته ادبیات
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
8/4/21
ارسالی‌ها
3,493
پسندها
27,895
امتیازها
58,173
مدال‌ها
27
سن
24
سطح
30
 
  • #41
ماشالا یکی دوتا نیس که
فقط بگم تو مدرسه به سوتی دادن معروف بودم :prankster2:
 
امضا : HAKIMEH.MZ

Raha~

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
19/1/21
ارسالی‌ها
2,212
پسندها
14,783
امتیازها
38,678
مدال‌ها
45
سطح
24
 
  • مدیرکل
  • #42
به دبير زيستمون گفتم عنتر

البته داشتم به بغل دستيم ميگفتمااا ولي کلاس يهو ساکت شد اونم فهميد
 
امضا : Raha~

مَه گل

عکاس انجمن + مدیر بازنشسته آیین و میراث
هنرمند انجمن
تاریخ ثبت‌نام
21/4/21
ارسالی‌ها
1,034
پسندها
32,519
امتیازها
59,573
مدال‌ها
23
سن
22
سطح
34
 
  • #43
من یه مدت کراشم این بود که رو کتاب دفتر این و اون I love you بنویسم .
بعد یه کلاسی میرفتم مختلط بود . جلسه قبلش نرفته بود سر کلاس از یکی از دوستام ( پسر بود) کتابش رو گرفتم که بنویسم داشتم مینوشتم معلممون اومد منم کتابش رو پس ندادم دیگه وقتی معلممون شروع کرد درس دادن حوصله ام سر رفته بود منم شروع کردم I love you نوشتن . کل دوصفحه پر شد که دوستم گفت کتاب رو بهش بدم تازه فهمیدم رو کتاب اون نوشتم :frustratedf::frustratedf:
 
امضا : مَه گل
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Billie

.ANITA.

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
21/4/21
ارسالی‌ها
905
پسندها
17,917
امتیازها
41,073
مدال‌ها
18
سطح
24
 
  • #44
خودم یادم نمیاد اما مامانم میگ دروغات معلوم میشه! :458071-43334d713ad235cc803ee5474567490d:
 

Billie

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
25/11/20
ارسالی‌ها
1,039
پسندها
8,839
امتیازها
26,673
مدال‌ها
13
سطح
16
 
  • #45
موقع درس پارسال بود چون نمیتونستیم حرف بزنیم دوستم رو یه تیکه برگه مینوشت من جواب میدادم همشم راجب معلممون بود برگهه از این برگه‌ها بود که واسه جلسه و اینا میدن بعد چن روز بالای پله‌ها وایساده بودیم دیدم برگه دست سال بالاییاس دارن میخوننش منم ناخداگاه لبمو گاز گرفتم یکیشون دید گف مال اون دخترس منم رفتم برگه رو گرفتم پاره و مچاله کردم گذاشتم جیبم بعدش دوستم اومده میگه خانم مصلحیم(همون معلمه) همینجا بود بین بچه‌ها وایساده بود من ندیده‌بودمش از استرس
خلاصه سر تونو درد نیارم رو نداشتم تا چن وقت تو چشاش نگا کنم منم یادم میرفت دوستم باز یادم مینداخت
بدیش اینجاس هنوزم که هنوزه یادم نمیاد چی نوشته بودم توش
به نظر خودم که چیز بدی نبود و حرف بدا رو دوستم نوشته بود

یه پارت کامل شد :108...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Billie

AINAZ.R

مدیر آزمایشی اخبار
پرسنل مدیریت
مدیر آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
11/6/21
ارسالی‌ها
3,099
پسندها
15,407
امتیازها
49,173
مدال‌ها
25
سن
20
سطح
25
 
  • مدیر
  • #46
امضا : AINAZ.R
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا