شاعر‌پارسی اشعار جامی

  • نویسنده موضوع Hilary
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 151
  • بازدیدها 4,290
  • کاربران تگ شده هیچ

Hilary

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
2/4/17
ارسالی‌ها
2,253
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #31

ضعف پیری قوت طبعم شکست

راه فکرت بر ضمیر من ببست

در دلم فهم سخندانی نماند

بر لبم حرف سخنرانی نماند

به که سر در جیب خاموشی کشم

پا به دامان فراموشی کشم

نسبتی دارد به حال من قوی

این دو بیت از مثنوی مولوی:

«کیف یاتی النظم لی و القافیه؟

بعد ما ضعفت اصول العافیه»

«قافیه اندیشم و، دلدار من

گویدم: مندیش جز دیدار من!»

کیست دلدار؟ آنکه دل‌ها دار اوست

جمله دل‌ها مخزن اسرار اوست

دارد او از خانهٔ خود آگهی

به که داری خانهٔ او را تهی

تا چون بیند دور ازو بیگانه را

جلوه‌گاه خود کند آن خانه را

خاصه نظم این کتاب از بهر اوست

مظهر آیات لطف و قهر اوست

در ثنایش نغز گفتاری کنم

در دعایش ناله و زاری کنم

چون ندارم دامن قربش به دست

بایدم در گفت و گوی او...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Hilary
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Shaparak

Hilary

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
2/4/17
ارسالی‌ها
2,253
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #32
چون رسیدم شب بدین جا زین خطاب

در میان فکر تم بربود خواب

خویش را دیدم به راهی بس دراز

پاک و روشن چون ضمیر اهل راز

ناگه آواز سپاهی پرخروش

از قفا آمد در آن راهم به گوش

بانگ چاووشان دلم از جا ببرد

هوشم از سر، قوتم از پا ببرد

چاره می‌جستم پی دفع گزند

آمد اندر چشمم ایوانی بلند

چون شتابان سوی او بردم پناه

تا شوم ایمن ز آسیب سپاه،

از میان شان والد شاه زمن

آن به نام و صورت و سیرت حسن

جامه‌های خسروانی در برش

بسته کافوری عمامه بر سرش

تافت سوی من عنان، خندان و شاد

بر من از خنده در راحت گشاد

چون به پیش من رسید آمد فرود

بوسه بر دستم زد و پرسش نمود

خوش شدم ز آن چاره‌سازیهای او

شاد از آن مسکین‌نوازیهای او

در سخن با من بسی گوهر فشاند

لیک ازینها هیچ در...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Hilary
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Shaparak

Hilary

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
2/4/17
ارسالی‌ها
2,253
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #33
شهریاری بود در یونان زمین

چون سکندر صاحب تاج و نگین

بود در عهدش یکی حکمت‌شناس

کاخ حکمت را قوی کرده اساس

اهل حکمت یک به یک شاگرد او

حلقه بسته جمله گرداگرد او

شاه چون دانست قدرش را شریف

ساخت‌اش در خلوت صحبت، حریف

جز به تدبیرش نرفتی نیم‌گام

جز به تلقینش نجستی هیچ کام

در جهانگیری ز بس تدبیر کرد

قاف تا قاف‌اش همه تسخیر کرد

شاه چون نبود به نفس خود حکیم

یا حکیمی نبودش یار و ندیم،

قصر ملکش را بود بنیاد، سست

کم فتد قانون حکم او درست

ظلم را بندد به جای عدل، کار

عدل را داند بسان ظلم، عار

عالم از بیداد او گردد خراب

چشمه‌سار ملک دین از وی سراب

نکته‌ای خوش گفته است آن دوربین:

«عدل دارد ملک را قائم، نه دین»

کفر کیشی کو به عدل آید فره

ملک را از ظالم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Hilary
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Shaparak

Hilary

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
2/4/17
ارسالی‌ها
2,253
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #34
چون به تدبیر حکیم نامدار

یافت گیتی بر شه یونان قرار

یک نگین‌وار از همه روی زمین

خارجش نگذاشت از زیر نگین

شه شبی در حال خویش اندیشه کرد

شیوهٔ نعمت‌شناسی پیشه کرد

خلعت اقبال بر خود چست یافت

هر چه از اسباب دولت جست، یافت

غیر فرزندی که از عز و شرف

از پس رفتن، بود او را خلف

در ضمیر شه چون این اندیشه خاست

گفت با دانای حکمت‌پیشه، راست

گفت: ای دستور شاهی پیشه‌ات!

آفرین بادا! بر این اندیشه‌ات!

هیچ نعمت بهتر از فرزند نیست

جز به جان فرزند را پیوند نیست

حاصل از فرزند گردد کام مرد

زنده از فرزند ماند نام مرد

چشم تو تا زنده‌ای روشن بدوست

خاک تو چون مرده‌ای، گلشن بدوست

دستت او گیرد، اگر افتی ز پای

پایت او باشد، اگر مانی به جای

پشت تو از پشتی‌اش گردد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Hilary
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Shaparak

Hilary

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
2/4/17
ارسالی‌ها
2,253
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #35

کرد چون دانا حکیم نیک‌خواه

شهوت و زن را نکوهش پیش شاه

ساخت تدبیری به دانش کاندر آن

ماند حیران فکرت دانشوران

نطفه را بی‌شهوت از صلبش گشاد

د رمحلی جز رحم آرام داد

بعد نه مه گشت پیدا ز آن محل

کودکی بی‌عیب و طفلی بی خلل

غنچه‌ای از گلبن شاهی دمید

نفحه‌ای از ملک آگاهی وزید

تاج شد از گوهر او سربلند

تخت گشت از بخت او فیروزمند

صحن گیتی بی وی و چشم فلک

بود آن بی‌مردم، این بی‌مردمک

زو به مردم صحن آن معمور شد

چشم این از مردمک پر نور شد

چون ز هر عیب‌اش سلامت یافتند

از سلامت نام او بشکافتند

سالم از آفت، تن و اندام او

ز آسمان آمد سلامان نام او

چون نبود از شیر مادر بهره‌مند

دایه‌ای کردند بهر او پسند

دلبری در نیکویی ماه تمام

سال او از بیست کم، ابسال...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Hilary
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Shaparak

Hilary

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
2/4/17
ارسالی‌ها
2,253
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #36


صبحدم چون شاه این نیلی تتق

بارگی راندی به میدان افق

شه سلامان، م**س.ت و نیم خواب

پای کردی سوی میدان در رکاب

با گروهی از نژاد خسروان

خردسال و تازه‌روی و نوجوان

هر یکی در خیل خوبان سروری

آفت ملکی بلای کشوری

صولجان بر کف، به میدان تاختی

گوی زرین در میان انداختی

یک به یک چوگان‌زنان جویای حال

گرد یک مه حلقه کرده صد هلال

گرچه بودی زخم چوگان از همه

بود چابک‌تر سلامان از همه

گوی بردی از همه با صد شتاب

گوی مه بود و سلامان آفتاب

آری، آن کس را که دولت یار شد

وز نهال بخت برخوردار شد،

هیچ چوگان زیر این چرخ کبود

گوی نتواند ز میدانش ربود

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Hilary
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Shaparak

Hilary

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
2/4/17
ارسالی‌ها
2,253
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #37
از کمانداران خاص اندر زمان

خواستی ناکرده زه چاچی کمان

بی مدد آن را به زه آراستی

بانگ زه از گوشه‌ها برخاستی

دست مالیدی بر آن چالاک و چست

تا بن گوش‌اش کشیدی از نخست

گاه بنهادی سه پر مرغی بر آن

رهسپر گشتی به هنجار نشان

ورگشادی تیر پرتابی ز شست

بودی‌اش خط افق جای نشست

گرنه مانع سختی گردون شدی

از خط دور افق بیرون شدی

 
امضا : Hilary
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Shaparak

Hilary

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
2/4/17
ارسالی‌ها
2,253
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #38
بود در جود و سخا دریا کفی

ملکش از بحر عطا دریا کفی

پر شدی از فیض آن ابر کرم

عرصهٔ گیتی ز دینار و درم

بزم جودش را چو می‌آراستم

نسبتش با معن و حاتم خواستم

لیک اندر جنب او بی قال و قیل

معن باشد مبخل و حاتم بخیل

بسکه دستش داشتی با بسط، خوی

تافتی انگشت او از قبض، روی

قبض کف گر خواستی، انگشت او

خم نکردی پشت خود در مشت او

 
امضا : Hilary
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Shaparak

Hilary

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
2/4/17
ارسالی‌ها
2,253
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #39
چون سلامان را شد اسباب جمال

از بلاغت جمع، در حد کمال،

سرو نازش نازکی از سر گرفت

باغ لطفش رونق دیگر گرفت

نارسیده میوه‌ای بود از نخست

چون رسیدن شد بر آن میوه درست،

خاطر ابسال چیدن خواست‌اش

وز پی چیدن، چشیدن خواست‌اش

لیک بود آن میوه بر شاخ بلند

بود کوتاه آرزو را ز آن، کمند

شاهدی پر عشوه بود ابسال نیز

کم نه ز اسباب جمال‌اش هیچ چیز

با سلامان عرض خوبی ساز کرد

شیوهٔ جولانگری آغاز کرد

گاه بر رسم نغوله پیش سر

بافتی زنجیره‌ای از مشک تر

تا بدان زنجیرهٔ داناپسند

ساختی پای دل شهزاده، بند

گاه مشکین موی را بشکافتی

فرق کرده، ز آن دو گیسو بافتی

گه نهادی چون بتان دلفروز

بر کمان ابروان از وسمه، توز

تا ز جان او به زنگاری کمان

صید کردی مایهٔ امن و امان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Hilary
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Shaparak

Hilary

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
2/4/17
ارسالی‌ها
2,253
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #40
چون سلامان با همه حلم و وقار

کرد در وی عشوهٔ ابسال کار،

در دل از مژگان او، خارش خلید

وز کمند زلف او، مارش گزید

ز ابروانش طاقت او گشت طاق

وز لبش شد تلخ، شهدش در مذاق

نرگس جادوی او خوابش ببرد

حلقهٔ گیسوی او تابش ببرد

اشک او از عارضش گل‌رنگ شد

عیشش از یاد دهانش تنگ شد

دید بر رخسار او خال سیاه

گشت از آن خال سیه حالش تباه

دید جعد بیقرارش بر عذار

ز آرزوی وصل او، شد بیقرار

شوقش از پرده برون آورد، لیک

در درون اندیشه‌ای می‌کرد نیک

که مبادا گر چشم طعم وصال

طعم آن بر جان من گردد وبال

آن نماند با من و، عمر دراز

مانم از جاه و جلال خویش باز

دولتی کن مرد را جاوید نیست

بخردان را قبلهٔ امید نیست

 
امضا : Hilary
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Shaparak

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا