نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

اشعار کودکانه تاپیک جامع اشعار کودکانه شاعران

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #11
برف آمده شبانه

رو پشت‌بام خانه


برف آمده رو گل‌ها

رو حوض و باغچه‌ی ما


زمین سفید هوا سرد

ببین که برف چه ها کرد


رو جاده‌ها نشسته

رو مسجد و گلدسته


برف قاصد بهاره

زمستان‌ها می‌باره


سلام سلام سپیدی

دی‌شب ز راه رسیدی؟


پروین دولت آبادی
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #12
ما کودکانیم

شیرین زبانیم


تنها و با هم

کتاب می‌خوانیم


ما در دبستان

شادیم و خندان


چون گل که دارد

جا در گلستان


گفتار ما خوب

هر کار ما خوب


با هر کسی هست

رفتار ما خوب


عباس یمینی شریف


 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #13

خبر خبر خبردار

گل آمده به بازار


یکی، دو تا، نَه، ده تا

نَه ده، نَه صد، چه بسیار


به برف و سرما گفته

برو خدانگهدار


خبر خبر شبانه

درخت زده جوانه


دوباره بر سرش بست

شکوفه دانه دانه


به روی شاخه ای ساخت

پرستو آشیانه


خبر خبر خبرهاست

میان باغ غوغاست


کدام را بگویم

که هر چه هست، زیباست


خلاصه خبرها

بهار خوب و زیباست


مصطفی رحماندوست

 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #14
کفشای مامان

پاشنه بلنده


وقتی می‌پوشه

نی نی می‌خنده


حالا پوشیده

کفشا رو نی نی


میگه مامان جون

منو می‌بینی؟


بزرگ شدم من

قدم بلنده


چرا باباجون

به من می‌خنده؟


مامان میگه جان!

چه کاری کردی!


پاهاتو توی

کفش من کردی؟


مهری طهماسبی دهکردی
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #15
وقتی که من مامان بشم

چادر مشکی می‌پوشم

کفش زرشکی می‌پوشم



دامن چین‌دار


روسری می‌ندازم سرم

یک کیف گنده می‌خرم


می‌رم به بازار


شلوار و مانتو می‌پوشم

مقنعه‌ی نو می‌پوشم


می‌رم سر کار


می‌گم مامانِ گل من

عروسک خوشگل من

خدانگهدار


مریم اسلامی
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #16
برف دیشب یک‌ریز

تا سحر باریده

بر سر هر کوچه

هر گذر باریده

شهر، امروز به سر

کرده یک چادر ناز

مثل مادر که به سر

می‌کند وقت نماز

پدرم از سر صبح

برف پارو کرده

پشت بام ما را

خوب جارو کرده

برف موهایش را

زود می‌تکانم

مثل آدم برفی

شده باباجانم!

مریم اسلامی
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #17
یکی بود یکی نبود

زیر گنبد کبود

توی یک شهر بزرگ

یک آقا راننده بود

در خیابان‌های شهر

مینی‌ب*و*س رانی می‌کرد

ماشین قشنگی داشت

آبی و قرمز و زرد

بچه‌ها منتظرند

آقا راننده بیاد

حالا وقت رفتنه

همه خوشحالند و شاد

بچه‌ها داد می‌زنند

آقا راننده اومد

با نگاه مهربان

ل**ب پرخنده آمد

همگی، یکی یکی

سوار ماشین شدند

یک به یک گفتند سلام

با صداهای بلند

آقا راننده می‌گفت

بچه‌ها خوش آمدید

حالا وقت شادیه

شعر و آواز بخوانید

آقا راننده‌ی ما

گاز میده بوق میزنه

رسیدیم به کوچه‌مان

حالا ترمز میکنه

اصغر واقدی
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #18
من به یاد كودكی

لیله بازی می كنم

با گل و پروانه ها

خاله بازی می كنم

من سلام غنچه را

گرم پاسخ می دهم

در میان غنچه ها

مثل آهو می پرم

من برای یاس ها

از ستاره گفته ام

یا برای كاج ها

از پرنده گفته ام

دوست دارم مادرم

قصه ای گوید از آن

دوره های كودكی

آن زمان خوبمان

دوست دارم گم شوم

در میان كوچه ها

یا كه پروازی كنم

در میان قصه ها

كودكی ها خاطره

یا كه مثل دفترند

كودكی هامان لطیف

چون گل نیلوفرند
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #19
من یك ستاره دارم

در آسمان آبی

پرواز می كنم من

در آسمان به

وقتی كه صبح زیبا

از راه می‌رسد باز

ستاره ی من امّا

به خواب می‌رود باز

من در كنار تختم

شب ها به انتظارش

چشمم به آسمان است

تا او رسد ز راهش

ستاره ی قشنگم

چشمك زنان و زیبا

بر من دوباره بخشید

یك آسمان تماشا
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #20
من تو حیاط خونه

گذاشتم آب و دونه

تا گنجشکا آب بخورن

دون بخورن،

به کم خرده نون بخورن

گنچشک ریزه میزه

الآن توی حیاطه

وای چه بی احتیاطه!

توی حیاط خونه

دنبال آب و نونه

جیک و جیک و جیک

دون می خوره

خرده های نون می خوره

نمی دونه رو دیوار

به گربه در کمینه

داره اونومی بینه

گنجشک خبر نداره

گربه ی شیطون بلا

تو فکر یک شکاره

منم میرم توی حیاط

میگم آهای بی احتیاط

بپر برو که گربه

الآنه در کمینه

داره تورو می بینه

گنجشک ریزه میزه

می پره روی پشت بوم

از اونجا هم پر میزنه

میره به سوی آسمون

گربه ی چاق تپلو

میگه میو میو میو

غذای من کجا رفت؟

پر زد و تو هوا رفت
 

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا