نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

اشعار کودکانه تاپیک جامع اشعار کودکانه شاعران

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #31
چند تا مرد کارگر بودند

توی سایه کنار یک دیوار

وقت لبخند و گفتگوئی بود

باز بعد از تلاش و بعد از کار



مثل آب زلال یک چشمه

با گل و سبزه آشنا بودند

دلشان صاف صاف و آبی بود

همگی اهل روستا بودند



باغ سبز نگاهشان پر بود

از گل و سبزه های صحرائی

زیر پا میگذاشت گلهارا

غربت و خستگی و تنهائی



پای سیمان و آچر و آهن

خاطرات گذشته زیبا بود

حرف بزغاله بود و بره و دشت

حرف چوپان و حرف صحرا بود



حرف گل بود و یونجه و شبدر

حرف گیلاس بود و زرد آلو

حرف یک باغ خرم و آباد

حرف گلهای پونه ل**ب جو



ساعتی بعد کارشان شد آغاز

خاطرات گذشته شد پنهان

کوه و صحرا و دشتها گم شد

در دل آهن و گچ و سیمان
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #32
کاش من هم ستاره ای بودم

در دل آسمان آبی رنگ

در کنار ستاره ای دیگر

می نشستم کنار ماه قشنگ



عکس من مثل ماه میافتاد

بر دل آب آبی دریا

می نشستم به روی قایق موج

می رسیدم به شهر ماهیها



در دل خوب شهر ماهیها

تا سحر توی آب میماندم

همصدا با ترانه امواج

شعر آب و ستاره میخواندم



میگرفتم میان دستانم

ماهی قصه های بابا را

میرساندم به حوض کوچکمان

ماهی نقره رنگ زیبا را



صبح وقتی که مهربان خورشید

میشد از خواب ناز بیدار

شادمان روی قایق امواج

مثل قو میشدم دوباره سوار



می رسیدم به خانه مان خوشحال

قصه می گفتم از شب زیبا

قصه از آسمان و موج و سفر

قصه از آسمان ماهیها
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #33

در میان سبزه ها نزدیک کوه

گله با چوپان به صحرا میرود

مثل یک بزغاله کوچک دلم

شادمان همراه آنها میرود



می دود خوشحال روی تپه ها

سبزه های تازه را بو میکند

شادمان باغ نگاهش را پر از

سبزه و گلهای خوشبو میکند



میرود بع بع کنان نزدیک جو

آب صافش را تماشا میکند

آن طرفتر در میان بوته ها

چند تا پروانه پیدا میکند



میشود همبازی پروانه ها

می دود دنبالشان نزدیک جو

در کنار بوته گلهای سرخ

میشود با غنچه گرم گفتگو



ناگهان میافتد عکسش توی آب

آه مبیند که تنها میرود

آن طرف نزدیک آن کوه بلند

گله با چوپان به صحرا میرود
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #34
سلام به جنگل سبز

به آسمان آبی

به غنچه های خندان

به روز آفتابی

سلام به هر ستاره

به ابر پاره پاره

به دانه ای که از خاک

درآمده،دوباره

سلام به هر دل پاک

به هر دل پرامید

سلام به آن شب تار

که عاقبت شد سفید

سلام به دشت و دریا

سلام به کوه و صحرا

سلام به روی ماهِ

بچّه های باصفا

می خوام بخوابم

خواب رنگی ببینم

تو رؤیاهام

باغ قشنگی ببینم

برم تو باغ

میون گل ها بشینم

یه دسته شو

برای مادر بچینم

دسته گلم رو

توی گلدون بذارم

برش دارم

برای مادر بیارم

وقتی مامان گل منو می بینه

میاد پیشم می شینه

به من میگه عزیزکم،

بچه ی ناز ِ کوچکم

خودت گلی،

شاخه ی یاس و سنبلی

دست گلت درد نکنه

برای من گل خریدی؟

منم میگم مامان جونم

مامان جون مهربونم

من گلارو تو باغ رؤیا دیدم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #35

شاعری گفت کتاب

هست یاری مهربان

ساکت و خاموش

اما،خوش بیان

قصه ها دارد کتاب

قصه های ماندگار

پندها دارد کتاب

از گذشته یادگار

یار تنهاییِّ ما

هست یاری مهربان

حرف ها دارد ولی

ساکت است و بی زبان
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #36


یک و دو و سه

توی مدرسه

می دویدیم

می خندیدیم

بازی می کردیم

شادی می کردیم

یکی گرگ می شد

اون یکی خرگوش

درس و کلاسُ

کردیم فراموش

صدای زنگ شنیدیم

سوی کلاس دویدیم

روی نیمکت نشستیم

یه مشق خوب نوشتیم

 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #37



پروانه جون کجایی؟

بازم فصل بهاره

پر از گلهای زیبا

دامن سبزه زاره

بازم بیا پر بزن

به همه گلا سر بزن

بیا می خوام نگات کنم

نگا به سر تا پات کنم

با اون بال های رنگی

می دونی چقد قشنگی؟

تو قاصد بهاری

عروس سبزه زاری

نشسته ام كنار

مادربزرگم امروز

تا او به من بگوید

از خاطرات دیروز

از قصه های شیرین

از روزگار دیرین

از دوره ی جوانی

بهار زندگانی

از مردمی كه رفتند

از یادها كه ماندند

از عشق و مهربانی

خوبی و خوشزبانی

مادربزرگ دارد

یك سینه پر حكایت

از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #38

من غنچه ها را دوست دارم

پروانه ها را دوست دارم

گنجشك كوچك را كه دارد شوق پرواز

با آن نگاه مهربانش دوست دارم

من ماه و خورشید درخشان

بر پهنه ی این آسمان را دوست دارم

من هر گل زیبای خوشبو

روییده در دشت و دمن را دوست دارم

من كهكشان را دوست دارم

رنگین كمان را دوست دارم

دریا و رقص موج جوشان

بر ساحل و بر ماسه ها را دوست دارم

من هر شهاب و هر ستاره

آن ابرهای پاره پاره

رقصان میان آسمان را دوست دارم

دنیای ما زیباست زیبا

من خالق دنیای زیبا

پروردگار مهربان را دوست دارم


...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #39
بارون میاد جرجر
گم شده راه بندر

ساحل شب چه دوره
آبش سیاه و شوره

ای خدا کشتی بفرست
آتیش بهشتی بفرست

جاده کهکشون کو
زهره آسمون کو

چراغ زهره سرده
تو سیاهییا می گرده

ای خدا روشنش کن
فانوس راه منش کن

گم شده راه بندر
بارون میاد جرجر
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #40
کی بود کی بود؟
یه صابون کوچیک موچیک
گریه می کرد چیلیک چیلیک

غصه می خورد همیشه
می گفت چرا صابون بزرگ نمی شه
هر روز دارم آب می خورم تَر می شم


ولی کوچیک تر می شم
رفتم پیشش نشستم
براش یه خالی بستم
گفتم من هم اون قدیما غول بودم


مثل تو خنگول بودم
کوچیک شدم که با تو بازی کنم
سُرت بدم سُرسُره بازی کنم
 

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا