متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

اشعار کودکانه تاپیک جامع اشعار کودکانه شاعران

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #71




میوه خوشمزه منم

یه تاج دارم روی سرم

مثل صدف توی دلم

هزار تا مروارید دارم

با مزه ای ترش و شیرین

نمونه هستم رو زمین

منم میوه سرما

قرمز و سرخ و زیبا
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #72

ای موز خوب و عالی

بگو که در چه حالی

خوشحال و خنده بر ل**ب

گفتا به من مؤدب

تازه و خوش رنگ و رو

خوشمزه زرد و خوشبو

درجنگلم فراوان

خوراک پیر و جوان
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #73

میوه ها شاد و خندان

از شاخه ها آویزان

سیب سرخ لپ گلی

گرد و چاق و تپلی

وقتی مرا آنجا دید

شاد شد و زود خندید

گفت به من با ادا

بیا جلو بفرما

من تازه و پر آبم

خوشبو مثل گلابم

هم قرمز و هم زردم

داروی هرچه دردم
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #74
خوشمزه و شیرینه

میوه‌ای نازنینه

نه سیبه، نه خیاره

نه هلو، نه اناره

گردن باریک داره

کله‌ی کوچیک داره

شکم نگو، یه انباره

به، چه لطیف و آب‌داره

دُم داره یا دسته داره

توی دلش هسته داره
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #75
ای بچه های با نظم
همه بیاین توی صف
پاشو پاشو ورزش کن

تنبلی رو ولش کن
نرمش بکن پویا باش

ازتنبلی جدا باش
حالا بزن تو در جا

با اون پاهای زیبا
حالا بشین و پاشو

در حرکات کوشا شو
حالا بایست تو ثابت

یک ایست خوب وجالب
درجا بزن ببینم

افسردگی نبینم
یه گردش به راست

گردش بعدی به چپ
بپا نیفتی عقب

حالا دوباره درجا
با اون پاهای زیبا

نرمش بکن پویا باش
از تنبلی جدا باش
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #76
یک که می گم دستا جلو
دو که می گم دستا عقب

سه که می گم بشین پاشو
چهار که می گم کمر بچرخ

پنج که می گم تمرین گریه
شش که می گم تمرین خنده

هفت که می گم خنده و گریه
حالا بشین پاشو بخند دستاتو وا کن و ببند

هشت که می گم یه قدم این ور
نه که می گم یه قدم اون ور

ده که می گم این ور و اون ور
حالا بشین پاشو بخند دستاتو وا کن و ببند
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #77

روی زمین می شینی پاها باز و کشیده
پشتت باید صاف باشه نه دولا نه خمیده

ساق پاهاتو بگیر با هر دو دست محکم
حالا آروم و کم کم زانو ها تو بکن خم

باید به هم بچسبن کف هر دو تا پا ها
بگیر با هر دو دستت پنجه ی هر دو پا را

فکر کن یه پروانه ای میون پیله تنها
دلت می خواد رها شی پر بزنی تو هوا

زانو هاتو مثل بال بالا و پایین ببر
توی خیال خودت یه روی گل ها بپر
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #78
یکی بود یکی نبود
زیر گنبد کبود

یه ستاره کوچولو تو آسمون
یه شب از توی خونه اش اومد بیرون

رفت و رفت اون دور دورا
پایین و نگاه می کرد از اون بالا

ستاره درست بالای دریا بود
آسمون تو آب دریا پیدا بود

دید یکی شکل خودش اون پایینه
نمی فهمید که خودش را می بینه

ستاره از آسمون پایین اومد
توی آب افتاد و ماهی ها رو دید

ماهی ها یادش دادن که شنا کنه
پراش و چه جور ببنده وا کنه

ستاره، ستاره دریایی شد تو دریا موند
تا دم صبح اونجا موند

شاعر : ناصر کشاورز
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #79

ba120.jpg





صبح شده آفتاب اومده



من تازه از خواب پا شدم




وای جواب مامان جونو



ای خدا چی بدم




اول جامو جمع می کنم


بعد چایی رو دم می کنم




حاضر می شم برای ورزش


ورزشهای ساده و نرمش




با صابون خوشبو، می شورم دست و رو



صورتم می شه از پاکی چو گلها





مامانم واسه من یه چایی می ریزن


بوسم هم میکنن، میگن: بفرما
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #80
ba385.gif




خروس داره ميخونه



چشمات واكن پاشو



با چشمه و پرنده



دوباره هم صدا شو



پر شده كوچه هامون



از صداي دوره گرد

سبزي فروش جوان



شير فروش پيرمرد


رفته گراي عزيز


ساعتي را بيدارن



نانوايي هاي محل




باز نان تازه دارن


باد ميوزد هنوز


در ميان كوچه ها



خانه خالي است باز



از حضور بچه ها



شاعر: ايرج قنبري​
 

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا