متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

اشعار کودکانه تاپیک جامع اشعار کودکانه شاعران

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #51
عجــب رسمیه رسم زمــونه خــونه مون عــیدا پر مهــمونه

مے رن مهمـــونا از اونــا فــقط آشــغالِ میـــوه به جا مےمــونه !

کجـــاست اون کیــوی ؟ چی شــد نارنــگی ؟ کجا رفــت اون مـوز ؟! خدا مےدونه !

جعـــبه خالی ِ شیــرینے هـــنوز گوشـه ے طاقچه پیــش گلـــدونه

عطــرش پیچــیده تا آشــپزخونه شیرینــیش کجآست ؟ خــدا مے دونه

مے رن مهـــمونا از اونا فقط جعــبه ے خالی به جا مے مونه !

بــــس خـونه رو به هم مے ریزن آدم مــثل خر تو گِل می مـــونه

یکی نیســت بگه خداوکیلی جای پوســت پسته توے قندونه ؟!

قند نصـــفه ی عمــوجــــون هنوز خیــــس و لِهیده ته فنـــجونه

حالا خداییـــش قندش مهم نیـــست کنار اون قند نصـــف دندونــه !

می رن مهمونا از اونا فقط نـــصفه ی دندون به جا می مونه ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #52
رفتم به باغی

دیدم کلاغی

کلاغ زاغی

سنگ و برداشتم

زدم به پایش

پایش خون آمد

بردمش دکتر

دکتر دوا کرد

آب انار داد

امروز دادم خورد

فرداش دیدم مرد
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #53
اتل متل حسنی تو خواب راه می رفت
داشت دوباره به خونه ماه می رفت

پیاده بود او ؟ نه بابا سواره
سوار چی ؟ قایق ابر پاره

تند و سریع به خونه ماه رسید
ستاره شد صورت ماه رو بوسید

حسنی حالا تو باغ آسمونه
دلش می خواد کنار ماه بمونه
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #54
دریاچه آبی رنگه
توش ماهی و نهنگه

ماهی رو موج می شینه
نهنگ اونو می بینه


می گه نهنگ پرزور
یه وقت نری راه دور

شب که بشه، جای شام
می خورمت هام و هام

ماهیه از رو موجا
می پره توی دریا

شناکنون می ره
به یک جای دور

جا می مونه
نهنگ چاق و مغرور
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #55
شب اومد و ستاره
رو آسمون نشسته
نه یك ، نه ده ، نه صدتا
هزار هزار تا دسته

ستاره توی شبها
چراغ آسمونه
مثل گل و بنفشه
تو باغ آسمونه

یك كمی این طرفتر
ماه قشنگ و زیباست
دلش گرفته امشب
برای اینكه تنهاست


شاعر : علی اصغر نصرتی
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #56

باز باران
با ترانه
با گهر های فراوان
می خورد بر بام خانه
من به پشت شیشه تنها
ایستاده :
در گذرها
رودها راه اوفتاده.
شاد و خرم
یک دوسه گنجشک پرگو
باز هر دم
می پرند این سو و آن سو
می خورد بر شیشه و در
مشت و سیلی
آسمان امروز دیگر
نیست نیلی
یادم آرد روز باران
گردش یک روز دیرین
خوب و شیرین
توی جنگل های گیلان:

کودکی دهساله بودم
شاد و خرم
نرم و نازک
چست و چابک
از پرنده
از چرنده
از خزنده
بود جنگل گرم و زنده
آسمان آبی چو دریا
یک دو ابر اینجا و آنجا
چون دل من
روز روشن
بوی جنگل تازه و تر
همچو می مستی دهنده
بر درختان می زدی پر
هر کجا زیبا پرنده
برکه ها آرام و آبی
برگ و گل هر جا نمایان
چتر نیلوفر درخشان
آفتابی
سنگ ها از آب جسته
از خزه پوشیده تن را
بس وزغ آنجا نشسته
دمبدم در شور و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #57

هفت تا پرنده با هم تو لونه ای نشستند

مثل روزهای هفته هر یک به رنگی هستند


شنبه به رنگ پائیز همیشه زرد رنگه

یکشنبه رنگ سبزه مثل چمن قشنگه


دوشنبه نارنجیه رنگ قشنگ خورشید

سه شنبه ها بنفشه گل بنفشه خندید


چهارشنبه آبی رنگه به رنگ آب دریا

پنج شنبه رنگ نیلی چون آسمان شبها


جمعه به رنگ قرمز رنگ گلای زیبا

شادی کنید بخندید بازی کنید بچه ها


 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #58

سیر توی سفره ها بود

کنار هر غذا بود

سفید بود و تمیز بود

خوش مزه، تند و تیز بود

یه روز پیاز بی خبر

آمده بود از سفر

همین که سیره را دید

دوید و او را بوسید

یک دفعه سیر بد بو

پرید و دور شد از او



داد زد و با حال بد

پیازه را کنار زد

گفت که چه بویی! پیف پیف

برو برو دورشو! ایف ایف

پیاز یواشی خندید

صداش تو سفره پیچید:

« سیر که خودش بو داره

ببین چه قدر رو داره

با فیس و با افاده

می گه پیاز بو داره »
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #59

خدا یکی است
دویدمو دویدم
به یک سوال رسیدم
کیه که توی دنی ماهی میده به دریا
برفو تگرگ میسازه
درخت و برگ می سازه
به بلبل آواز میده
به زنبور پرواز میده
به آدمها خواب میده آفتاب و مهتاب میده
جواب تو آسمونه
خدای مهربونه
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #60

شده ام نه ساله
جشن تکلیف من است

جا نماز و چادر
همه در کیف من است

دین من اسلام است
من مسلمان هستم

می رسد صوت اذان
شاد و خندان هستم

چادری داده به من
هدیه ای مادر من

مثل تاجی از گل
چادرم بر سر من

شده ام نه ساله
بعد از این خوشحالم

چون فرشته شده است
دست هایم، بالم

می پرم رو به خدا
لحظه ی سبز نماز

پنج نوبت هر روز
می کنم راز و نیاز

مثل گل می شکفم
باز در سایه دین

ای خدا! شکر! شدم
زود همسایه ی دین
 

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا