فال شب یلدا

شاعر‌پارسی اشعار رشیدالدین وطواط

hadi

مدیر بازنشسته
سطح
42
 
ارسالی‌ها
3,522
پسندها
17,750
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
  • #81
آفتاب جلال و عالم جود
که چنو در جهان نشد موجود

خان عادل ، کمال دولت و دین
گوهر کان محمدت ، محمود

آنکه او راست طلعت میمون
آنکه او راست طالع مسعود

خسروان را جناب او مقصد
سروران را رضای او مقصود

همه فضیلتیست از دلش معتاد
همه جودیست از کفش معهود

قصر احسان بسعی او معمور
پشت ایمان بعون او مشدود

ای سرافراز خسروی که تراست
در ره دین موافقت مشهود

فتح گشته بعزم تو مقرون
یمن گشته برای تو معقود

روز هیجا غریو کوس ترا
خوش تر از لحن نای و نغمهٔ عود

ملک را از تو اتساق امور
شرع را از تو انتظام عقود

آمد اندر صلاح دولت تو
آسمان را وثایق معهود

گشت مخذول آجل و عاجل
هر که از حضرت تو شد مطرود

خسروا ، آفتاب عدلی و هست
ظل تو بر سر رهی ممدود

از عطاهای جزل تو شده ام
در میان هنروران محسود

تو بیک...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : hadi

hadi

مدیر بازنشسته
سطح
42
 
ارسالی‌ها
3,522
پسندها
17,750
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
  • #82
زهی ! جمال ترا آفتاب کرده سجود
نیامدست نظیر تو از عدم بوجود

رخ تو کعبهٔ حسنست و در شریعت نیست
جز آنکه روی بکعبه کنند وقت سجود

دل مرامی و مقصود در همه گیتی
دلی ندانم کو را تو نیستی مقصود

جمال حور تو داری و از جمال تو هست
همه جوانب آفاق چون جنان خلود

بزلف عود و برخسار آتشی و دلم
زعود و آتش تو هست چون بر آتش عود

ترا دو جعد چو عنقود و چشم مخمورست
مگر که چشم تو خردست دمعة العنقود؟

مرا زبان حسود از بر تو دور افگند
بریده باد بتیغ بلا زبان حسود!

زعاشقان چو منی نشد در زمین پیدا
زنیکوان چو تویی در جهان نشد موجود

ز من گزیدن مهرست سال و مه معتاد
ز تو شکستن عهدست روز و شب معهود

منم ، که پیشه من نیست جز وفا و طلب
تویی که عادت تو نیست جز جفا و صدود

جفا جزای و داد چون من کسی نبود
مکن ، که این...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : hadi

hadi

مدیر بازنشسته
سطح
42
 
ارسالی‌ها
3,522
پسندها
17,750
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
  • #83
کمال دولت و دین صورت شجاعت وجود
که شد شجاعت وجود از خصال او موجود

پناه دنیا ، خاقان ، که هست در دنیا
فریضهٔ طاعت او چون عبادت معبود

سر محامد ، محمود ، آنکه امرش را
همی برند بزرگان روزگار سجود

شریف صورت او همچو بخت او میمون
بدیع صورت او همچو نام او محمود

جناب او شده ابنای ملک را مقصد
بدیع صورت او همچو نام او محمود

جناب او شده ابنای ملک را مقصد
رضای او شده ارباب عقل را مقصود

جهان بدولت او دارد اتساق امور
هدی بحشمت او دارد انتظار ورود

عواطف ز طبع کریم اومعاد
مکارمست ز کف جواد او معهود

مساعدند ز ایام او تذویر و عقاب
موافقند بانصاف او ظبا و اسود

شدست روی معالی بجاه او روشن
شدست پشت ممالک بتیغ او مشدود

بر فضایل او فاسدست گوهر و در
بر شمایل او کاسدس عنبر و عود

خدایگانا ،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : hadi

hadi

مدیر بازنشسته
سطح
42
 
ارسالی‌ها
3,522
پسندها
17,750
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
  • #84
ای آنکه از خصال تو قدر هدی فزود
بادا ستوده ، هر که خصال ترا ستود

طاعت ترا سزد ، بجهان در ، که چون تویی
زین پس نبود خواهد وزین پیش هم نبود

در دور هشت چرخ ز ترکیب چار طبع
دو چشم کس ندید که چون تو یکی نمود

دست سیادت تو عنان هدی گرفت
پای سعدت تو رکاب ظفر بسود

نی بحر باسخای تو کافی بود ، نه کان
نی در باحسام تو مانع بود ، نه خود

روز وغا سپاه تو بی سر چو مور و مار
وقت سخا عطای تو درهم چو تار و پود

بر دست تو سپهر ز بیداد توبه کرد
وانگه نشان توبه برو جامهٔ کبود

در رزمها رضای تو جویند چون ظفر
در بزمها ثنای تو گویند چون سرود

شاها ، خدایگانا ، تیغ تو آتشست
وزوی عدو گریخته سوی هوا چو دود

گویی مگر ز پیش عقاب خدنگ تو
او را عقاب مرگ بسوی هوا ربود

تیغ تو صعب زود فرود آردش بقهر
بر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : hadi

hadi

مدیر بازنشسته
سطح
42
 
ارسالی‌ها
3,522
پسندها
17,750
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
  • #85
تویی ، شها ، که نظیر تو در جهان نبود
ز چشم عقل تو را ز فلک نهان نبود

زبان بخت بشارت همی دهد هر روز
که جز تو تا با بد وارث جهان نبود

برون ز خط اشارات تو کواکب را
برین صحیفهٔ زنگارگون قران نبود

لوای تست پناهی ، که جز بعصمت او
ز دست حادثه اسلام را امان نبود

بسان کف همایون جود پرور تو
بوقت موج کرم بحر بیکران نبود

عطای دست تو سودیست در زمانه ، کزو
بجز نفایس گنج ترا زیان نبود

حسام تو بصفاهست چون روان لیکن
بروز معرکه جز آفت روان نبود

کجاست ملک ترا حاسدی؟که قامت او
ز بیم تیر تو چفته تر از کمان نبود

بگرد بیضهٔ تأیید و حوزهٔ اقبال
به از حمایت جاه تو پاسبان نبود

نظام روی زمین را حمایت تو بست
اگر عنایت اجرام آسمان نبود

خدایگانا ، آنی که تا بروز قضا
بجز ترا کمر ملک در میان نبود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : hadi

hadi

مدیر بازنشسته
سطح
42
 
ارسالی‌ها
3,522
پسندها
17,750
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
  • #86
جانا، دلم ز فرقت تو خون همی شود
و اندوه من ز عشق تو افزون همی شود

خون کرده ای دلم ، نه نخستین کسی منم
کندر فراق تو دل او خون همی شود

لیلی شدی بحسن و مرا در هوای تو
دل بی قرار چون دل مجنون همی شود

رویم چو زر پخته شدست وز چشم من
سیم گداختست ، که بیرون همی شود

من مفلسم و لیک ز روی وز چشم من
آفاق پر خزاین قارون همی شود

با روی چون بهاری وزین روی چون بهار
هر لحظه ایت طبع دگرگون همی شود

مسکین تنم ز هجر تو محنت همی کشد
خرم دل ز جور تو محزون همی شود

آن طبع مهربان تو با من بدین صفت
نامهربان ندانم تا چون همی شود

ماو جناب شاه ، که بخت هنروران
از خاک آن جناب همایون همی شود

خورشید خسروان ملک اتسز ، که ملک او
در قاعده چو ملک فریدون همی شود

شاهی ، که روز حرب ز خون عدوی او
صحرای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : hadi

hadi

مدیر بازنشسته
سطح
42
 
ارسالی‌ها
3,522
پسندها
17,750
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
  • #87
شاهی، که قدر او ز ثریا نشان دهد
درگاه او ز گنبد جافی امان دهد

خوارزم شاه عالم و عادل، که خاک را
سم سمند او شرف آسمان دهد

آن شاه شیر دل ، ملک اتسز که عون او
روباه را مهابت شیر ژیان دهد

تیغش برزم یاری شرع هدی کند
دستش ببزم روزی پبر و جوان دهد

او پشت ملک و دین و ببخشد بیک زمان
هر چان بعمرها شکم بحر و کان دهد

ساقی باس او جگر بدسگال را
شربت همه ز چشمهٔ تیغ و سنان دهد

عنفش بجنگ فعل قضا و قدر کند
لطفش بصلح نظم زمین و زمان دهد

چون بشنود خصایص عدلش خجل شود
آن کس که شرح سیرت نوشیروان دهد

ای خسرو که تیغ تو چو نیلوفرت بحرب
اطراف خاک را صفت ارغوان دهد

هنگام کر و فر کنف آفتاب را
از گرد تیره مرکب تو طیلسان دهد

عفو تو از حدایق جنت خبر کند
خشم تو از صواعق دوزخ نشان دهد

هر روز بامداد جناب...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : hadi

hadi

مدیر بازنشسته
سطح
42
 
ارسالی‌ها
3,522
پسندها
17,750
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
  • #88
بهار باز جهان را همی بیاراید
جمال چهرهٔ بستان همی بیفزاید

بسان جلوه گران گوش و گردن گیتی
بگونه گونه جواهر همی بیاراید

سحاب روی شکوفه همی بیفروزد
شمال جعد بنفشه همی بپیراید

یکی‌ بکوه و بصحرا گلاب می‌ریزد
یکی بباغ و بستان عبیر می ساید

بهار نایب رضوان شدست، گرنه چرا
در خزاین جنات عدن بگشاید ؟

گلست شاه و ریاحین همه سپاه ویند
چنین سپه را لابد چنان شهی باید

گلست آری شاه و بنام او اینک
ز خطبه کردن بلبل همی نیاساید

دهان سوسن آزاده را بمدحت گل
زبان دهست و گر اضعاف ده بود شاید

گشاده نرگس چشم امید را همه شب
که صبح بردمد و گل جمال بنماید

گرفته لاله بکف جام لعل و مانده بپای
مگر ببزم خودش گل ش*ر..اب ‌فرماید ؟

بنفشه پیش در افکنده سر مسخروار
ز خط طاعت گل نیم خطوه نگراید

مگر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : hadi

hadi

مدیر بازنشسته
سطح
42
 
ارسالی‌ها
3,522
پسندها
17,750
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
  • #89
جز مکارم زشمس دین ناید
سیرت سروران چنین باید

رتبت ملک و زینت دولت
از خصالش همی بیفزاید

معجزات از بیان او خیزد
مکرمات از بنان او زاید

کام دل از زمانه بستاند
هر کش از اعتقاد بستاید

فضل او راه عیب بر بندد
عقل او راز غیب بگشاید

ای بزرگی ، که در خلال جلال
مثل تو دور چرخ ننماید

با لقای تو شمس کی تابد ؟
با عطای تو گنج کی پاید؟

همهٔ ترتیب و تربیت حق را
همت عالی تو فرماید

یمن حزم تو دولت افزورد
امن عزم تو ملت آراید

هر که بگراید او بطاعت تو
هرگزش زهر دهر نگزاید

هر که برتابد از رضای تو سر
سر او روزگار برباید

خامهٔ تو ، که رنگ ملک ازوست
رنگ از روی فضل بزداید

بر بساط نشاطی و قهرت
جان دشمن همی بفرساید

سهمت از خون دل و رخ اعدا
این بپالاید ، و آن بیالاید

عنف و لطف تو وقت کینه و مهر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : hadi

hadi

مدیر بازنشسته
سطح
42
 
ارسالی‌ها
3,522
پسندها
17,750
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
  • #90
تویی ، شها ، که بتو چرخ را نیاز آید
ببارگاه تو اقبال در نماز آید

زطبع دشمن جاهت سموم غم خیزد
ز رشح خدمت صدرت نسیم ناز آید

ز عون تیغ تو ملت بانتظام رسد
ز حسن سعی تو دول در اهتزاز آید

مجاز گشت در ایام کار دشمن تو
وگر طلب کندش عکس هم مجاز آید

مگر که سالب کلی شدست کار عدوت؟
که عین سالب کلی بعکس باز آید

خدایگانا ، من بازگشتم از خدمت
حرام چه ضرورت بود چو آز آید؟

مرا ، شها، چو تو عزم ره دراز کنی
ز عاجزی بدل اندیشهٔ دراز آید

تنم در آب دو دیده شود فسرده و لیک
دلم در آتش اندوه در گداز آید

منم چو صعوه بعحز و تو بازی و هرگز
که دید صعوه کزو اقتدار باز آید؟

بسا که پیر کند دور چرخ ، تا ناگاه
بدست چرخ جوانی چو من فراز آید

روا بود که چو من کس برای عصمت جان
ز صحن مهلکه در حصن احتزاز آید؟...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : hadi

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا