شاعر‌پارسی اشعار رشیدالدین وطواط

hadi

ارشد بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
30/7/19
ارسالی‌ها
3,546
پسندها
17,873
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
سطح
34
 
  • #61
بزینت باغ چون خلد برینست
ریاحین اندرو چون حور عینست

نثار آسمان لؤلوی لالاست
شعار بوستان دیبای چینست

خمیده همچو خاتم شاخ گلبن
برو گل همچو یایاقوتین نگینست

نسیم باد یا بوی عبیرست ؟
سرشک ابر یا در ثمینست؟

چرا بلبل چو محزونان بنالد ؟
اگر زاغ از وصال گل حزینست

بهار افگند بر صحرا ز نعمت
دو صد چندان که قارون را دفینست

ز ابر تیره همچون ظلمت شرک
همه عالم پر از نور یقینست

جهان پیر برنا کرد ایزد
کمال قدرت ایزد چنینست

زمینست این ندانم ، یا سپهرست ؟
سپهرست این ندانم یا زمینست؟

چو رأی شاه گیتی روی گیتی
سزای صدهزاران آفرینست

علاء دولت و دین ، آنکه تیغش
بهیجا ناصر اعلام دینست

یگانه خسروی ، صاحب قرانی
که در کل معالی بی قرینست

برمح خطی و شمشیر هندی
سپاه دین تازی را معینست

جهان دولتش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : hadi

hadi

ارشد بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
30/7/19
ارسالی‌ها
3,546
پسندها
17,873
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
سطح
34
 
  • #62
در زلف تو ، ای نگار ، تابیست
زان تاب دلم قرین تابیست

با تاب دو زلف تو دلم را
نی هیچ توان ، نه هیچ تابیست

نا مؤمنم از چو دو لب تو
در میکدهٔ مغان شرابیست

بر چهره نقاب از چه باشی ؟
خود حشمت تو مرا حجابیست

از آتش هجر خاک کویت
جانم همه ساله در عذابیست

من باد فروخته بهر جای
یعنی که مرا بر تو آبیست

هجر تو اگر چه زود گیریست
وصل تو اگر چه دیریابیست

در محنت تو مرا در نگریست
در کشتن من ترا شتابیست

از جور تو ما و حضرت شاه
کز حادث ها بهین مآبیست

خوارزمشه اتسز ، آنکه گردون
از هیبت او در اضطرابیست

هر نقطهٔ جاه او جهانیست
هر نکتهٔ خط او کتابیست

مملوک جناب فرخ اوست
هر جای که مالک الرقابیست

دریای محیط پر جواهر
در پیش بنان او سرابیست

رایش بگه ضیا سهیلیست
عزمش بگه مضا شهابیست

مر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : hadi

hadi

ارشد بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
30/7/19
ارسالی‌ها
3,546
پسندها
17,873
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
سطح
34
 
  • #63
جمال‌الملک شمس‌الدین جهانیست
که از همر نعمتی او را نشانیست

جهانی گفتم او راوین غلط بود
که هر مویی ز شخص او جهانیست

کفش و زجود بحری وین چه بحریست
دلش در فضل کانی و آنچه کانیست

ضیای حشمت او آفتابیست
علو همت او آسمانیست

دل بیدار او گنج هنر را
چه دانی تا چه مایه قهرمانیست

ز دولت است جاهش را دلیلیست
ز نصرة تیغ عزمش را فسانیست

جز از بهر مهم عون نیست
اگر بر چرخ تیر یا کمانیست

جز از بهر هلاک خسم او نیست
اگر در دهر تیغی یا سنانیست

ایا صدری، که هر نکته ز صدرت
بر ارباب دانش داستانیست

بپیش خاطر تو هست پیدا
هر آنچ اندر همه عالم نهانیست

خسال تو ملک را مقتدایست
جلال تو فلک را دیدبانیست

نه چون گفت کرم ‌را کار گاهست
نه چون کلکت خرد را ترجمانیست

ثریا پای قدرت را رکابیست...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : hadi

hadi

ارشد بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
30/7/19
ارسالی‌ها
3,546
پسندها
17,873
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
سطح
34
 
  • #64
ای آنکه بی‌تو هیچ نظامی جهان نداشت
بر هیچ‌حق زمانه چو تو قهرمان نداشت

تا در وجود نامدی از پردهٔ عدم
روی زمین ز نقش معالی نشان نداشت

گردون ز خاندان نبوت بهیچ قرن
در صدر مهتری چو تو صاحب قران نداشت

چندین هزار سال بچندین هزار چشم
جز انتظار دولت تو آسمان نداشت

افلاک از سرایر احوال نیک و بد
بهتر ز نوک خامهٔ تو ترجمان نداشت

فرزند آن کسی که بصدق مجاهدت
مانند او سپاه هدی پهلوان نداشت

در حد روم آتش حسد حسام او
بی دود مرگ عرصهٔ یک دودمان نداشت

شخص مخالفان هدی سهم تیر او
جز زرد فام و چفته بشکل کمان نداشت

از فکرت مبارک باریک بین او
علمی نبود در همه عالم که آن نداشت

فرزانه مجددین، تویی آن کس که آسمان
اسرار خود ز رأی تو هرگزنهان نداشت

از عهد مهد تابگه مرگ، روزگار
بر هیچ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : hadi

hadi

ارشد بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
30/7/19
ارسالی‌ها
3,546
پسندها
17,873
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
سطح
34
 
  • #65
هرچه جز معشوق و می از آن کران باید گرفت
با غم جانان سبک رطل گران باید گرفت

تو جوانی، ای نگار و بادهٔ پیرم دهی
بادهٔ پیر از کف یار جوان باید گرفت

گر بود در بوستان یک لذت باده هزار
پس دو رخسار ترا صد بوستان باید گرفت

گاه از ز لفین و گاه از عارض و گه از رخت
هم بنفشه، هم سمن،هم ارغوان باید گرفت

عاشقان را از کف تو جام می‌ باید ستد
بیدلان را از لب تو قوت جان باید گرفت

غمزه و ابروی تو تیر و کمان شد، پس چرا
در زره گون زلف تو جای امان باید گرفت

منکه باشم در جهان ؟ کز غمزه و ابروی خویش
بر هلاک من ترا تیر و کمان باید گرفت ؟

گر مرا در عاشقی نادر قرین باید شمرد
پس دلبری صاحب قران باید گرفت

از غم عشقت جهان باید گرفت و زان سپس
بی غمی را حضرت شاه جهان باید گرفت

نصرة‌الدین، آنکه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : hadi

hadi

ارشد بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
30/7/19
ارسالی‌ها
3,546
پسندها
17,873
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
سطح
34
 
  • #66
بیاد شاه جهان عالم افتخار گرفت
ز بی قرار حسامش جهان قرار گرفت

علاء دولت و دین ، اتسز آن جهانگیری
که عالم از سر شمشیرش اعتبار گرفت

نهیب او بیکی حمله صد مصاف شکست
پیام او بیکی لحضه صد حصار گرفت

خروش باز در احیای مردگان افتاد
که پنجهٔ اسد الله ذوالفقار گرفت

همه ملوک جهان را برفت دست از کار
از آنکه پیشگه ملک مرد کار گرفت

بعدل او ز ستم روزگار دست بداشت
طریق مصلحت خویش روزگار گرفت

خدایگانا ، دریادلا ، خداوندا
تویی که ملک بقدر تو اقتدار گرفت

زمانه تا قلم مجد در کف تو نهاد
صحیفه های معلی همه نگار گرفت

شد از کمینه شمار عطای تو عاجز
کسی که انجم و افلاک را شمار گرفت

نه دهر یارد جاه ترا قیاس نبود
نه چرخ داند قدر ترا عیار گرفت

تبارک الله ! از آن ساعتی که در هیجا
ز لشکر تو بسط...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : hadi

hadi

ارشد بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
30/7/19
ارسالی‌ها
3,546
پسندها
17,873
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
سطح
34
 
  • #67
کریمی ، که رسم معلی نهاد
بزرگی ، که راه ایادی گشاد

اجل شمس دین پیمبر ، کزوست
رخ فضل تازه ، دل عقل شاد

ز آبا و از امهات جهان
چنو هیچ فرزند صالح نزاد

تبار و نژادش بزرگند و اوست
چراغ تبار و جمال نژاد

ز آثار او زینت جود و علم
بایام او رونق دین و داد

ز مجد و معالیست او را سرشت
ز جود و ایادیست او را نهاد

چه ماند از دقایق که طبعش ندید؟
چه مانداز دفاین که دستش نداد؟

ز حزمش گرفتست آرام خاک
ز عزمش ربودست تعجیل باد

شده فتح را داد او راهبر
شده بحر را جود او اوستاد

بیفراخت اعلام فضل و کرم
بدان طبع پاک و بدان دست راد

بیک صدمت کین او بدسگال
ز پای اندر آمد ، ز دست او فتاد

همی تا بخوانند اهل خرد
تواریخ کیخسرو و کیقباد

ز دور سپهر وز شیر نجوم
نصیبش همه عز و اقبال باد
 
امضا : hadi

hadi

ارشد بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
30/7/19
ارسالی‌ها
3,546
پسندها
17,873
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
سطح
34
 
  • #68
چون بر وزد بچهرهٔ تو ، ای نگار ، باد
گردد ز نقش چهرهٔ تو پرنگار باد

هستم غلام باد ، که هر صبح دم مرا
آرد نسیم طرهٔ تو ، ای نگار ، باد

هر روز بامداد ز آسیب زلف تو
گردد عیبر بیز و شود مشکبار باد

در خدمت دو زلف و دو رخسار تو شدست
مقبل ترین خلق درین روزگار باد

کرد اختیار چاکری باد جان من
تا چاکری زلف تو کرد اختیار باد

تو یوسفی بحسن و چو یعقوب داردم
هر شب ز بهر بوی تو در انتظار باد

از اهتمام روی تو و سعی موی تو
سازد مشک و لاله تست مرا غمگسار باد

بوسم بمهر خاک سر کوی تو ، چنانک
بوسد بجز بعجز خاک در شهریار باد

خوارزمشاه ، اتسز غازی ، که روزم رزم
خواهد ز حد خنجر او زینهار باد

در عرصهٔ ممالک و صحن بلاد او
از بیم او ربود نیارد غبار باد

زادبار آنکه مایهٔ انفاس خصم اوست...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : hadi

hadi

ارشد بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
30/7/19
ارسالی‌ها
3,546
پسندها
17,873
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
سطح
34
 
  • #69
خسروا ، چون تو آسمان نارد
خدمت و زمانه بگزارد

باد را هیبت تو بر بندد
کوه را حملهٔ تو بردارد

پای تو فروش محمدت سپرد
دس تو تخم مکرمت کارد

روز هیجا ز سر کشان تیغت
هیچ کس را بکس بنگذارد

تیر چون باد تو ز شخص عدو
شکم خاک را بینبارد

همچو مشاطگان عزیمت تو
هر دو رخسار فتح بنگارد

در کف نیزه ، چون عصای کلیم
سحر اعدای دین بیوبارد

سنگ چون موم گردد ، اربر سنگ
اعتقاد تو وهم بگمارد

هر که جان را بمهر تو نسپرد
روزگارش بمرگ بسپارد

زهر با حشمت تو نگزاید
نوش با هیبت و نگوارد

برق تهدید تو جهان سوزد
ابر انعام تو گهر بارد

بر تن اسلام درع تو پوشد
در دل ایام مهر تو دارد

سال و ماه از نشاط خوردن تو
کام شمشیر تو همی خارد

وام دارد عدو ز تیغ تو جان
وقت آمد که وام بگزارد

خسروا ، چرخ با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : hadi

hadi

ارشد بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
30/7/19
ارسالی‌ها
3,546
پسندها
17,873
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
سطح
34
 
  • #70
شاها ، بپایگاه تو کیوان نمی رسد
در ساحت تو گنبد گردان نمی رسد

جایی رسیده ای بعالی و مرتبت
کان جا بجهد فکرت انسان نمی رسد

آن می رسد بروضهٔ آمال از کفت
کز ابهر نوبهار ببستان نمی رسد

جز امر تو بمشرق و مغرب نمی رود
جز حکم تو به تازی و دهقان نمی رسد

یک خطه نیست در همه اطراف خافقین
کان جا ز بارگاه تو فرمان نمی رسد

با طول و عرض ملک تو امروز در جهان
کس را حدیث ملک سلیمان نمی رسد

راحی که از روایح خلقت رسد بخلق
در باغ وراغ از گل و ریحان نمی رسد

یک لحظه آن گهر که تو بخشی بسال ها
اندر صمیم بحر و دل کان نمی رسد

آن چیست از مصالح احوال مرد و وزن
کز جاه تو بزمرِهٔ ایمان نمی رسد؟

در صحن شرق و غرب ز باران عدل تو
گردد ستم بهیچ مسلمان نمی رسد

ناید همی پدید ز ارکان مرکبات
تا امر نافذ تو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : hadi

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا