متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

سخن بزرگان سهراب سپهری

  • نویسنده موضوع NASTrr
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 90
  • بازدیدها 1,430
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

NASTrr

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
42
 
ارسالی‌ها
7,916
پسندها
55,438
امتیازها
96,873
مدال‌ها
56
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #31

قایقی خواهم ساخت
خواهم انداخت به آب
دور خواهم شد از این خاک غریب
که در آن هیچ کسی نیست
که در بیشهٔ عشق
قهرمانان را بیدار کند
قایق از تور تهی
و دل از آرزوی مروارید
همچنان خواهم راند
نه به آبی‌ها دل خواهم بست
نه به دریا_ پریانی که سر از آب بدر می‌آرند
و در آن تابش تنهایی ماهی گیران
می‌فشانند فسون از سر گیسوهاشان
همچنان خواهم راند
همچنان خواهم خواند:
دور باید شد دور
مرد آن شهر اساطیر نداشت
زن آن شهر به سرشاری یک خوشه انگور نبود
هیچ آینه‌تالاری سرخوشی‌ها را تکرار نکرد
چاله آبی حتی مشعلی را ننمود
دور باید شد دور
شب سرودش را خواند
نوبت پنجره هاست
همچنان خواهم خواند
همچنان خواهم راند
پشت دریا ها شهری است
که در آن پنجره‌ها رو به تجلی باز است
بام‌ها جای کبوترهایی است
که به فواره هوش بشری...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : NASTrr

NASTrr

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
42
 
ارسالی‌ها
7,916
پسندها
55,438
امتیازها
96,873
مدال‌ها
56
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #32

صبح ها وقتی خورشید
در می آید متولد بشویم
هیجان ها را پرواز دهیم
روی ادراك فضا ، رنگ
صدا ، پنجره گل نم بزنیم
 
امضا : NASTrr

NASTrr

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
42
 
ارسالی‌ها
7,916
پسندها
55,438
امتیازها
96,873
مدال‌ها
56
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #33

من نمی دانم
که چرا می گویند:
اسب حیوان نجیبی است ،
کبوتر زیباست...
و چرا در قفس هیچکسی
کرکس نیست...!!
 
امضا : NASTrr

NASTrr

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
42
 
ارسالی‌ها
7,916
پسندها
55,438
امتیازها
96,873
مدال‌ها
56
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #34

مثل یک گلدان می دهم گوش به موسیقی روییدن
مثل زنبیل پر از میوه تب تند رسیدن دارم
مثل یک
میکده در مرز کسالت هستم
مثل یک ساختمان لب دریا نگرانم به کشش های بلند ابدی
تا بخواهی خورشید تا بخواهی پیوند تا بخواهی تکثیر..
 
امضا : NASTrr

NASTrr

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
42
 
ارسالی‌ها
7,916
پسندها
55,438
امتیازها
96,873
مدال‌ها
56
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #35

تو چرا می پرسی
خانه‌ی دوست کجاست
خانه‌ی دوست،
همانا دل توست...
گر درش باز کنی
نغمه‌ی مهر و وفا ساز کنی
خواهد آمد...
خانه‌ی دوست اینجاست...
 
امضا : NASTrr

NASTrr

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
42
 
ارسالی‌ها
7,916
پسندها
55,438
امتیازها
96,873
مدال‌ها
56
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #36
به سراغ من اگر می آیید
پشت هیچستانم
پشت هیچستان جایی است
پشت هیچستان رگ های هوا،
پر قاصدهایی است
که خبر می آرند ،
از گل واشدهٔ دورترین بوتهٔ خاک
روی شن ها هم
نقش های سم اسبان سواران ظریفی است که صبح
به سر تپهٔ معراج شقایق رفتند

پشت هیچستان،
چتر خواهش باز است
تا نسیم عطشی در بن برگی بدود

زنگ باران به صدا می آید
آدم این جا تنهاست
و در این تنهایی،
سایهٔ نارونی تا ابدیت جاری ست

به سراغ من اگر می آیید
نرم و آهسته بیایید،
مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من
 
امضا : NASTrr

NASTrr

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
42
 
ارسالی‌ها
7,916
پسندها
55,438
امتیازها
96,873
مدال‌ها
56
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #37
خواهم آمد سر هر دیواری میخکی خواهم کاشت
پای هر پنجره ای شعری خواهم خواند
هر کلاغی را کاجی خواهم داد
مار را خواهم گفت : چه شکوهی دارد غوک

آشتی خواهم داد
آشنا خواهم کرد
راه خواهم رفت
نور خواهم خورد
دوست خواهم داشت ...
 
امضا : NASTrr

NASTrr

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
42
 
ارسالی‌ها
7,916
پسندها
55,438
امتیازها
96,873
مدال‌ها
56
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #38

در باغی رها شده بودم.
نوری بیرنگ و سبک بر من می وزید.
آیا من خود بدین باغ آمده بودم
و یا باغ اطراف مرا پر کرده بود؟
هوای باغ از من می گذشت
و شاخ و برگش در وجودم می لغزید.
آیا این باغ
سایه روحی نبود
که لحظه ای بر مرداب زندگی خم شده بود؟
ناگهان صدایی باغ را در خود جای داد،
صدایی که به هیچ شباهت داشت.
گویی عطری خودش را در آیینه تماشا می کرد.
همیشه از روزنه ای ناپیدا
این صدا در تاریکی زندگی ام رها شده بود.
سرچشمه صدا گم بود:
من ناگاه آمده بودم.
خستگی در من نبود:
راهی پیموده نشد.
آیا پیش از این زندگی ام فضایی دیگر داشت؟
ناگهان رنگی دمید:
پیکری روی علف ها افتاده بود.
انسانی که شباهت دوری با خود داشت.
باغ در ته چشمانش بود
و جا پای صدا همراه تپش هایش.
زندگی اش آهسته...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : NASTrr

NASTrr

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
42
 
ارسالی‌ها
7,916
پسندها
55,438
امتیازها
96,873
مدال‌ها
56
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #39

#سهراب_سپهری

هنوز در سفرم
خیال می‌کنم
در آبهای جهان قایقی است
و من، مسافر قایق،
هزارها سال است
سرود زنده دریانوردهای کهن را
به گوش روزنه‌های فصول می‌خوانم
و پیش می‌رانم
مرا سفر به کجا می‌برد ؟...
کجا نشانِ قدم
ناتمام خواهد ماند
و بند کفش به انگشت‌های نرم فراغت
گشوده خواهد شد ؟



 
امضا : NASTrr

NASTrr

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
42
 
ارسالی‌ها
7,916
پسندها
55,438
امتیازها
96,873
مدال‌ها
56
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #40

#سهراب_سپهری

روی پای تر باران ...؛
به بلندی محبت برویم ...،
در به روی بشر ونور وگیاه و حشره باز کنیم ...

 
امضا : NASTrr
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا