سلام خدمت تمام نویسندگان عزیز!
منتقدان ما هربار رمانی نقد میکردند، میدیدیم که میگفتند چقدر فلان قسمت از داستان زیباست!
تصمیم گرفتیم برای بیشتر دیده شدن رمانهای شما عزیزان، این تاپیک رو بزنیم.
در اینجا منتقدان هر رمانی رو که برای نقد شورا، نقد همراه یا داستان کوتاه میخونند، یکی از بهترین قسمتهاش رو همراه با تم داستانی
جدا میکنند و مینویسند که باقی دوستان هم ببینند و برای مطالعه داستانتان پیش قدم بشوند.
نکته:
این برنامه فقط برای رمانهایی است که نقد میشوند.
برای رمانهایی که قبلا نقد شدند هم این برنامه اجرا خواهد شد؛ اما مدت زمان آن کمی طولانیست
پس صبور باشید تا مجدد رمانتان مطالعه شود.
آدم اگه صد بار از دشمن زخم بخوره میتونه زخمش رو مرهم بذاره، دوستی پیدا میشه که هوات رو داشته باشه، اما امان از روزی که دوست بهت زخم بزنه هر کاری کنی نمیتونی زخمت رو خوب کنی کسی هم نیست که مرهمت باشه، آخرش هم شاید اون زخم از بین بره ولی یک ردی به جا میذاره، رد بیاعتمادی!
آرش: ببینید سارا خانم، دریا و ساسان با همهی بدیهاشون یه درس خیلی خوب به من دادن، اون هم این بود که به هر کسی به اندازهی وجودش بها بدم، وقتی به کسی که لیاقتش رو نداره بیشتر از حدش بها بدی، هوا ورش میداره. من اصلاً از اون موضوع ناراحت نیستم.
سارا سر به زیر انداخت و دست سامان را گرفت و گفت:
- به هر حال من متاسفم.
آرش: یه نصیحتی رو از من داشته باش، هیچوقت به خاطر کار اشتباه دیگران شرمنده نشو و سعی نکن اشتباه اونا رو به دوش بکشی حتی اگر اون یه نفر برادرت باشه.
- خیلی ناراحتم، به نظرت چیکار کنم؟ من تا حالا قتل نکرده بودم... .
- سیگار بکش!
با تعجب نگاهم کرد و گفت:
- مگه سیگارم آدم رو آروم میکنه؟! مثل بچهها گولم نزن!
خونسرد نگاهش کردم و گفتم: - وقتی ناراحتی سیگار بکش، حتی اگه حالت خوب نشه زودتر میمیری!
- همه آدما تو تموم عمرشون نقش حیوون رو بازی میکنن و فقط گاهی اوقات، برای مدت کوتاهی، تصمیم میگیرن خودشون باشن... یه انسان!
- همه اینطور نیستن! - ما فقط فقط حیوونایی که انتخاب میکنیم تا اداشونو در بیاریم باهم فرق دارن.
پوزخندی میزند و به سمتش میآید؛ چانهاش را وحشیانه در دست میگیرد و به سمت بالا میآورد تا با او رخ به رخ شود.
- طلب بخشش کن.
- به نظرت باید برای چی اینکار کنم؟! آنتانیا، کسی طلب بخشش میکنه که کار اشتباهی انجام داده باشه، من کار اشتباهی نکردم که بخوام طلب بخشش کنم! نیشخندی میزند و فشار دستانش را بیشتر میکند؛ خندهای هیستریک میکند و با لحن اغواگرانهای که متعلق به اوست میگوید:
- نه کامیلا، تو اشتباه میکنی! بخشش چیزی نیست که خطاکار طلب میکنه، [COLOR=rgb(84, 172...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آیه نگاهش را از دریاچه گرفت و باز مستقیم به چشمان داوود چشم دوخت و گفت: - ما آدمها موجودات جالبی هستیم، دروغ میگیم و بهش میگیم دروغ مصلحتی، در صورتی که اصلاً نمیدونیم مصلحت چیه؟
- ما از وقتی به دنیا میایم مدام دنبال اینیم که به درد جامعه بخوریم، مودب باشیم، مراقب سلامتیمون باشیم، غذای ناسالم نخوریم، درس بخونیم، کار کنیم و نهایتا آدمی باشیم که پدر و مادرمون و خودمون بهش افتخار میکنیم. سوالی که پیش میاد اینه که چرا؟ چرا از بدو تولد مدام دنبال این چیزاییم، وقتی قرار نیست تا ابد ازشون بهره ببریم. عمر چیز ترسناکیه بابا... و... من نمیخوام وقتی دارم میمیرم حسرت این رو بخورم که چرا حتی برای یه روز هم شده، مثل لورل همکلاسیم به حرف معلم گوش نکردم یا مثل مت، وقتی معلم پشتش به ماست براش زبون درازی نکردم....
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.