فال شب یلدا

شاعر‌پارسی اشعار شهریار

  • نویسنده موضوع SAmirA
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 149
  • بازدیدها 4,652
  • کاربران تگ شده هیچ

⒨⒪⒣⒜⒨⒨⒜⒟.⒮

رفیق جدید انجمن
سطح
3
 
ارسالی‌ها
94
پسندها
303
امتیازها
2,713
مدال‌ها
1
  • #121
داغ یارانم به جان تازد که یاران راچه شد
گل به درد ارد دلم کان گلعذاران را چه شد
یادگاران بود واز یاران دیرین یادها
یادها چون درگذشت و یادگاران را چه شد
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • #122
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران وای به حال دگران
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • #123
جانا سرى به دوشم ودستى به دل گذار
آخرغمت به دوش دل وجان کشیده ام
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • #124
خجل شدم ز جوانی که زندگانی نیست
به زندگانی من فرصت جوانی نیست
من از دو روزه هستی به جان شدم بیزار
خدای شکر که این عمر جاودانی نیست
همه بگریه ابر سیه گشودم چشم
دراین افق که فروغی ز شادمانی نیست
به غصه بلکه به تدریج انتحار کنم
دریغ و درد که این انتحار آنی نیست
نه من به سیلی خود سرخ میکنم رخ و بس
به بزم ما رخی از باده ارغوانی نیست
ببین به جلد سگ پاسبان چه گرگانند
به جان خواجه که این شیوه شبانی نیست
ز بلبل چمن طبع شهریار افسوس
که از خزان گلشن شور نغمه خوانی نیست
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • #125
شمعی فروخت چهره که پروانه تو بود
عقلی درید پرده که دیوانه تو بود
خم فلک که چون مه و مهرش پیاله هاست
خود جرعه نوش گردش پیمانه تو بود
پیرخرد که منع جوانان کند ز می
تابود خود سبو کش میخانه تو بود
خوان نعیم و خرمن انبوه نه سپهر
ته سفره خوار ریزش انبانه تو بود
تا چشم جان ز غیر تو بستیم پای دل
هر جا گذشت جلوه جانانه تو بود
دوشم که راه خواب زد افسون چشم تو
مرغان باغ را به لب افسانه تو بود
هدهد گرفت رشته صحبت به دلکشی
بازش سخن ز زلف تو و شانه تو بود
برخاست مرغ همتم از تنگنای خاک
کورا هوای دام تو و دانه تو بود
بیگانه شد بغیر تو هر آشنای راز
هر چند آشنا همه بیگانه تو بود
همسایه گفت کز سر شب دوش شهریار
تا بانک صبح ناله مستانه تو بود
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • #126
ای غنچه خندان چرا خون در دل ما میکنی
خاری به خود می بندی و ما را ز سر وا میکنی
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • #127
سخن ، بى تو مگر جاى شنیدن دارد ؟
نفس ، بى تو کجا ناى دمیدن دارد
علت کورى. یعقوب نبى معلوم است
شهر بى یار مگر ارزش دیدن دارد….
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • #128
از من گذشت
ومن هم از اوبگذرم ولی
با چــون مــنی بہ غــــیر
محبت روا نبود
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • #129
زندگی شد من و یک سلسله ناکامیها
مستم از ساغر خون جگر آشامیها

بسکه با شاهد ناکامیم الفتها رفت
شادکامم دگر از الفت ناکامیها

بخت برگشته ما خیره سری آغازید
تا چه بازد دگرم تیره سرانجامیها

دیرجوشی تو در بوته هجرانم سوخت
ساختم این همه تا وارهم از خامیها

تا که نامی شدم از نام نبردم سودی
گر نمردم من و این گوشه گمنامیها

نشود رام سر زلف دل آرامم دل
ای دل از کف ندهی دامن آرامیها
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • #130
داغ یارانم به جان تازد که یاران راچه شد
گل به درد ارد دلم کان گلعذاران را چه شد
یادگاران بود واز یاران دیرین یادها
یادها چون درگذشت و یادگاران را چه شد
 

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا