نقد داستان کوتاه نقد داستان کوتاه اقتضای دایره |کار گروهی / توسط شورای نقد

  • نویسنده موضوع نویسنده موضوع Farzaneh.Rezvani
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها پاسخ‌ها 5
  • بازدیدها بازدیدها 454
  • کاربران تگ شده هیچ

Farzaneh.Rezvani

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
306418

با سلام خدمت نویسنده عزیز!
"نقد بی کینه دیگران بر کار ما پاداشی است که ارزش آن را باید دانست"
داستان کوتاه "اقتضای دایره" بر اساس پست‌های ارائه شده توسط شورای انجمن یک رمان، بر اساس اصول نقد گردیده است.
لطفاً دو هفته صبر کنید تا همه نقدها در تاپیک قرار بگیرند.
پس از مطالعه نقدها، برای بیشتر بی‌نقص شدن رمان خود را ویرایش کنید.
اگر مشکلی بود، خصوصی به مدیران نقد تذکر دهید و از بحث و جدل بپرهیزید.

مدیریت تالار نقد

@Arezoo.Tavakoli
@Nafis_K
 
این نقد براساس پست‌های گذاشته شده توسط نویسنده می‌باشد.
عنوان: نام داستان تا به این‌جا برگیرنده‌ی کل محوریت داستان بوده است. اقتضا به معنای نیاز که یزدان با داشتن نیاز‌های متعدد همچنان سر پا مانده است و دایره که به معنای محکم بودن است.

صحنه سازی: صحنه سازی به جا و کاملی را به تصویر کشیده‌اند. صحنه‌ای که یزدان به درخانه نگاه می‌کند و به یاد می‌آورد که زمستان نزدیک است. موقعی که یزدان در حجره حاجی به کتاب و مدرسه اشاره می‌کند به مخاطب می‌رساند که به زودی سال تحصیلی فرا خواهد رسید و او با این فکر مخاطب را از وضع مالی و اجتماعی خانواده‌ی یزدان آگاه می‌کند.

دیالوگ و مونولوگ: دیالوگ و مونولوگ طبق قاعده‌ی داستان نویسی رعایت شده بود و هر دو در کنار هم در پیشبرد داستان کارایی داشته‌اند. زیبایی مونولونگ و بعضی مواقع ساده بودن دیالوگ‌های آن پیر زن بر دل مخاطب می‌نشیند و ذهن‌هایشان را به چالش خواهد کشید.

زاویه دید: زاویه دید از کارکتر اصلی مرد یعنی یزدان بهره برده است. یزدان در انتقال احساسات به مخاطب و تعریف از اتفاقات اطراف و توصیفات در داستان باعث شده مخاطب سرتا پا گوش برای ادامه شوند.

نثر: نثر نوشتاری داستان اقتضای دایره بسیار شیوا و روان نگاشته شده است. وجود مونولوگ‌های زیبا در نثر ادبی بسیار سنجیده است. شکستگی و شکسته‌نویسی، فرهنگ‌های جامع خارجی و... در نثر داستان تداخل ایجاد نکرده‌اند.

ایده: داستان در مورد پسری به اسم یزدان است که پادویی حاجی را می‌کند، از قضا حاجی پسری دارد که آسانی را می‌طلبد و یزدان بارها در مقابل بی‌انصافی حاجی هیچ نگفته است... . داستان کاملاً روایتگر زجرها و نداشتن‌هایی است که در جامعه حضور پررنگی دارد. با‌این‌ حال پردازش ایده‌‌ی داستان، مخاطب را به گمان ایده‌ای نو جذب می‌کند.
*امیدوارم در جهت پیشترفت قلمتان از این نقد بهره بگیرید.
 
عنوان رمان:
عنوان رمان در بحره‌ی اوّل ترغیب کننده بود به طوری که انگار جاذبه داشته باشد نویسنده را به خود جذب می‌کرد. ترکیب دو کلمه که متمایز از یک‌دیگر هستند و در کنار هم معنایی جدید پیدا می‌کنند ملموس کننده و دلنشین بود. عنوان به معنایِ نیاز به داشتن تکیه گاه بود و با رمان ارتباطی کامل برقرار کرده بود. عنوان علاوه بر رمان با ژانر اجتماعی هم مرتبط بود، چرا که نیاز ما به یک تکیه گاه حقیقتی آشکار است. اگر کمی بیشتر به عنوان بپردازیم رگه‌هایی از تراژدی نیز در آن حضور دارد، نیاز انسان به یک تکیه گاه خود حقیقتی تلخ است و ما می‌توانیم این‌طور برداشت کنیم که شخصیت داستان از این نیاز برخوردار نیست.

زاویه دید و نثر:
زاویه دید رمان اوّل شخص بود که در تمامی پست‌ها به همین روال پیشرفته بود. نثر رمان ادبی بود و تنها موارد عامیانه نویسی در دیالوگ و منولوگ‌ها بود که ایرادی بر آن‌ها وارد نیست.

دیالوگ و منولوگ:
دیالوگ و منولوگ‌ها با توجه به متن داستان و حجم نوشته شده به اندازه‌ی نیاز در داستان حضور داشت. با نوشتن دیالوگ‌هایی که در عین سادگی ملموس و هم‌چنین ترغیب کننده بودند مانور خوبی به این بخش داده بودین.

صحنه پردازی:
پردازش صحنه‌ی خوبی داشتید، در تمامی اتفاقات داستان صحنه‌ی پردازش شده را حقیقی تعبیر کردم و لمسِ آن حس و حال در آن مکان امکان پذیر بود. صحنه‌ای که اوّل رمان شخصیت سرافکنده بود و از نگرفتن دست‌مزدش ناراضی بود پردازشی دلنشین داشت و درد شخصیت با پردازش صحنه مطابقت داشت.

علائم نگارشی:
می‌لرز غلط
می‌لرزد درست
بی رحمانه غلط
بی‌رحمانه درست
می زند غلط
می‌زند درست
نگاه متحیراش غلط
نگاه متحیرش درست
سرافندگی‌ام غلط
سرافکندگی‌ام درست
بی محابا غلط
بی‌محابا درست
کوچکمان غلط
کوچک‌مان درست

ایده:
ایده کمی کلیشه تلقی می‌کند امّا نویسنده‌ها با نوع پردازش خود و اتفاقات رخ داده با نوع پردازش اصلاً کلیشه به نظر نمی‌آمد. بعضی از نکات ریزِ به دور از کلیشه در رمان نیز به نو بودن ایده کمک کرده بود.
 
این نقد براساس پست‌های گذاشته شده توسط نویسنده می‌باشد.
عنوان: نام داستان تا به این‌جا برگیرنده‌ی کل محوریت داستان بوده است. اقتضا به معنای نیاز که یزدان با داشتن نیاز‌های متعدد همچنان سر پا مانده است و دایره که به معنای محکم بودن است.

صحنه سازی: صحنه سازی به جا و کاملی را به تصویر کشیده‌اند. صحنه‌ای که یزدان به درخانه نگاه می‌کند و به یاد می‌آورد که زمستان نزدیک است. موقعی که یزدان در حجره حاجی به کتاب و مدرسه اشاره می‌کند به مخاطب می‌رساند که به زودی سال تحصیلی فرا خواهد رسید و او با این فکر مخاطب را از وضع مالی و اجتماعی خانواده‌ی یزدان آگاه می‌کند.

دیالوگ و مونولوگ: دیالوگ و مونولوگ طبق قاعده‌ی داستان نویسی رعایت شده بود و هر دو در کنار هم در پیشبرد داستان کارایی داشته‌اند. زیبایی مونولونگ و بعضی مواقع ساده بودن دیالوگ‌های آن پیر زن بر دل مخاطب می‌نشیند و ذهن‌هایشان را به چالش خواهد کشید.

زاویه دید: زاویه دید از کارکتر اصلی مرد یعنی یزدان بهره برده است. یزدان در انتقال احساسات به مخاطب و تعریف از اتفاقات اطراف و توصیفات در داستان باعث شده مخاطب سرتا پا گوش برای ادامه شوند.

نثر: نثر نوشتاری داستان اقتضای دایره بسیار شیوا و روان نگاشته شده است. وجود مونولوگ‌های زیبا در نثر ادبی بسیار سنجیده است. شکستگی و شکسته‌نویسی، فرهنگ‌های جامع خارجی و... در نثر داستان تداخل ایجاد نکرده‌اند.

ایده: داستان در مورد پسری به اسم یزدان است که پادویی حاجی را می‌کند، از قضا حاجی پسری دارد که آسانی را می‌طلبد و یزدان بارها در مقابل بی‌انصافی حاجی هیچ نگفته است... . داستان کاملاً روایتگر زجرها و نداشتن‌هایی است که در جامعه حضور پررنگی دارد. با‌این‌ حال پردازش ایده‌‌ی داستان، مخاطب را به گمان ایده‌ای نو جذب می‌کند.
*امیدوارم در جهت پیشترفت قلمتان از این نقد بهره بگیرید.
عنوان رمان:
عنوان رمان در بحره‌ی اوّل ترغیب کننده بود به طوری که انگار جاذبه داشته باشد نویسنده را به خود جذب می‌کرد. ترکیب دو کلمه که متمایز از یک‌دیگر هستند و در کنار هم معنایی جدید پیدا می‌کنند ملموس کننده و دلنشین بود. عنوان به معنایِ نیاز به داشتن تکیه گاه بود و با رمان ارتباطی کامل برقرار کرده بود. عنوان علاوه بر رمان با ژانر اجتماعی هم مرتبط بود، چرا که نیاز ما به یک تکیه گاه حقیقتی آشکار است. اگر کمی بیشتر به عنوان بپردازیم رگه‌هایی از تراژدی نیز در آن حضور دارد، نیاز انسان به یک تکیه گاه خود حقیقتی تلخ است و ما می‌توانیم این‌طور برداشت کنیم که شخصیت داستان از این نیاز برخوردار نیست.

زاویه دید و نثر:
زاویه دید رمان اوّل شخص بود که در تمامی پست‌ها به همین روال پیشرفته بود. نثر رمان ادبی بود و تنها موارد عامیانه نویسی در دیالوگ و منولوگ‌ها بود که ایرادی بر آن‌ها وارد نیست.

دیالوگ و منولوگ:
دیالوگ و منولوگ‌ها با توجه به متن داستان و حجم نوشته شده به اندازه‌ی نیاز در داستان حضور داشت. با نوشتن دیالوگ‌هایی که در عین سادگی ملموس و هم‌چنین ترغیب کننده بودند مانور خوبی به این بخش داده بودین.

صحنه پردازی:
پردازش صحنه‌ی خوبی داشتید، در تمامی اتفاقات داستان صحنه‌ی پردازش شده را حقیقی تعبیر کردم و لمسِ آن حس و حال در آن مکان امکان پذیر بود. صحنه‌ای که اوّل رمان شخصیت سرافکنده بود و از نگرفتن دست‌مزدش ناراضی بود پردازشی دلنشین داشت و درد شخصیت با پردازش صحنه مطابقت داشت.

علائم نگارشی:
می‌لرز غلط
می‌لرزد درست
بی رحمانه غلط
بی‌رحمانه درست
می زند غلط
می‌زند درست
نگاه متحیراش غلط
نگاه متحیرش درست
سرافندگی‌ام غلط
سرافکندگی‌ام درست
بی محابا غلط
بی‌محابا درست
کوچکمان غلط
کوچک‌مان درست

ایده:
ایده کمی کلیشه تلقی می‌کند امّا نویسنده‌ها با نوع پردازش خود و اتفاقات رخ داده با نوع پردازش اصلاً کلیشه به نظر نمی‌آمد. بعضی از نکات ریزِ به دور از کلیشه در رمان نیز به نو بودن ایده کمک کرده بود.
با تشکر از هر دو منتقد عزیز، باعث افتخار بود که از اکثر ارکان راضی بودید و ممنون از وقتی که گذاشتید و نقد زیبایی که ارائه دادید.
خسته نباشید.
 
این نقد براساس پست‌های گذاشته شده توسط نویسنده می‌باشد.
عنوان: نام داستان تا به این‌جا برگیرنده‌ی کل محوریت داستان بوده است. اقتضا به معنای نیاز که یزدان با داشتن نیاز‌های متعدد همچنان سر پا مانده است و دایره که به معنای محکم بودن است.

صحنه سازی: صحنه سازی به جا و کاملی را به تصویر کشیده‌اند. صحنه‌ای که یزدان به درخانه نگاه می‌کند و به یاد می‌آورد که زمستان نزدیک است. موقعی که یزدان در حجره حاجی به کتاب و مدرسه اشاره می‌کند به مخاطب می‌رساند که به زودی سال تحصیلی فرا خواهد رسید و او با این فکر مخاطب را از وضع مالی و اجتماعی خانواده‌ی یزدان آگاه می‌کند.

دیالوگ و مونولوگ: دیالوگ و مونولوگ طبق قاعده‌ی داستان نویسی رعایت شده بود و هر دو در کنار هم در پیشبرد داستان کارایی داشته‌اند. زیبایی مونولونگ و بعضی مواقع ساده بودن دیالوگ‌های آن پیر زن بر دل مخاطب می‌نشیند و ذهن‌هایشان را به چالش خواهد کشید.

زاویه دید: زاویه دید از کارکتر اصلی مرد یعنی یزدان بهره برده است. یزدان در انتقال احساسات به مخاطب و تعریف از اتفاقات اطراف و توصیفات در داستان باعث شده مخاطب سرتا پا گوش برای ادامه شوند.

نثر: نثر نوشتاری داستان اقتضای دایره بسیار شیوا و روان نگاشته شده است. وجود مونولوگ‌های زیبا در نثر ادبی بسیار سنجیده است. شکستگی و شکسته‌نویسی، فرهنگ‌های جامع خارجی و... در نثر داستان تداخل ایجاد نکرده‌اند.

ایده: داستان در مورد پسری به اسم یزدان است که پادویی حاجی را می‌کند، از قضا حاجی پسری دارد که آسانی را می‌طلبد و یزدان بارها در مقابل بی‌انصافی حاجی هیچ نگفته است... . داستان کاملاً روایتگر زجرها و نداشتن‌هایی است که در جامعه حضور پررنگی دارد. با‌این‌ حال پردازش ایده‌‌ی داستان، مخاطب را به گمان ایده‌ای نو جذب می‌کند.
*امیدوارم در جهت پیشترفت قلمتان از این نقد بهره بگیرید.
عنوان رمان:
عنوان رمان در بحره‌ی اوّل ترغیب کننده بود به طوری که انگار جاذبه داشته باشد نویسنده را به خود جذب می‌کرد. ترکیب دو کلمه که متمایز از یک‌دیگر هستند و در کنار هم معنایی جدید پیدا می‌کنند ملموس کننده و دلنشین بود. عنوان به معنایِ نیاز به داشتن تکیه گاه بود و با رمان ارتباطی کامل برقرار کرده بود. عنوان علاوه بر رمان با ژانر اجتماعی هم مرتبط بود، چرا که نیاز ما به یک تکیه گاه حقیقتی آشکار است. اگر کمی بیشتر به عنوان بپردازیم رگه‌هایی از تراژدی نیز در آن حضور دارد، نیاز انسان به یک تکیه گاه خود حقیقتی تلخ است و ما می‌توانیم این‌طور برداشت کنیم که شخصیت داستان از این نیاز برخوردار نیست.

زاویه دید و نثر:
زاویه دید رمان اوّل شخص بود که در تمامی پست‌ها به همین روال پیشرفته بود. نثر رمان ادبی بود و تنها موارد عامیانه نویسی در دیالوگ و منولوگ‌ها بود که ایرادی بر آن‌ها وارد نیست.

دیالوگ و منولوگ:
دیالوگ و منولوگ‌ها با توجه به متن داستان و حجم نوشته شده به اندازه‌ی نیاز در داستان حضور داشت. با نوشتن دیالوگ‌هایی که در عین سادگی ملموس و هم‌چنین ترغیب کننده بودند مانور خوبی به این بخش داده بودین.

صحنه پردازی:
پردازش صحنه‌ی خوبی داشتید، در تمامی اتفاقات داستان صحنه‌ی پردازش شده را حقیقی تعبیر کردم و لمسِ آن حس و حال در آن مکان امکان پذیر بود. صحنه‌ای که اوّل رمان شخصیت سرافکنده بود و از نگرفتن دست‌مزدش ناراضی بود پردازشی دلنشین داشت و درد شخصیت با پردازش صحنه مطابقت داشت.

علائم نگارشی:
می‌لرز غلط
می‌لرزد درست
بی رحمانه غلط
بی‌رحمانه درست
می زند غلط
می‌زند درست
نگاه متحیراش غلط
نگاه متحیرش درست
سرافندگی‌ام غلط
سرافکندگی‌ام درست
بی محابا غلط
بی‌محابا درست
کوچکمان غلط
کوچک‌مان درست

ایده:
ایده کمی کلیشه تلقی می‌کند امّا نویسنده‌ها با نوع پردازش خود و اتفاقات رخ داده با نوع پردازش اصلاً کلیشه به نظر نمی‌آمد. بعضی از نکات ریزِ به دور از کلیشه در رمان نیز به نو بودن ایده کمک کرده بود.
باسلام، ممنونم از هر دو منتقدگرامی و وقتی که برای نقد گذاشتید تا نکات را دقیق ارائه بدید.
سپاسگزارم.
 
"نقد داستان کوتاه اقتضای دایره"
عنوان داستان:
عنوان داستان اقتضای دایره است. از دسته‌ی ترکیبات که مفهوم جالبی دارد. عاطفی است و حس برانگیز. این عنوان در برخورد اول می‌تواند جذاب باشد و مخاطب را کنجکاو می‌کند تا معنی این ترکیب را بیابد. همان‌طور که در پست خلاصه ذکر شده؛ اقتضا به معنای نیاز و خواهش و دایره نمادِ تکیه‌گاه است. در واقع مفهوم کلی عنوان به معنای نیازمند پشت و پناه بودن است. برداشت اولی که از این عنوان می‌شود داشت این است که، شخصیت اصلی رمان نیاز به تکیه‌گاهی برای سرپا ماندن و این حدس درست است! یزدان، کاراکتر دردمندی که پدرش را از دست داده و مسئولیت مراقبت از یک خانواده بر روی دوشش است، مسعولیتی سنگین! او هم نیاز است و هم نیاز دارد! برای خانوده او تکیه‌گاه است و خودش، به حامی و پشتیبانی نیاز دارد. از طرفی شخصیت‌ها نیاز مالی دارند و خیلی احتیاجات دیگر. ارتباط عنوان با بدنه کاملا مشهود است و ایرادی به آن وارد نیست. ارتباط عنوان با ژانر اول که تراژدی می‌باشد، به اندازه‌ی کافی بوده و حس می‌شود. با فهمیدن معنی عنوان من به عنوان یک خواننده می‌توانستم حدس بزنم با چه رمانی روبه‌رو هستم. کسی که به چیزی نیازمند است اما از آن محروم شده، کسی که بی تکیه‌گاه شده، تنها مانده! این برداشت نشان‌دهنده‌ی ارتباط عنوان با ژانر تراژدی است‌. عنوان همچنین با ژانر اجتماعی نیز، تا حد زیادی در ارتباط است. منتها برای فهمیدن این ارتباط باید کمی دقیق‌تر بی‌اندیشیم. (نیازمند حامی و پشتیبان بودن، یک نیاز همگانی برای انسان‌هاست. هیچ‌کس، همیشه نمی‌تواند به تنهایی از پس مشکلات بربیاید و برای همین دنبال چیزی برای تکیه کردن می‌گردد) این تفسیر می‌تواند عنوان این داستان را با ژانر اجتماعی هم مرتبط کند. درکل عنوان با دقت و ظرافت خاصی انتخاب شده بود و تاثیرگذار.

زاویه دید و بافت:
زاویه‌ی دید: زاویه‌ی دیدِ رمان از زبان اول شخص_مفرد بود؛ یعنی کاراکتر یزدان. شرایط، حوادث، حس و عواطف درونی و بیرونی این کاراکتر از زبان خودش بسیار قابل لمس و قابل درک بود. توصیف حال و روز یزدان و اطرافیانش با زاویه دید اول شخص به خوبی صورت گرفته بود و نویسندگان توانسته بودند با این زاویه‌ی دید ارتباط بگیرند. نویسندگان زاویه‌ی دید مناسبی را برای رمانشان برگزیدند؛ خواننده می‌توانست با این زاویه‌ی دید انس بگیرد و احساسات و رفتار کاراکترها در شرایط مختلف را لمس.
بافت: بافت رمان ادبی با دیالوگ‌های محاوره‌ای بود. منولوگ‌های ادبی با توجه به حال و هوای رمان، نگارش جذاب و زیبایی داشتند. محاوره بودن دیالوگ‌ها نیز این جذابیت را چندین برابر کرده بود و خواننده خسته نمی‌شد.


دیالوگ و منولوگ:
دیالوگ‌های رمان ادبی و منولوگ‌هایش محاوره بودند. این دو، ترکیب جالب و جذابی باهم ایجاد کرده بودند. منولوگ‌ها بخش اساسی رمان را شامل می‌شدند و احساسات و افکار کارکتر اصلی را به تصویر می‌کشیدند. بندبند منولوگ‌های رمان حاوی اطلاعات و توصیفات (به ویژه حس پردازی) بسیار قوی و دلنشین بود. حجم دیالوگ‌ها و منولوگ‌ها تا حد زیادی باهم برابری می‌کرد. همچنین جذابیت و ارزش ادبی منولوگ‌ها بالا بود.

صحنه پردازی:
صحنه پردازی بسیار خوب صورت گرفته بود. صحنه‌ی اول که کاراکتر شرمنده بود و شکایت (در دل) از حقوقش داشت بسیار خوب توصیف شده بود و قابل لمس. اتمسفر داستان با زمان، مکان، فصل‌ها و موقعیت کاراکترها تا حد بسیار زیادی هماهنگی داشت. صحنه‌ها در ذهن خواننده به خوبی شکل گرفته و ماندگار هستند.

علائم و اشکالات نگارشی:
نویسندگان در رعایت علائم نگارشی بسیار با دقت عمل کرده بودند. در هرجا که نیاز بود از علائم سجاوندی(،_!_؟و...) به درستی استفاده کرده بودند.
و اما اشکالات نگارشی
اوضاعمو->اوضاعم رو
نگاه منتظرم روی به قالیچه‌های گوشه حجره می‌چرخد-> نگاه منتظرم رو به قالیچه‌های گوشه حجره می‌چرخد.
اینطوری-> این‌طوری
می زند-> می‌زند
متحیراش-> متحیرش
سرافندگی‌-> سرافکندگی‌

ایده و پردازش آن:
داستان در مورد پسری به اسم یزدان بود که برای پیش بردن زندگی پیش کار می‌کرد و رنج می‌برد.
ایده نو بود اما نه خیلی زیاد ولی پردازش ایده قوی بود! نوع پردازش ایده در ژانر تراژدی خوب بود. نوع نگارش و بازی با کلمات باعث شده بود پردازش ایده قوی‌تر جلوه کند.

*امیدوارم نقد بنده برای شما مفید واقع شده باشد*
 
عقب
بالا