"نقد داستان کوتاه اقتضای دایره"
عنوان داستان:
عنوان داستان اقتضای دایره است. از دستهی ترکیبات که مفهوم جالبی دارد. عاطفی است و حس برانگیز. این عنوان در برخورد اول میتواند جذاب باشد و مخاطب را کنجکاو میکند تا معنی این ترکیب را بیابد. همانطور که در پست خلاصه ذکر شده؛ اقتضا به معنای نیاز و خواهش و دایره نمادِ تکیهگاه است. در واقع مفهوم کلی عنوان به معنای نیازمند پشت و پناه بودن است. برداشت اولی که از این عنوان میشود داشت این است که، شخصیت اصلی رمان نیاز به تکیهگاهی برای سرپا ماندن و این حدس درست است! یزدان، کاراکتر دردمندی که پدرش را از دست داده و مسئولیت مراقبت از یک خانواده بر روی دوشش است، مسعولیتی سنگین! او هم نیاز است و هم نیاز دارد! برای خانوده او تکیهگاه است و خودش، به حامی و پشتیبانی نیاز دارد. از طرفی شخصیتها نیاز مالی دارند و خیلی احتیاجات دیگر. ارتباط عنوان با بدنه کاملا مشهود است و ایرادی به آن وارد نیست. ارتباط عنوان با ژانر اول که تراژدی میباشد، به اندازهی کافی بوده و حس میشود. با فهمیدن معنی عنوان من به عنوان یک خواننده میتوانستم حدس بزنم با چه رمانی روبهرو هستم. کسی که به چیزی نیازمند است اما از آن محروم شده، کسی که بی تکیهگاه شده، تنها مانده! این برداشت نشاندهندهی ارتباط عنوان با ژانر تراژدی است. عنوان همچنین با ژانر اجتماعی نیز، تا حد زیادی در ارتباط است. منتها برای فهمیدن این ارتباط باید کمی دقیقتر بیاندیشیم. (نیازمند حامی و پشتیبان بودن، یک نیاز همگانی برای انسانهاست. هیچکس، همیشه نمیتواند به تنهایی از پس مشکلات بربیاید و برای همین دنبال چیزی برای تکیه کردن میگردد) این تفسیر میتواند عنوان این داستان را با ژانر اجتماعی هم مرتبط کند. درکل عنوان با دقت و ظرافت خاصی انتخاب شده بود و تاثیرگذار.
زاویه دید و بافت:
زاویهی دید: زاویهی دیدِ رمان از زبان اول شخص_مفرد بود؛ یعنی کاراکتر یزدان. شرایط، حوادث، حس و عواطف درونی و بیرونی این کاراکتر از زبان خودش بسیار قابل لمس و قابل درک بود. توصیف حال و روز یزدان و اطرافیانش با زاویه دید اول شخص به خوبی صورت گرفته بود و نویسندگان توانسته بودند با این زاویهی دید ارتباط بگیرند. نویسندگان زاویهی دید مناسبی را برای رمانشان برگزیدند؛ خواننده میتوانست با این زاویهی دید انس بگیرد و احساسات و رفتار کاراکترها در شرایط مختلف را لمس.
بافت: بافت رمان ادبی با دیالوگهای محاورهای بود. منولوگهای ادبی با توجه به حال و هوای رمان، نگارش جذاب و زیبایی داشتند. محاوره بودن دیالوگها نیز این جذابیت را چندین برابر کرده بود و خواننده خسته نمیشد.
دیالوگ و منولوگ:
دیالوگهای رمان ادبی و منولوگهایش محاوره بودند. این دو، ترکیب جالب و جذابی باهم ایجاد کرده بودند. منولوگها بخش اساسی رمان را شامل میشدند و احساسات و افکار کارکتر اصلی را به تصویر میکشیدند. بندبند منولوگهای رمان حاوی اطلاعات و توصیفات (به ویژه حس پردازی) بسیار قوی و دلنشین بود. حجم دیالوگها و منولوگها تا حد زیادی باهم برابری میکرد. همچنین جذابیت و ارزش ادبی منولوگها بالا بود.
صحنه پردازی:
صحنه پردازی بسیار خوب صورت گرفته بود. صحنهی اول که کاراکتر شرمنده بود و شکایت (در دل) از حقوقش داشت بسیار خوب توصیف شده بود و قابل لمس. اتمسفر داستان با زمان، مکان، فصلها و موقعیت کاراکترها تا حد بسیار زیادی هماهنگی داشت. صحنهها در ذهن خواننده به خوبی شکل گرفته و ماندگار هستند.
علائم و اشکالات نگارشی:
نویسندگان در رعایت علائم نگارشی بسیار با دقت عمل کرده بودند. در هرجا که نیاز بود از علائم سجاوندی(،_!_؟و...) به درستی استفاده کرده بودند.
و اما اشکالات نگارشی
اوضاعمو->اوضاعم رو
نگاه منتظرم روی به قالیچههای گوشه حجره میچرخد-> نگاه منتظرم رو به قالیچههای گوشه حجره میچرخد.
اینطوری-> اینطوری
می زند-> میزند
متحیراش-> متحیرش
سرافندگی-> سرافکندگی
ایده و پردازش آن:
داستان در مورد پسری به اسم یزدان بود که برای پیش بردن زندگی پیش کار میکرد و رنج میبرد.
ایده نو بود اما نه خیلی زیاد ولی پردازش ایده قوی بود! نوع پردازش ایده در ژانر تراژدی خوب بود. نوع نگارش و بازی با کلمات باعث شده بود پردازش ایده قویتر جلوه کند.
*امیدوارم نقد بنده برای شما مفید واقع شده باشد*