متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

شاعر‌پارسی اشعار عنصری

  • نویسنده موضوع -Sinere
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 73
  • بازدیدها 1,556
  • کاربران تگ شده هیچ

-Sinere

کاربر انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
342
پسندها
14,979
امتیازها
34,663
مدال‌ها
14
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #51
بخار دریا بر اورمزد و فروردین


همی فرو گسلد رشته های درّ ثمین


ز آب پاک دهان پر ستاره دارد ابر


ز باد پاک شکم پر ستاره دارد طین


به مشکرنگ لباس اندرون شده است هوا


که گل ستاند از گلستان مشک آگین


هوای روشن اگر عرض کرد لشکر زنگ


زمین تیره کند نیز عرض لشکر چین


عجب نگارگر است ابر و باد دیبا باف


به دشت و بیشه نمودست کارسان رنگین


به باغ دوده گذر دست باف باد ببوی


به دشت ساده نگر دستبرد ابر ببین


بهار دو است یکی طبعی و دگر عقلی


یکی نماند و دیگر بودش مانی حین


بهار طبعی صنع خدای عزوجل


بهار عقلی مدح خدایگان زمین


امیر سید شاه مظفر منصور


یمین دولت عالی امین ملت و دین


علامت ظفرست اندر آن خجسته نیت


کفایت فلک است اندر آن خجسته نگین


زمانه دولت را و خدای ملت را


به یمن و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : -Sinere

-Sinere

کاربر انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
342
پسندها
14,979
امتیازها
34,663
مدال‌ها
14
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #52
چو آفرید بتا روی تو ز دوده خدای


مجوی فتنه و روی ز دوده را مزدای


به عارض تو آن گرد مشک سوده به است


به چشم خود مکن و خلق را بلا منمای


بلای تافته جعدت بس ات بر دل خلق


متاب زلف و دگر بر بلا بلا مفزای


به بستن کمر و لب گشادن از خنده


همی میان و دهان تو را نبیند رای


اگر نمود نخواهی همی میان و دهان


یکی ببند لب از خنده و کمر بگشای


دگر به جور نکوشی که جور نپسندد


خدایگان خراسان امیر بار خدای


یمین دولت پیروز روز ملک افروز


امین ملت پیغمبر جهان آرای


چه امر نافذ او خلق را چه گردش چرخ


چه سایه ی علمش ملک را چه فر همای


فلک بنای سعادت همی به پای کند


بر آن زمین که همی شاه بسپردش به پای


هوا چو خاک به طبعش فرو نشیند پست


زمین چو ذره ز حلمش بماند اندر وای


خیال همت او را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : -Sinere

-Sinere

کاربر انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
342
پسندها
14,979
امتیازها
34,663
مدال‌ها
14
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #53
گل خندان خجل گردد بهاری


که تو رنگ از بهار و گل به آری


به سیم ومشک نازد جان ازیرا


که سیمین عارض و مشکین عذاری


نگار قندهاری قند لب نیست


تو قندین لب نگار قندهاری


به مشکین زلف شهر آشوب ماهی


به جادو غمزه جان آهنج خاری


ببند زلف جز دل را نبندی


به جادو غمزه جز جان را نخاری


به رنگ از لاله ی خودرنگ عکسی


به بوی از عنبر سوده بخاری


همی خندی که ماه سرو قدی


همی بالی که سرو جویباری


شکر بارد به وصفت لب چو بارد


به مدح شاه درّ شاهواری


خداوند زمانه میر محمود


که کار ملک ازو گشته است کاری


ایا خورشید رای و مشتری طبع


تو از هر دو جهان را یادگاری


به جای پیشدستی پیشدستی


به جای بردباری بردباری


سخن داند که تو چابک ادیبی


عنان داند که تو زیبا سواری


تو خورشیدی ولیکن بی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : -Sinere

-Sinere

کاربر انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
342
پسندها
14,979
امتیازها
34,663
مدال‌ها
14
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #54
ای جهان را دیدن روی تو فال مشتری


کیست آن کاو نیست فال مشتری را مشتری


گر ز عنبر بر سمن عمدا تو افکندی زره


آن زره که کاشته است از غالیه بر ششتری


باز برگیری و کبک دل نیاز آرد تو را


باز را این دوستی کی بود با کبک دری


گر چه از دل ها نروید عرعر و هرگز نرست


تو همی رویی به دل ها بر که سیمین عرعری


گر نه ابراهیم آزر گشت مشکین زلف تو


زیر آذر پس چرا رسته است شمشاد طری


نسبتی داری به آزر همچنان که زلف تو


نیست ابراهیم آزر پر نگار آزری


گر تو گیتی را بیارایی نباشد بس عجب


زانکه تو آرایش میدان شاه صفدری


خسرو مشرق یمین دولت آن کز یمن او


دین قوی گشت و زمانه بی بدی نیکی سری


جرم نورانی که بیند رای او گوید که زه


فرّ یزدانی که بیند روی او گوید فری


ای خداوندی که از بیم سر شمشیر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : -Sinere

-Sinere

کاربر انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
342
پسندها
14,979
امتیازها
34,663
مدال‌ها
14
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #55
ایا شکسته سر زلف ترک کاشغری


شکنج تو علم پرنیان شوشتری


به زیر دامنت اندر بنفشه بینم و تو


بنفشه را سپری یا بنفشه را سپری


چنانش مسپر اگر پیش او سپر شده ای


ورش همی سپری پیش او مکن سپری


به شغل خویشتن اندر فتاده ای همه روز


همی زره شکری یا همی زره شمری


اگر تو دل بخلی خلق را مرا نخلی


وگر زره ببری خلق را مرا نبری


از آن که هست مرا حرز خدمت ملکی


که شد شناخته زو راستی و دادگری


یمین دولت عالی امین ملت حق


که خشم او سفری شد عطای او حضری


به نعمش سفری مفلسان شده حضری


به خدمتش حضری منعمان شده سفری


وفا کند طمعی را به هر دمی و همی


نه او ملول شود نه طمع شود سپری


مگر سخاوت او بود مهر خاتم جم


که گشته بود مر او را مطیع دیو و پری


ایا به فعل تو نیکو شده معانی خیر


ایا به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : -Sinere

-Sinere

کاربر انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
342
پسندها
14,979
امتیازها
34,663
مدال‌ها
14
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #56
چو جای داد بود پادشاه دادگری


چو جای نام بود شهریار ناموری


یمین دولت و ملکی امین ملت و دین


ز ذوالجلال به رحمت زمانه را نظری


به قوت فلکی و به افسر ملکی


به سیرت ملکی و به صورت بشری


فواید سخنی و نوادر خردی


طبایع ادبی و جواهر هنری


خدایگانی نفس و تو اندرو عقلی


بزرگواری چشم و تو اندرو بصری


میان صد حشر اندر به فضل تنهایی


وگر چه تنهایی هم ز فضل باحشری


فلک ز همت عالیت کمترین اثر است


تو را که یارد گفتن که اندرو اثری


تو را ز حادثه ها دین و داد تو سپر است


ز بهر آنکه تو مر دین و داد را سپری


به رنج تن بسپارند و گنج را سپرند


تو بار گنج سپاری و آفرین سپری


چو کار بزم سگالی مؤلف جودی


چو کار رزم سگالی مصوّر ظفری


اگر سپهری باری سپهر منتخبی


وگر جهانی باری جهان مختصری...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : -Sinere

-Sinere

کاربر انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
342
پسندها
14,979
امتیازها
34,663
مدال‌ها
14
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #57
شه مشرق و شیر زابلستانی


خداوند اقران و صاحبقرانی


به دولت یمینی به ملت امینی


مر این هر دو را اصل یمن و امانی


تو محمود کاری و محمود نامی


تو محمود سانی و محمود جانی


زمانه دل است و تو او را ضمیری


بزرگی تن است و تو او را روانی


به جز یار چیزیست کان تو نداری


به جز غیب چیزیست کان تو ندانی


زمینی نه ای کافتخار زمینی


زمانی نه ای کافتخار زمانی


سپهری نه ای رهنمای سپهری


جهانی نه ای کدخدای جهانی


به دیدار ماهی به کردار شاهی


به فرهنگ پیری به دولت جوانی


به فرمان کیایی به میدان قضایی


به نعمت زمینی به قدر آسمانی


تو مر دولت خسروان را جمالی


تو مر ملت تازیان را امانی


تو مر چرخ اقبال را آفتابی


تو مر گنج هوشنگ را قهرمانی


خرد را کند رای تو پیش بینی


وفا را کند عهد تو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : -Sinere

-Sinere

کاربر انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
342
پسندها
14,979
امتیازها
34,663
مدال‌ها
14
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #58
ای شکسته زلف یار از بس که تو دستان کنی


دست دست توست اگر با ساحران پیمان کنی


گاه بر ماه دو هفته گرد مشک آری پدید


گاه مر خورشید را در غالیه پنهان کنی


سامری از ساحری بر زرّ گوساله نکرد


نیم از آن هرگز که تو با عارض جانان کنی


هم زره پوشی و هم چوگان زنی بر ارغوان


خویشتن را گه زره سازی و گه چوگان کنی


بشکنی بر خویشتن تا نرخ عنبر بشکنی


خویشتن لرزان کنی تا نرخ مشک ارزان کنی


نیستی دیوانه بر آتش چرا غلتی همی


نیستی پروانه گرد شمع چون جولان کنی


چون بخواهی گشت گردشگاه تو دیبا بود


چون بخواهی خفت بستر لاله ی نعمان کنی


دل نگهدار ای تن از دردش که دل باید تو را


تا ثنای کدخدای کشور ایران کنی


خواجه بوالقاسم عمید سید آن کز نعت او


شعرهای عنصری پر لؤلؤ و مرجان کنی


عادلی کز بس...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : -Sinere

-Sinere

کاربر انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
342
پسندها
14,979
امتیازها
34,663
مدال‌ها
14
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #59
بر ماه مشک بینم و بر سنبل آفتاب


آن سال و مه به حلقه و این سال مه به خواب


آن را درنگ نی و همه سال با درنگ


وین را شتاب نی و همه سال با شتاب


آن ماه را ز عنبر سازد همی طلی


وین آفتاب را کند از غالیه خضاب


ابن بر بلور گونه و آن تیره چون شبه


آن گل به دست و بوی دهد خوشتر از گلاب


این گوژ گشته و شده زو گوژ پشت من


وان مار گشته خفته و از من ربوده خواب


بفزود عشق و فتنه شدم من به هر دو بر


کان هر دو چیز فتنه ی صبر اند و عشق ناب
 
امضا : -Sinere

-Sinere

کاربر انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
342
پسندها
14,979
امتیازها
34,663
مدال‌ها
14
سن
20
  • نویسنده موضوع
  • #60
فغان زان پریچهر عیار یار


که با منش دائم به پیکار کار


دو زلف سیاهش نماید بدان


که دو زاغ دارد به منقار قار


دهانی چو یک ناردانه دو نیم


مرا هست در دل از آن نار نار


به نزد بزرگان بزرگم ولی


به نزدیک آن چشم خونخوار خوار


چنان گشتم از فرقت آن نگار


که میرم ز عشقش به بلغار غار


اگر طمع کردی بجه ان و دلم


به دست و دل و جان تو بردار دار
 
امضا : -Sinere

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا