• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

وان شات وان‌شات رمان بازی بی‌انتها | *TaKi* کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع nasi_ag
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3
  • بازدیدها 227
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

nasi_ag

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
6/10/20
ارسالی‌ها
943
پسندها
18,497
امتیازها
41,073
مدال‌ها
25
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام رمان: بازی بی‌انتها
نام نویسنده: نسترن آقازاده
ژانر: #عاشقانه و #معمایی
خلاصه: دختری که گذشته پر رمز و راز خود را به فراموشی سپرده و حال با آمدن غریبه‌ای که از همه به او نزدیک تر است... .
 
آخرین ویرایش
امضا : nasi_ag

nasi_ag

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
6/10/20
ارسالی‌ها
943
پسندها
18,497
امتیازها
41,073
مدال‌ها
25
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #2
رفتم تو سالن، همه نشسته بودند. سلام کردم که همه به سمتم برگشتند.
وقتی بهراد رو دیدم، یک جوری شدم انگار آشناتر از هرکسی برام بود. چشم‌هاش یک برق خاصی زد که منو جذب خودش کرد. با یک لبخند خیلی زیبایی گفت:
- به‌به، دخترعمو مشتاق دیدارت بودم.
همون‌طور که جذب چشم‌هاش شده بودم گفتم:
- منم همینطور، خوش آمدی.
از پشت میز بلند شد و به سمتم اومد و تو یک قدمیم ایستاد. با یک حالتی نگاهم می‌کرد گفت:
- از آخرین باری که دیدمت هیچ تغییری، نه،نه خانم تر شدی.
تو صداش یه غمی بود و چشم‌هاش لبریز از اشک. با صدایی که نمی‌دونم چرا می‌لرزید گفتم:
-مگه من رو دیدی؟! یعنی آخرین با. کی من رو دیدی؟!
موی مزاحمی که جلو صورتم اومده بود رو پشت گوشم انداخت و با صدایی نجوا مانند گفت:
- تو خیلی چیزها یادت نمیاد.
زل زده بودم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : nasi_ag

nasi_ag

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
6/10/20
ارسالی‌ها
943
پسندها
18,497
امتیازها
41,073
مدال‌ها
25
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
سر سفره عقد نشستیم. از استرسم تمام بدنم می‌لرزید، آخرش مال خودم شد! عابد شروع به خوندن کرد و برای بار اول از دردانه‌ام جواب خواست. ولی صدای مسخره دخترای فامیل اومد:
- عروس رفته گل بچینه!
دوباره عاقد جواب خواست که بازم صدای رو مخ دخترا مانع از جواب دادن شد حالا نوبت بار سوم شد، خب دیگه بار سوم باید جواب بده!
ایندفعه همه دخترا باهم گفتن:
- عروس زیرلفظی می‌خواد!
یعنی دلم می‌خواد بکشمشون!
یه سرویس طلا به آیدا دادم و بالاخره جواب بله رو گفت.
بعد از این‌که منم جواب رو دادم بالاخره حضار اجازه دادن صورت عروسکم و ببینم!
شنلش رو زدم کنار و مات صورت قشنگش شدم، باورم نمی‌شد این همون آیدای شر و شیطون باشه! چقدر خانوم شده بود. ناخودآگاه خم شدم و پیشونیم و بوسیدم که صدای جیغ و سوت همه جا رو پر کرد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : nasi_ag

nasi_ag

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
6/10/20
ارسالی‌ها
943
پسندها
18,497
امتیازها
41,073
مدال‌ها
25
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
باورم نمیشد عشق من، عروسکم، همه‌چیز و به یاد آورده، یعنی یادش اومده من کیم؟! دست خودم نبود ولی اشکام شروع به ریختن کرد، بهزاد بغلم کرد و گفت:
- پیداش می‌کنیم!
با اعصاب داغون گفتم:
- من اون امیر و پیدا کنم میکشم!
دانیال یهو اومد تو گفت:
- رییس خانم و پیدا کردیم! از طریق زنگی که زدن ردیابی کردیم تو بندرعباس (...) هستن.
با کله اونجا رفتیم. افرادش تا ما رو دیدن تیر اندازی کردن و از همه جا صدای تیر بلند شد تقریبا بعد نیم ساعت تونستیم بریم تو، امیر فرار کرده بود. همه اتاقت رو دنبال آیدا می‌گشتم تا.. .
رو زمین بی‌حال افتاده بود رفتم سمتش بغلش کردم و اشکام دوباره روونه شد:
- خانومم، ایداجانم، چشماتو باز کن، ببین اومدم آیدا، چشم‌هاتو باز کن بذار ببینمت، بذار دوباره چشم‌های نازت رو شکار کنم،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : nasi_ag
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
عقب
بالا