متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

وان شات وان شات رمان تیک تاکرای شیطون به قلم Hadissabri_hs

  • نویسنده موضوع - HaDiS.Hs -
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 2
  • بازدیدها 283
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

- HaDiS.Hs -

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,034
پسندها
10,783
امتیازها
30,873
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #1
کد: 3530
ناظر: Moti.ltf Moon..17
تیک تاکرای شیطون به قلم Hadissabri_hs
ژانر: #طنز #عاشقانه
تگ:درحال تایپ‌
رمان درمورد دختری ۱۴ سالس که بابا توی تهران ۶ ماه ماموریت کاری داره و چون نمیتونه حدیث و همراه خدش ببره محل ماموریت اونو پیش یکی از دوستاش میزاره...
این خانواده یه پسر و دختر دارن که اسم پسرشون ارسلان کاشی تیک معروفه(:
حدیث و ارسلان با هم لج میکنن و همش سر به سر هم می زارن تا اینکه بعد ۳ ماه ارسلان بین دو راهی عشق میمونه و نمیدونه عاشق دیانا کسیه که از قبل دوسش داشته بوده :) یا....
عاشق حدیث دختری که ۳ ماهه وارد زندگیش شده


 

- HaDiS.Hs -

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,034
پسندها
10,783
امتیازها
30,873
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #2
با خنده دستشو آورد سمتم و گف: شرط بندی ۵ روز پیش، یادم رف بهت سوسکرو بدم بیا!
با خوشحالی گفتم: وای اصلا حواسم نبود بدش به من ببینم بچمو!
ارسلان با خنده سری تکون داد و یه جعبه داد بهم، پوکر نگاهش کردم و گفتم: سوسک پلاستیکی و کی میکنه تو جعبه جواهرات آخه؟
ارسلان خندید و گف: من:/
توی دلم گفتم ای بترکی تو! پوفی کشیدم و در جعبه رو باز کردم که یهو یه چیزی رف رو دستم خواستم جیغ بکشم که دیدم یه سوسک سیاهه، خب الان که چی ؟ شاخکشو گرفتم و از رو دستم برش داشتم و روبه ارسلان که اول خندید و بعد بهت زده نگام کرد گفتم: الان ینی باید جیغ بکشم؟ چرا؟
متین با خنده زد رو شونه ی ارسلان و گف: بازم گند زدی داداش! این نمیترسه!
همه ی بچه ها ۴ چشمی بهم نگا میکردن. خب چیه؟ سوسک و گرفتم تو دستم! بمب که نیس! والا من...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

- HaDiS.Hs -

کاربر فعال
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,034
پسندها
10,783
امتیازها
30,873
مدال‌ها
15
  • نویسنده موضوع
  • #3
روی صندلی نشسته بودم که ارسلان اومد، منتها ایندفعه تنها نبود! متعجب نگاهش کردم ...
اومد نشست کنارم و یه گل و یه حلقه داد بهم و گف: رابطه ی منو تو خیلی خوب بود! منتها تو خیلی تو رویایی! منو تو...توی این دنیای واقعی نمیتونیم با هم بسازیم! میدونی که نمیشه!
متحیر نگاهش کردم که گذاش رف! نگاهی به حلقه انداختم دستم و مشت کردم و محکم زدم به گل رزی که روی صندلی بود !
متین: بخش سوم!
با همون گل رز رفتم وسط خیابون و شروع کردم چرخیدن، اینجا باید رضا بیاد و مثلا بزنه به من با ماشین!
داشتم میچرخیدم که یهو رضا اومد زد و منم افتادم زمین. بعدش ارسلان همونطور که با داد اسمم و صدا میزد اومد سمتم و منو بغل کرد و با گریه ی مثلا ساختگی پیشونیشو گذاش رو پیشونیم! نفسای گرمش که رو صورتم میخورد حالم و دگرگون...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
عقب
بالا