• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان جهش مجهول (جلد دوم ویروس مجهول) | نگار 1373 نویسنده انجمن یک رمان

نگار 1373

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
30
 
تاریخ ثبت‌نام
3/9/17
ارسالی‌ها
1,598
پسندها
22,027
امتیازها
43,073
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #41
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : نگار 1373

نگار 1373

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
30
 
تاریخ ثبت‌نام
3/9/17
ارسالی‌ها
1,598
پسندها
22,027
امتیازها
43,073
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #42
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شویدجهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : نگار 1373

نگار 1373

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
30
 
تاریخ ثبت‌نام
3/9/17
ارسالی‌ها
1,598
پسندها
22,027
امتیازها
43,073
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #43
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : نگار 1373

نگار 1373

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
30
 
تاریخ ثبت‌نام
3/9/17
ارسالی‌ها
1,598
پسندها
22,027
امتیازها
43,073
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #44
فردای آن روز، من و شلدون همراه هم به اداره رفتیم. بعد از داخل شدن به آن‌جا، متوجه وضعیتی شدم که برایم قابل هضم نبود. نه کار خاصی انجام می‌دادیم و نه رفتار عجیبی داشتیم؛ ولی همه‌ی کارمندان اداره طوری به ما نگاه می‌کردند که انگار با یک اتفاق غیرعادی مواجه شده باشند. مردد شده بودم که شاید این اتفاق فقط از دید من این‌طور باشد؛ ولی شلدون هم که مثل من متوجه این نگاه‌های نامتعارف شده بود، حین رسیدن به سالن طبقه‌ی اول از من پرسید:
- به نظرت یه طور عجیبی نگاه‌مون نمی‌کنن؟ فکر نمی‌کنم دلیلش برای این باشه که با همدیگه اداره اومدیم!
بارها و بارها شده بود که شلدون من را با خودش به اداره آورده باشد و از این نظر حق با او بود. طبق چیزی که دیشب با هم قرار گذاشتیم، نباید هیچ‌کس از روابط من و خودش با خبر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : نگار 1373

نگار 1373

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
30
 
تاریخ ثبت‌نام
3/9/17
ارسالی‌ها
1,598
پسندها
22,027
امتیازها
43,073
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #45
شلدون که دلیل آن کارها را نمی‌فهمید، کلافه شده بود. دستش را به علامت پرسش روی هوا چرخاند و غر زد:
- چه مرگ‌تون شده شماها؟! کجا باید برم؟ اصلاً برای چی!
ولی هنوز کسی جواب سوالش را نداده بود که از سمت شرقی سالن، صدای بم و خیلی آشنایی فریاد کشید:
- همیلتون! تو بازداشتی!
اسکات، سلاح کمری‌اش را بدون تردید به طرف شلدون نشانه رفته بود و حتی در آن وضعیت هم همه همچنان داشتند او را تشویق به رفتن و فرار می‌کردند. شلدون از شدت شوکه شدن، خشکش زده بود و نگاه میخکوب شده‌اش از روی تفنگ رییس پلیس تکان نمی‌خورد. انگار که چیزی مثل صاعقه به سرم خورده باشد، توانایی حرکت کردنم بازگشت. نفر اول من به خودم آمدم و مغزم بدون این‌که اختیاری روی آن داشته باشم، من را وادار کرد که با تمام قدرت، به سمت چپ یا همان راهرو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : نگار 1373

نگار 1373

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
30
 
تاریخ ثبت‌نام
3/9/17
ارسالی‌ها
1,598
پسندها
22,027
امتیازها
43,073
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #46
اسکات در مقابل من پشت میز نشسته بود و همان مرد با قامت تقریباً کوتاه، داشت با سیگار خاموشش بازی می‌کرد. ظاهرش غمگین به نظر می‌رسید که البته به خاطر فرم چهره‌اش بود؛ نه حال روحی‌اش. رنگ چشمانش از آن فاصله به نظرم‌ تیره رسید و دیدم که موهای تُنُکش جوگندمی بودند. با ضربه‌ای که اسکات به میز کوبید، حواسم دوباره به خود او جلب شد. داشت با خشمی که از استفاده کردنش برای من کاملاً لذت می‌برد از من می‌پرسید:
- خب. خودت بگو اون زن رو کجا قایم کردید؟
و دستانش را روی میز به هم نزدیک کرد. خواستم حرف بزنم، اما سرفه‌ام گرفت و مانع از حرف زدنم شد. این بار با صدای خش گرفته و غم‌زده‌ای نالیدم:
- ما قایمش نکردیم قربان... از طرف کمپانی فارست یه ماشین فرستاده بودن که با همون هم بردنش.
مرد ناشناس سرش را بالا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : نگار 1373

نگار 1373

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
30
 
تاریخ ثبت‌نام
3/9/17
ارسالی‌ها
1,598
پسندها
22,027
امتیازها
43,073
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #47
اسکات که از مأموران فدرال دل خوشی نداشت، در جوابش هیچ عکس‌العملی از خودش نشان نداد. در همان قسمتی که مأمور ایستاده بود، به دیوار تکیه زد و ترجیح داد در محیط آن اتاق، فقط به من نگاه کند. چازان به آرامی مقابلم پشت میز نشست و بعد از سینه صاف کردن، با صدای نخراشیده‌ی حاصل از سیگار کشیدن زیاد، از من پرسید:
- بازرس استون، می‌تونم به شما اعتماد کنم؟
از لحن سوال پرسیدنش حدس زدم که خیلی سخت‌گیر نباشد؛ اما شاید اشتباه می‌کردم. به نگاه اعصاب‌ خردکن سربازرس اعتنایی نکردم‌ و مؤدبانه جواب مأمور را دادم:
- بله قربان.
شروع به سوال پرسیدن کرد و من به ناچار همه‌چیز را دوباره برایش شرح دادم.حرفه و تجربه‌ام به من می‌گفت که با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : نگار 1373

نگار 1373

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
30
 
تاریخ ثبت‌نام
3/9/17
ارسالی‌ها
1,598
پسندها
22,027
امتیازها
43,073
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیرکل
  • #48
من هم سرم را به طرف او چرخاندم تا ماجرا را بفهمم. اسکات به طرف من گام برداشت و وقتی به نزدیک میز رسید، دستش را به طرفم گرفت. به حالت بی‌حوصله‌ای، انگار که بخواهد برای یک مجرم اتهاماتش را شرح بدهد گفت:
- یکی از بچه‌ها تو رو به خونه‌ت منتقل می‌کنه. فعلاً تا اطلاع ثانوی تعلیقی! در ضمن، حق خروج از شهر رو هم نداری. مطمئن باش که حواسم بهت هست و اگه کوچک‌ترین خطایی ازت سر بزنه، خودم راهی زندانت می‌کنم!
در واقع منتظر بودم که در همان لحظه بگوید بازداشت بودم و من را همان‌جا راهی سلولم می‌کرد؛ ولی چیزی که گفت متعجبم کرد. با خستگی پلک زدم و هر چقدر تلاش کردم تا چیزی بگویم یا مخالفتی کرده باشم، نتوانستم. انرژی‌ام در آن لحظات کمتر از چیزی بود که به من قدرت جنگاوری یا مقاومت ببخشد. اسکات پرونده را از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : نگار 1373

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 6)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا