• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان شهد شوکران | طلوع(حدیث.کما) کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع ~HADIS~
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 20
  • بازدیدها 2,103
  • کاربران تگ شده هیچ

~HADIS~

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
7/6/18
ارسالی‌ها
1,283
پسندها
19,110
امتیازها
42,073
مدال‌ها
27
سن
20
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #21
رز سوال مادام را بی‌جواب می‌گذارد. به جای پاسخ دادن به سوالش چنگی به لباس مخمل سبز رنگ مادام می‌زند و خودش را بیشتر غرق در آغوش او می‌کند. با صدای تحلیل رفته‌تر می‌گوید:
- چرا تو برای من مادر نشدی مادام؟
مادام بی‌توجه به اشکی که روی پوست مهتابی‌اش جاری‌ست خرمن طلایی رز را نوازش می‌کند و می‌گوید:
- دست سرنوشت من رو از پدرت سال‌ها پیش جدا کرد. درسته همیشه پیشتون بودم، اما دلم با اردشیر صاف نمیشه.
بینی‌اش را صدادار بالا می‌کشد و ادامه می‌دهد:
- ولی خوشحالم اون ازدواج سر نگرفت. اگر سر گرفته بود الان تو رو نداشتم که تو این سن و سال خودت رو برام لوس کنی در حالی که دل اون بچه رو این‌جوری لرزوندی. مطمئنم الان حتی اسم خودش هم یادش نیست.
سپس انگار که چیزی یادش آمده باشد، ناگهان می‌نشیند و می‌گوید...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا