- ارسالیها
- 1,633
- پسندها
- 20,861
- امتیازها
- 43,073
- مدالها
- 29
- نویسنده موضوع
- مدیر
- #31
مرد منتظر میماند، کم و بیش نزدیک به دوساعت است که اینجا را میکاوید و جز احساس انزجار از این فضای متعفن چیزی عایدش نمیشد.
باید چه میکرد؟ درب آنجا بود، درست در نقطهی مقابل گوشهی صندلیاش و تکرار بیمهاباد ساعت مانند قطرات باران روی تیکهای آهن.
در آنجا بود و اما انتظار بیفایده. سودی که میدانست عاقبت اسیرش میکند و در آن دنیا گریبانگیرش است. سودی که نمیدانست درست است یا غلط.
دوباره به راشل فکر کرد. اندیشید که زنی به سن او، چطور خوشحال از آن کار احمقانهاش است. احمقانه؟ مگر خودش داشت چه میکرد؟ گوشهای نشسته و انتظار دیدن قامت کارل را میکشید. باید میرفت! اینجا ماندن به منزلهی نابودی و نیستی تمام آن یکشنبههایی بود که سر بر دعا پایین انداخته و دست در هم گره میکرد. داشت چه...
باید چه میکرد؟ درب آنجا بود، درست در نقطهی مقابل گوشهی صندلیاش و تکرار بیمهاباد ساعت مانند قطرات باران روی تیکهای آهن.
در آنجا بود و اما انتظار بیفایده. سودی که میدانست عاقبت اسیرش میکند و در آن دنیا گریبانگیرش است. سودی که نمیدانست درست است یا غلط.
دوباره به راشل فکر کرد. اندیشید که زنی به سن او، چطور خوشحال از آن کار احمقانهاش است. احمقانه؟ مگر خودش داشت چه میکرد؟ گوشهای نشسته و انتظار دیدن قامت کارل را میکشید. باید میرفت! اینجا ماندن به منزلهی نابودی و نیستی تمام آن یکشنبههایی بود که سر بر دعا پایین انداخته و دست در هم گره میکرد. داشت چه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش