شعر مجموعه اشعار شیشه ای در زیر آوار |Hamusazadeh کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Hamusazadeh
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 27
  • بازدیدها 1,091
  • کاربران تگ شده هیچ

Hamusazadeh

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
15/2/21
ارسالی‌ها
29
پسندها
246
امتیازها
990
مدال‌ها
2
سطح
2
 
  • نویسنده موضوع
  • #11
از زبان تو تازیانه می بارد
و از رگ من عشق جاری می شود
به کدامین گناه
به زنجیر عدالت آویزان شدم
با ساطوری بر حنجره
معصومیت فوران می بندد
و من شهید می شوم
زیر شکنجه های غرور
زیر تیغ نفرت
در سایه ی خورشید جهالت
و تو آنگاه خواهی دانست
که معصومیتم از دست رفته باشد
 

Hamusazadeh

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
15/2/21
ارسالی‌ها
29
پسندها
246
امتیازها
990
مدال‌ها
2
سطح
2
 
  • نویسنده موضوع
  • #12
کدامین موشک کروز
از عمق نگاهت برخاست
که قلب اوکراینی ام را
به انهدام کشید
و من در زیر آوارها، آواره
چنان در آتش بی کسی می سوزم
که باران چشمانم بی ثمراست
و دستانم آواره ی گیسوان "ناتو"
 

Hamusazadeh

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
15/2/21
ارسالی‌ها
29
پسندها
246
امتیازها
990
مدال‌ها
2
سطح
2
 
  • نویسنده موضوع
  • #13
نبض آینه می تپد
و تو هی لبانت را سرختر می کنی
و من
چشم هایم خیس تر می شود
و نقش لبانم بر آینه حک می شود
و آینه از خجالت آب.
آینه ای درون من شکسته می شود
تمام آینه ها شکسته می شوند
چشم های من از خجالت آب،
گونه های آینه
سرخ و سفید
 

Hamusazadeh

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
15/2/21
ارسالی‌ها
29
پسندها
246
امتیازها
990
مدال‌ها
2
سطح
2
 
  • نویسنده موضوع
  • #14
در چشم هایت خشم می روید
و بر لبانت خار
واژه های یخ بسته ات را
برسرم می ریزی
و قلبم منجمد شده است
از سرمای دلتنگی به خود می پیچم
و در جستحوی مترسکی هستم
تا به آغوش گرمش پناه ببرم
 

Hamusazadeh

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
15/2/21
ارسالی‌ها
29
پسندها
246
امتیازها
990
مدال‌ها
2
سطح
2
 
  • نویسنده موضوع
  • #15
من و تو چقدر شبیهیم
احوال آشفته ام
به گیسوان پریشانت می ماند
و دلتنگی ام به دهانت
و آرزوهای دور و دراز من
به فاصله بین من و تو
تو بازهم بگو که ما شبیه هم نیستیم
 

Hamusazadeh

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
15/2/21
ارسالی‌ها
29
پسندها
246
امتیازها
990
مدال‌ها
2
سطح
2
 
  • نویسنده موضوع
  • #16
گویند
سنگ با قطرات باران سوراخ می شود
چشم هایم باریدن گرفت
اما قلب تو رخنه ای برنداشت
خدا چه سنگ محکمی به تو بخشیده
 

Hamusazadeh

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
15/2/21
ارسالی‌ها
29
پسندها
246
امتیازها
990
مدال‌ها
2
سطح
2
 
  • نویسنده موضوع
  • #17
واژه هایم را با اشک غسل دادم
جمله هایم را
به دار صداقت آویختم
در شعر سپید کفن پیچ کردم
و به پا بوس تو فرستادم
تا شاید تو
گرامی ترین قربانی مرا باور کنی
 

Hamusazadeh

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
15/2/21
ارسالی‌ها
29
پسندها
246
امتیازها
990
مدال‌ها
2
سطح
2
 
  • نویسنده موضوع
  • #18
در برزخی کویر گونه
جز عطش، وحشت و حیرت
چیزی نمی بینم
نمی دانم
بارها و بارها
مسیرهای تکراری و غیر تکراری را پیموده ام
اما همچنان
از یافتن سرنخ
یا جاده ی متروکه
یا بیراهه ای که به راهی منتهی شود
سرگردانم
می کوشم
می جویم
شاد می شوم
لیکن
با تجسسی و تعمقی
بر باد می رود
خسته و ناتوانم
اما بازهم می کوشم
می کوشم و می کوشم
تا شاید ....
 

Hamusazadeh

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
15/2/21
ارسالی‌ها
29
پسندها
246
امتیازها
990
مدال‌ها
2
سطح
2
 
  • نویسنده موضوع
  • #19
چراهای بسیاری
در ذهنم حک شده است
اما یکی از آنها
پررنگ تر است
درخشان تر است
چشمم را قلقلک می دهد
ذهنم را زیرورو می کند
اندیشه هایم را آشفته،
روحم را تازیانه می زند
اعصابم را می خراشد
و آن اینکه
چرا گذاشتی این همه چرا در ذهنم نقش بندد
 
آخرین ویرایش

Hamusazadeh

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
15/2/21
ارسالی‌ها
29
پسندها
246
امتیازها
990
مدال‌ها
2
سطح
2
 
  • نویسنده موضوع
  • #20
باور کن
من هیزم تری برای فروش ندارم
این دودی که تو می بینی
روح خون آلود من است
که بر هیزم های خشک تو می سوزد
باور کن
من هیزم تری برای فروش ندارم
اصلا من هیزمی ندارم
تمام دارایی من
همین آه سوزانی است
که از ته قلبم می شنوی
 

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا