متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

شاعر‌پارسی اشعار مهدیه لطیفی

  • نویسنده موضوع ~naz
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 66
  • بازدیدها 1,083
  • کاربران تگ شده هیچ

~naz

کاربر فعال
سطح
29
 
ارسالی‌ها
977
پسندها
26,457
امتیازها
46,073
مدال‌ها
19
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #51
می گويی بيخودی می ترسی
اما من از هميشه باخودی تر می ترسم
تو روز به روز داری بيشتر می روی
می ترسم آخرش تو هم ستاره شوی بروی بالا
بالا تر از حتی خيال های بی مهار من
و دستم که به آسمان نرسيده است عمری

حالا به تو هم نرسد
 
امضا : ~naz

~naz

کاربر فعال
سطح
29
 
ارسالی‌ها
977
پسندها
26,457
امتیازها
46,073
مدال‌ها
19
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #52
نمی دانم می دانی يا نه
چشمانم کال اند
بيا نگذار
يک جفت چشم کال
روی دست هايم بماند
که تا نديدن رسيدنت

نمی رسند !
 
امضا : ~naz

~naz

کاربر فعال
سطح
29
 
ارسالی‌ها
977
پسندها
26,457
امتیازها
46,073
مدال‌ها
19
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #53
من گهگدار نه
من همیشه
دلم از دست شما می گیرد
به دلیلی واضح
دلم از دست همه ره به دلدادگی شما برده بود
آخرش
از دست شما ره به هر جایی می برد
تا شاید لحظه ای هم

فکر دیگری
 
امضا : ~naz

~naz

کاربر فعال
سطح
29
 
ارسالی‌ها
977
پسندها
26,457
امتیازها
46,073
مدال‌ها
19
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #54
برای دوست داشتنت...
لبخندهایت را نه
دلت را لازم دارم...!

 
امضا : ~naz

~naz

کاربر فعال
سطح
29
 
ارسالی‌ها
977
پسندها
26,457
امتیازها
46,073
مدال‌ها
19
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #55
تو کجا مانده‌ای که
اين روزها
بهار است اما
بهاری نيست؟
تو کجا مانده‌ای
که صندلی رو به رويم

اين همه خالیست؟
 
امضا : ~naz

~naz

کاربر فعال
سطح
29
 
ارسالی‌ها
977
پسندها
26,457
امتیازها
46,073
مدال‌ها
19
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #56
در به درت می‌شوم
گور به گور اما نخواه!
برای مردن فرصت زیاد است
باید تو را

زندگی کرد.
 
امضا : ~naz

~naz

کاربر فعال
سطح
29
 
ارسالی‌ها
977
پسندها
26,457
امتیازها
46,073
مدال‌ها
19
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #57
عشق،
دُمَل همیشه نَبَرجای طبیعتِ آدمی ست
که هر شب با نیشتر گریه می‌ترکد
و هر صبح دوباره با درد ورم می‌کند
آغاز آدمی نیازی به "دل" نداشت
تنها قراربود بخورد وبخوابد و بزایاند و ادامه دهد...
طبیعت آدمی نیازی به "عشق" نداشت
همانطور که تو نداری!
آدمی،
اندوهِ همیشه انتخاب شدن و انتخاب نکردن،
اندوهِ انتخاب کردن و انتخاب نشدن است!
و این نبرجایی های همیشه، همیشگی ست!
میدانی دوستم اگر داشتی
آنگونه که شایسته ی زندگی ست
تعریف جدیدی از آدمی می شد شویم؟!
تعریف جدیدی از خلاف جهت شنا کردن
و به کوری چشم دریا
به ساحل رسیدن!؟

تو میدانستی این ها را و رفتی؟!
 
امضا : ~naz

~naz

کاربر فعال
سطح
29
 
ارسالی‌ها
977
پسندها
26,457
امتیازها
46,073
مدال‌ها
19
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #58
بیا ابرها را به هم بدوزیم
من دستم می‌لرزد
من از ترس از هم پاشیدن این آسمان
من از ترس از هم پاشیدن رویای تو
دستم می‌لرزد
تو سوزن را نخ کن!
بیا ابرها را به هم بدوزیم
و سایه شان را بر سر نگاه داشته ...
نگاه کن!

می‌شود تا همیشه بروییم ...
 
امضا : ~naz

~naz

کاربر فعال
سطح
29
 
ارسالی‌ها
977
پسندها
26,457
امتیازها
46,073
مدال‌ها
19
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #59
بس که نفس کشیده‌امت
بدیهی ست که
ذره ذره در شعر تکثیر شوی
با هر بازدمی!
و حالا که قرار به خداحافظی ست
در آینده ای نزدیک
بدیهی ست که
خوشحالم از شلوغی ِ گره خورده به عصرها
و چراغ هایی که تا به ما می رسند
قرمز می شوند!
دوستت دارم هایی که نمی‌گویم را
نگفته بشنو
و قول بده
دندان‌هایت اگر در خواب شکست

نگرانم شوی!
 
امضا : ~naz

~naz

کاربر فعال
سطح
29
 
ارسالی‌ها
977
پسندها
26,457
امتیازها
46,073
مدال‌ها
19
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #60
یک گلّه گرگِ گرسنه روبرو...
یک درّه ی عمیق پشتِ سر...
پریدن خودکشی ست

نپریدن زندگی ست!
 
امضا : ~naz

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا