خانه ام سرد سرد است من از خانه سرد تر
من از آدم برفی چند هفته پیش هم سرد تر
این خانه ی سرد
دوباره بهار می شود بی تو
من هنوز زمستانم
این بهار هم
با این بی تو رسیدن هر ساله اش حوصله ام را دارد سر می برد
با يک عالمه فاصله از خودم انتظار دارم به تو برسم من از اولش هم همه ی آرزو هايم محال بودند
حالا می گويی چه کنم؟
چه کنم که به تو که می رسم از دور دوباره لجبازی اش گل نکند
به ساز کدامتان برقصم؟
به ساز منطق اين همه فاصله
يا قلب لجبازم یا تو يا من يا آرزوهايم؟
شنيده ام که می آيی شده خيابان ها را هم آينه نبندم
می نشينم با همين دستان خالی فال می گيرم
تو هم از فنجان قهوه می پری بيرون
هم از ديوان خواجه حافظ
بيا به جای اينکه بر آن صندلی تکراری تکيه بزنی حرف های مرا باور کن