شاعر‌پارسی اشعار اردلان سرفراز

  • نویسنده موضوع Kim.Zahra
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 12
  • بازدیدها 263
  • کاربران تگ شده هیچ

Kim.Zahra

کاربر سایت
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
29/11/20
ارسالی‌ها
1,468
پسندها
6,518
امتیازها
27,173
مدال‌ها
14
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
سکوتت را ندانستم، نگاهم را نفهمیدی
نگفتم گفتنی‌ها رو، تو هم هرگز نپرسیدی

شبی که شام آخر بود، به دست دوست خنجر بود
میان عشق و آینه یه جنگ نابرابر بود

چه جنگ نابرابری، چه دستی و چه خنجری
چه قصه‌ی محقری، چه اول و چه آخری

ندانستیم و دل بستیم، نپرسیدیم و پیوستیم
ولی هرگز نفهمیدیم شکار سایه‌ها هستیم

سفر با تو چه زیبا بود، به زیبایی رویا بود
نمی‌دیدیم و می‌رفتیم، هزاران سایه با ما بود

سکوتت را ندانستم، نگاهم را نفهمیدی
نگفتم گفتنی‌ها رو، تو هم هرگز نپرسیدی


در آن هنگامه‌ی تردید، در آن بن‌بست بی امید
در آن ساعت که باغ عشق به دست باد پرپر بود
در آن ساعت هزاران سال به یک لحظه برابر بود
شب آغاز تنهایی، شب پایان یاور بود
 
امضا : Kim.Zahra

Kim.Zahra

کاربر سایت
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
29/11/20
ارسالی‌ها
1,468
پسندها
6,518
امتیازها
27,173
مدال‌ها
14
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #2
عشق به شکل پرواز پرنده است
عشق خواب یه آهوی رمنده است
من زائری تشنه زیر باران
عشق چشمه آبی اما کشنده است

من می‌میرم از این آب مسموم
اما اونکه مرده از عشق تا قیامت هرلحظه زنده است
من می‌میرم از این آب مسموم
مرگ عاشق عین بودن اوج پرواز یه پرنده است

تو که معنای عشقی به من معنا بده ای یار
دروغ این صدا را به گور قصه‌ها بسپار
صدا کن اسممُ از عمق شب از نَـقب دیوار

برای زنده بودن دلیل آخرینم باش
منم من بذر فریاد خاک خوب سرزمینم باش
طلوع صادق عصیان من بیداریم باش

عشق گذشتن از مرز وجوده
مرگ آغاز راه قصه بوده
من راهی شدم نگو که زوده
اون کسی که سرسپرده مثل ما عاشق نبوده
اما اونکه عاشقونه جون سپرده هرگز نمرده
 
امضا : Kim.Zahra

Kim.Zahra

کاربر سایت
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
29/11/20
ارسالی‌ها
1,468
پسندها
6,518
امتیازها
27,173
مدال‌ها
14
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
روزی دل من که تهی بود و غریب
از شهر سکوت به دیار تو رسید

در شهر صدا که پر از زمزمه بود
تنها دل من قصه ی مهر تو شنید

چشم تو مرا به شب خاطره برد
در سینه دلم از تو و یاد تو تپید

در سینه ی سردم ، این شهر سکوت
دیوار سکوت به صدای تو شکست

شد شهر هیاهو ، این سینه ی من
فریاد دلم به لبانم بنشست

خورشید منی ،‌ منم آن بوته ی دشت
من زنده ام از نور تو ای چشمه ی نور

دریای منی ، منم آن قایق خرد
با خود تو مرا می بری تا ساحل دور

کنون تو مرا همه شوری و صدا
کنون تو مرا همه نوری و امید

در باغ دلم بنشین بار دگر
ای پیکر تو ، چو گل یاس سپید
 
امضا : Kim.Zahra

Kim.Zahra

کاربر سایت
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
29/11/20
ارسالی‌ها
1,468
پسندها
6,518
امتیازها
27,173
مدال‌ها
14
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
وقتی میای صدای پات
از همه جاده ها میاد
انگار نه از یه شهر دور
که از همه دنیا میاد


تا وقتی که در وا میشه
لحظه ی دیدن می رسه
هر چی که جاده س رو زمین
به سینه ی من می رسه ، آه


ای که تویی همه کسم
بی تو می گیره نفسم
اگه تو رو داشته باشم
به هر چی می خوام می رسم
به هر چی می خوام می رسم


وقتی تو نیستی قلبمو
واسه کی تکرار بکنم
گل های خواب آلوده رو
واسه کی بیدار بکنم
واسه کبوترای عشق
دست کی دونه بپاشیم

مگه تن من می تونه
بدون تو زنده باشه
ای که تویی همه کسم
بی تو می گیره نفسم


اگه تو رو داشته باشم
به هر چی می خوام می رسم
به هر چی می خوام می رسم
عزیز ترین سوغاتیه
غبار پیراهن تو
عمر دوباه ی منه
دیدن و بوییدن تو


نه من تو رو واسه خودم
نه از سر هوس می خوام
عمر دوباره ی منی
تو رو واسه نفس می خوام...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kim.Zahra

Kim.Zahra

کاربر سایت
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
29/11/20
ارسالی‌ها
1,468
پسندها
6,518
امتیازها
27,173
مدال‌ها
14
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
دلم تنگ است دلم می سوزد از باغی که میسوزد

نه دیداری نه بیداری نه دستی از سر یاری

مرا آشفته می دارد چنین آشفته بازاری

تمام عمر بستیم و شکستیم بجز بار پشیمانی نبستیم

جوانی را سفر کردیم تا مرگ

نفهمیدیم به دنبال چه هستیم

عجب آشفته بازاری است دنیا

عجب بیهوده تکراری است دنیا

چه رنجی از محبت ها کشیدیم برهنه پا به تیغستان دویدیم

نگاه آشنا در این همه چشم ندیدیم و ندیدیم و ندیدیم

سبک بالان ساحل ها ندیدند

به دوش خستگان باریست دنیا

مرا در اوج حسرت ها رها کرد عجب یار وفا داریست دنیا

عجب آشفته بازاریست دنیا

عجب بیهوده تکراریست دنیا

میان آنچه باید باشد و نیست

عجب فرسوده دیواریست دنیا

عجب خواب پریشانیست دنیا

عجب دریای طوفانیست دنیا

عجب آشفته بازاریست دنیا

عجب بیهوده تکراریست دنیا
 
امضا : Kim.Zahra
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Mahsa_rad

Kim.Zahra

کاربر سایت
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
29/11/20
ارسالی‌ها
1,468
پسندها
6,518
امتیازها
27,173
مدال‌ها
14
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #6
محبس خویشتن منم ، از این حصار خسته ام
من همه تن انا اللحقم ،‌ کجاست دار ، خسته ام

در همه جای این زمین ، همنفسم کسی نبود
زمین دیار غربت است ،‌ از این دیار خسته ام

کشیده سرنوشت من به دفترم خط عذاب
از آن خطی که او نوشت به یادگار خسته ام

در انتظار معجزه ، فصل به فصل رفته ام
هم از خزان تکیده ام ، هم از بهار خسته ام

به گرد خویش گشته ام ، سوار این چرخ و فلک
بس است تکرار ملال ،‌ ز روزگار خسته ام

دلم نمی تپد چرا ، به شوق این همه صدا
من از عذاب کوه بغض ، به کوله بار خسته ام

همیشه من دویده ام ، به سوی مسلخ غبار
از آنکه گم نمی شوم در این غبار ، خسته ام

به من تمام می شود سلسله ای رو به زوال
من از تبار حسرتم که از تبار خسته ام

ق*م*ا*ر بی برنده ایست ، بازی تلخ زندگی
چه برده و چه باخته ،‌ از این...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kim.Zahra
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Mahsa_rad

Kim.Zahra

کاربر سایت
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
29/11/20
ارسالی‌ها
1,468
پسندها
6,518
امتیازها
27,173
مدال‌ها
14
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #7
به دادم برس ای اشک
دلم خیلی گرفته
نگو از دوری کی
نپرس از چی گرفته
منو دریغ یک خوب
به ویرونی کشونده
عزیزمه تا وقتی
نفس تو سینه مونده
تو این تنهایی تلخ
من و یک عالمه یاد
نشسته روبرویم
کسی که رفته بر باد
کسی ک ه عاشقانه
به عشقش پشت پا زد
برای بودن من
به خود رنگ فنا زد
چه دردیه خدایا نخواستن اما رفتن
برای اون که سایه س همیشه رو سر من
کسی که وقت رفتن
دوباره عاشقم کرد
منو آباد کرد و
خودش ویرون شد از درد
بدادم برس ای اشک
دلم خیلی گرفته
نگو از دوری کی
نپرس از چی گرفته
به آتش تن زد و رفت تا من اینجا نسوزم
با رفتنش نرفته تو خونمه هنوزم
هنوز سالار خونه س پناه منه دستاش
سرم رو شونه هاشه رو گونمه نفس هاش
به دادم برس ای اشک
 
امضا : Kim.Zahra
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Mahsa_rad

Kim.Zahra

کاربر سایت
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
29/11/20
ارسالی‌ها
1,468
پسندها
6,518
امتیازها
27,173
مدال‌ها
14
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #8
روزی دل من که تهی بود و غریب
از شهر سکوت به دیار تو رسید
در شهر صدا که پر از زمزمه بود
تنها دل من قصه ی مهر تو شنید
چشم تو مرا به شب خاطره برد
در سینه دلم از تو و یاد تو تپید
در سینه ی سردم ، این شهر سکوت
دیوار سکوت به صدای تو شکست
شد شهر هیاهو ، این سینه ی من
فریاد دلم به لبانم بنشست
خورشید منی ،‌ منم آن بوته ی دشت
من زنده ام از نور تو ای چشمه ی نور
دریای منی ، منم آن قایق خرد
با خود تو مرا می بری تا ساحل دور
کنون تو مرا همه شوری و صدا
کنون تو مرا همه نوری و امید
در باغ دلم بنشین بار دگر
ای پیکر تو ، چو گل یاس سپید
 
امضا : Kim.Zahra
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Mahsa_rad

Kim.Zahra

کاربر سایت
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
29/11/20
ارسالی‌ها
1,468
پسندها
6,518
امتیازها
27,173
مدال‌ها
14
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #9
بوي موهات زير بارون
بوي گندم زار نمناك
بوي سبزه زار خيس
بوي خيس تن خاك
جاده هاي مهربوني
رگاي آبي دستات
غم
بارون غروب
ته چشمات تو صدات
قلب تو شهر گل ياس
دست تو بازار خوبي
اشك تو بارون روي
مرمر ديوار خوبي
اي گل آلوده گل من
اي تن آلوده ي دل پاك
دل تو قبله ي اين دل
تن تو ارزوني خاك
تن تو ارزوني خاك
بوي موهات زير بارون
بوي گندم
زار نمناك
بوي شوره زار خيس
بوي خيس تن خاك
ياد بارون و تن تو
ياد بارون و تن خاك
بوي گل تو شوره زار
بوي خيس تن خاك
هميشه صداي بارون
صداي پاي تو بوده
همدم تنهايي هام
قصه هاي تو بوده
وقتي كه بارون مي باره
تو رو ياد
من مي آره
ياد گلبرگ هاي خيس
روي خاك شوره زار
اي گل آلوده گل من
اي تن آلوده تن پاك
دل تو قبله ي اين دل
تو تو ارزوني خاك
تن تو ارزوني خاك
 
امضا : Kim.Zahra
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Mahsa_rad

Kim.Zahra

کاربر سایت
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
29/11/20
ارسالی‌ها
1,468
پسندها
6,518
امتیازها
27,173
مدال‌ها
14
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #10
يه روز غروب، توی کوچه ها بارون می اومد، چيک چيک، صدای گريه ناودون می اومد

بارون دونه دونه، از هر سو روون بود، مرغ خسته اون شب کنج آشيون بود

هنوز اون روز فراموشم نمی شه، که با دست قشنگت روی شيشه

کشيدی عکس قلبی و نوشتی، واسه امروز و فردا و هميشه



يه روز رفتی، همون روز زمستون، تنها موندم، نشستم زير بارون

مثل خورشيد که توی ابرا می ميره، رفتی تا باز دلم از غم بگيره

مثل خورشيد که توی ابرا می ميره، رفتی تا باز دلم از غم بگيره

هنوز اون روز فراموشم نمی شه، که با دست قشنگت روی شيشه

کشيدی عکس قلبی و نوشتی، واسه امروز و فردا و هميشه



يه روز غروب، توی کوچه ها بارون می اومد، چيک چيک، صدای گريه ناودون می اومد

بارون دونه دونه، از هر سو روون بود، مرغ خسته اون شب کنج آشيون بود

هنوز اون...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kim.Zahra
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Mahsa_rad

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا