شاعر‌پارسی اشعار اوحدی

  • نویسنده موضوع Nika_beramiriha
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 39
  • بازدیدها 1,442
  • کاربران تگ شده هیچ

Nika_beramiriha

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
6/4/17
ارسالی‌ها
121
پسندها
170
امتیازها
668
مدال‌ها
1
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
به نام آنکه ما را نام بخشید
زبان را در فصاحت کام بخشید
به نور خود بر افروزندهٔ دل
به نار بیدلی سوزندهٔ دل
سر هر نامه‌ای از نام او خوش
جهان جان ز عکس جام او هوش
درود از ما، سلام از حضرت او
دمادم بر رسول و عترت او
ابوالقاسم، که شد عالم طفیلش
فلک دهلیز چاوشان خیلش
 

Nika_beramiriha

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
6/4/17
ارسالی‌ها
121
پسندها
170
امتیازها
668
مدال‌ها
1
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #2
در آن ایام کز من دور شد بخت
سراسر کار من بی‌نور شد سخت
مرا دولت ز خود پرتاب میکرد
تنم پر تب، دلم پرتاب میکرد
در ایام جوانی پیر گشته
چو عنقا رفته، عزلت گیر گشته
نه قوت را مجالی در مزاجم
نه دانش را وقوفی درعلاجم
تب ربعم به سال اندر کشیده
وز آن پشتم چو دال اندر کشیده
چه شبها اندرین معنی که گفتم!
نه خوردم دست میداد و نه خفتم
فلک بر من بدین سان دور میکرد
چراغ دودهٔ علم وطهارت
گرامی گوهر دریای شاهی
گزیده میوهٔ باغ الهی
وجیه دین و دولت شاه یوسف
که دارد رتبت پنجاه یوسف
نصیرالدین طوسی را نبیره
که عقل از خلقت او گشته خیره
به اصل ارباب دانش را خلف او
نمودار بزرگان سلف او
زمین را از شکوهش زیب و زینست
سرور خلق و سر الوالدینست
گر از آبای او محروم بودی
« فهذالشبل من تلک الاسود»
جهانداری، که مانندش به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Nika_beramiriha

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
6/4/17
ارسالی‌ها
121
پسندها
170
امتیازها
668
مدال‌ها
1
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
خداوندا، به ارواح بزرگان
که یوسف را نگه داری ز گرگان
بزرگش دار در دانش چو یوسف
عزیز مصر گردانش چو یوسف
برنجش را ز باد غم مکن پست
به خواری دشمنانش را ببر دست
به پیش خواجه رونق بخش و نورش
مدار از سایهٔ این خواجه دورش
 

Nika_beramiriha

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
6/4/17
ارسالی‌ها
121
پسندها
170
امتیازها
668
مدال‌ها
1
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
جهان خالیست، من در گوشه زانم
مروت قحط شد، بی‌توشه زانم
اگر بودی چنان چون بود ازین پیش
بزرگی کو بدانستی کم از بیش
چرا بایستمی ده نامه گفتن؟
چو خامان درد دل با خامه گفتن؟
کی از ده نامه‌ای نامم برآید؟
ز هر بیهوده‌ای کامم بر آید؟
چو دریا پر گهر دارم ضمیری
ولی گوهر نمیجوید امیری
چون ماه از طبع من خود نور پاشد
نه او را مشتری باید که باشد؟
سخن را چون خریداری ندیدم
به از ترک سخن کاری ندیدم
خرد دورست ازین بیهوده گفتن
حدیث بوده و نابوده گفتن
 

Nika_beramiriha

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
6/4/17
ارسالی‌ها
121
پسندها
170
امتیازها
668
مدال‌ها
1
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
ازین گفتن، خدایا، شرم دارم
و زان حضرت به غایت شرمسارم
ز فیض خود دلم پر نور گردان
زبانم را ز باطل دور گردان
ضمیرم را ز معنی بهره ور کن
خیال فاسد از طبعم بدر کن
مرا توفیق نیکو بندگی ده
دلم را زنده دار و زندگی ده
ز خود رایی تبه شد کار ما را
خداوندا، به خود مگذار ما را
گناه هر که در عالم بیامرز
و زان پس اوحدی را هم بیامرز
 

Nika_beramiriha

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
6/4/17
ارسالی‌ها
121
پسندها
170
امتیازها
668
مدال‌ها
1
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #6
شنیدم کز هوسناکان جوانی
به ناگه فتنه شد بر دلستانی
رخش زرد و تنش باریک میشد
جهان بر چشم او تاریک میشد
شبی بیدار بود، از عشق نالان
پریشان گشته چون آشفته حالان
دلش را آتش سودا برآشفت
چو آتش تیزتر شد باد را گفت:
 

Nika_beramiriha

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
6/4/17
ارسالی‌ها
121
پسندها
170
امتیازها
668
مدال‌ها
1
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #7
نسیم باد نوروزی، چه داری؟
گذر کن سوی آن دلبر به یاری
نگار ماهرخ، ترک پریوش
بت گل روی سیم اندام سرکش
فروغ نور چشم شهریاران
چراغ خلوت شب زنده‌داران
نهال روضهٔ حسن و جوانی
زلال فیض و آب زندگانی
چو دریابی تو آن رشک پری را
نمودار بتان آزری را
فرو خوان قصهٔ دردم به گوشش
نهان از طرهٔ عنبر فروشش
بگو او را به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Nika_beramiriha

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
6/4/17
ارسالی‌ها
121
پسندها
170
امتیازها
668
مدال‌ها
1
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #8
عنایت‌ها توقع دارم از تو
که هم آشفته و هم زارم از تو
عزیزی پیش من چون جان اگر چه
به چشم خلق گیتی خوارم از تو
ز کار من مشو غافل، که عمریست
که من سرگشته و بی‌کارم از تو
نخواهم گشتن از عشق تو بیزار
بهل، تا میرسد آزارم از تو
طبیب من تویی، مشکل توانم
که درد خویش پنهان دارم از تو
مرا گر باز پرسی جای آنست
که مدتهاست تا بیمارم از تو
اگر در دامن افتد خونم از چشم
و گر در دیده آید خارم از تو
 

Nika_beramiriha

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
6/4/17
ارسالی‌ها
121
پسندها
170
امتیازها
668
مدال‌ها
1
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #9
غلامی میکنم تا زنده باشم
بمیرم، همچنانت بنده باشم
مرا دم بعد ازین امیدواری
روان گردان، به امیدی که داری
 

Nika_beramiriha

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
6/4/17
ارسالی‌ها
121
پسندها
170
امتیازها
668
مدال‌ها
1
سطح
1
 
  • نویسنده موضوع
  • #10
چو بشنید این سخن، بر زاری او
بتندید از پریشان کاری او
به دل در دشمنی چیزی نبودش
ولی در دوستی می‌آزمودش
 

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا